اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367)
سرچشمه
راه توده
ویرایش از شین میم شین
فصل نهم
زن و عشق در شاهنامه
بخش دوم
عشق پهلوانان
در شاهنامه
ادامه
·
رودابه پرستندگانش (دایه هایش) را پنهانی پيش زال می فرستد تا از عشقش نسبت به
او گزارش دهند.
·
آنها راهی به درگاه زال می يابند
و از زيبايی های رودابه می گويند و از خرد و رأی و گفتار او.
·
در توصيفی كه آنها از رودابه می
کنند، فردوسی تشبيهات و اشارات فوق العاده زيبايی به خدمت می گیرد كه بعدها در شعر
و غزل فارسی ماندگار می شوند.
به بـــالای سـاج است و همرنگ عاج
يكی ايزدی بر ســــر از مشگ، تاج
(ساج درخت بسیار بزرگی است که در هندوستان می روید.)
دو نرگــــس دژم و دو ابرو به خـــــم
ســــتون دو ابرو چـو ســـــيمين قلم
دهانــــش ـ به تنـــگی ـ دل مســــــتمند
ســــر زلـف چون حلـــقه پای بــــند
دو جادوش پر خواب و پر آب، روی
پر از لاله رخسار و پر مشـك، موی
نفــس را مگــر بر لبـــش راه نيست
چنو در جهـــان نيز يك مــاه نيست
...
زسـر تابه پايـش گل است و ســمن
به ســرو ســـهی بر سهـــيــل يــــمن
از آن گنــــبد ســيم ســر بر زمـين
فرو هشــته بر گل كمند از كمـــين
1
·
زال عشق رودابه را شادمانه می پذيرد.
·
پيام میفرستد و آرزوی ديدار می
كند.
·
رودابه خود آرزويی جز اين
ندارد.
·
پنهان از پدر و مادر بزمی می آرايد
و شبانه زال را به كاخ خود دعوت می كند.
·
ديدار پنهانی اين دو دلداده
جوان از زيباترين قطعات غنايی شاهنامه است.
·
حاوی توأمان صفای كبوتران و اوج عقابان است:
·
زال شبانه خود را به ديوار كاخ
میرساند.
·
رودابه در پشت بام منتظر او ست.
سپهــبد ســوی كاخ بنهــاد روی
چنان چون بود مردم جفت جوی
بر آمد سـيه چــشم گلــــرخ به بام
چو سرو سهی بر سرش ماه تام
چو از دور، دســـتان سـام سـوار
پديد آمــد آن دخـتـــر نـــــامدار
دو بيجـاده بگـــــشاد و آواز داد
كه شـاد آمدی، ای جوانمرد شـاد
درود جهـان، آفــــرين تو باد
خم چرخ گــردان، زميــن تو باد
پياده بدين سـان ز پرده ســرای
برنجيدت اين خسروانی دو پای
سپهــبد كــز آنگونه آوا شــــنيد
نگه كرد و خورشيد رخ را بديد
...
چنين داد پاسخ كه ای ماهچـهر
درودت ز من، آفــرين از ســپهر
چه مايه شبان ديده اندر سماك
خروشان بدم پيـش يزدان پاك
(سماک نام ستاره ای است.)
همی خواســتم تا خدای جهـان
نمايد مــرا رويـت اندر نهــان
كنـون شـاد گشـــتم به آواز تو
بدين خوب گفـــــتار با ناز تو
2
·
رودابه گيسو میگشايد و چون
كمند از بام میافكند و آواز می دهد كه با همين كمند خود را به بام برساند:
بگير اين سيه گيسو از يك سوم
ز بهـــر تو بايد هـــمی گيـــــسوم
3
·
زال با مهری افزون، كمند خود را
برمی گيرد، بر كنگره كاخ می افكند و خود را به رودابه می رساند.
·
رودابه به استقبالش می شتابد و
او را بدرون كاخ رهمنون میشود:
چــو بر بام، آن باره بـنــشســـت باز
بر آمــد پری روی و بردش نمـــاز
(باره به معنی دوست است.)
گرفت آن زمان دست دستان به دست
برفتــند هــردو به كــردار مســــت
فــرود آمـــد از بــــام كاخ بلــنــــد
به دســـت اندرون دســت شـــاخ بلند
ســـــوی خـانــــه ی زرنـگار آمـــدند
بر آن مجـلــــس شـــــاهـوار آمدند
بهــــشتی بد آراســــــــته پر ز نور
پرســـتنـده بر پای و بر پـيش حور
4
·
فردوسی از توصيف لحظات عشقبازی
خود داری نمی ورزد:
همی بود بــوس و كنـــار و نبـيد
مگر شــير كو گور را نشــكريد
(نبید، خرما، مارکسیستی ـ لنینیستی
شکریدن یعنی شکار کردن)
...
همی مهرشان هر زمان بيش بود
خــرد دور بود، آرزو پيــــش بود
چنـــين تا ســــپيده بر آمد زجای
تبـــيره بر آمد ز پــرده ســـرای
(تبیره
به معنی دهل و طبل است.)
5
·
هر دو می دانند كه كارشان
دشوار است.
·
چون از دو قبيله دشمن هستند.
·
نه منوچهر- شاه ايران- با
ازدواج شان به آسانی موافقت خواهد كرد و نه مهراب - شاه كابل.
·
ولی در برابر چنين عشق بزرگی از
اين گونه دشواری ها چه باك.
·
هر دو پيمان می بندند كه تا
پای جان بايستند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر