سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ
وین)
خون سیاوش
(۱۳۴۱)
·
او ساکت است و کوه، همه آوا ست
·
اندیشه می کند:
·
«گر گنگ، گر رسا
·
با من غریب نیست
·
آواز کوه ها
·
هر سنگ پاره ای یک پارچه نوا ست
·
گویا که کوه را
·
امشب، شب دعا ست
·
دور است از من این همه آوا و در من است.»
·
اندیشه می کند:
·
«این نغمه ی کشیده پر از
تخته سنگ ها
·
این بانگ پر غرور کنام پلنگ ها
·
و این تلخبوته ها،
·
کارام در زمین دلم ریشه می کند»،
·
اندیشه می کند، ز کدامین لب
·
این را شنوده است، کدامین شب؟
·
او ساکت است و کوه، همه فریاد
·
اندیشه می کند:
·
«گر از لب من است سرود و
پیام کوه
·
کو آن سرود خوان؟
·
کو آن پیامبر؟»
·
می گرید او به تلخی و از دور کوه ها
·
آواز می کنند.
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر