افیون وعده های تهی
(از کتاب
رستاخیز
تاریخ انتشار 1352)
سیمین بهبهانی
سرچشمه:
صفحه
فیسبوک
رضا بی شتاب
تحلیلی
از شین میم شین
در
پیشِ دیدگان ز وحشت دریده ام
از
هر کرانه دست سیاهی دراز شد
گهواره
ها ز حسرت نوزاد افتخار
همچون
دهان خسته به خمیازه باز شد
·
معنی تحت اللفظی:
·
در جلوی چشمان از وحشت دریده ام، از هر سوئی دست سیاهی
دراز شد و گهواره ها از حسرت نوزاد افتخار ـ بسان دهان های خسته که به خمیازه باز
می شوند ـ باز شدند.
1
·
مرگ خورشید، سلطه فراگیر شب و
استتار جنایات و اسرار، همان و دراز شدن دست های سیاه از هر کرانه، همان.
·
نتیجه کرد و کار این دستان سیاه، مرگ زودرس نوزاد افتخار و خالی ماندن گهواره
ها بوده است.
2
·
اگر شاعر در مفهوم «نوزاد افتخار» جنبش رهائی بخش ملی فخر انگیز سال های 30 را تجرید کرده باشد، می
توان گفت که در مفهوم «دستان سیاه یازیده از هر کرانه» جبهه متحد ارتجاع ملی و بین
المللی را تجرید کرده است.
·
جبهه متحد ارتجاع داخلی و امپریالیسم جهانی را.
·
در نتیجه ی همین عمل مشترک ارتجاع داخلی (فئودالیسم،
روحانیت، بورژوازی، دربار و امپریالیسم) جنبش رهائی بخش ملی بطرز بی رحمانه و
خونین و دردناکی سرکوب و بساط استبداد دیرین دوباره پهن می شود.
در
خون من، که جوشش دردی عمیق داشت،
افیون
وعده های تهی چاره ساز شد
·
معنی تحت اللفظی:
·
در خون من که محل جوش و خروش دردی عمیق بود، افیون وعده
های توخالی و بی پشتوانه کارگر شد و مؤثر افتاد.
1
در
خون من، که جوشش دردی عمیق داشت،
افیون
وعده های تهی چاره ساز شد
·
شاعر در این بیت شعر، از شیوه عمل ارتجاع پس از سرکوب
خونین و دردناک جنبش رهائی بخش ملی پرده برمی دارد:
·
طبقه حاکمه پس از سرکوب خونین ارتش
رهائی بخش خلق و تخریب دژهای مقاومت توده ای، یعنی پس از خاموشی غرش و غریو توپ ها
و تانک ها و مسلسل ها، به جنگ ایدئولوژیکی فراگیری از همه منابر و رسان ها اقدام
می کند:
·
به قول شاعر، در رگ توده افیون
وعده های توخالی تزریق می کند.
·
در اثر این افیون، توده غرقه در
خون و درد تخدیر می شود.
·
درد آرامش زدا و چه بسا بیدار
نگهدار تسکین می یابد
و نهالستان امید رفته رفته در باغ خاطر توده ها خشک می شود.
2
در
خون من، که جوشش دردی عمیق داشت،
افیون
وعده های تهی چاره ساز شد
·
شاعر به احتمال قوی در مفهوم «وعده های تهی» که ضمنا
عنوان این شعر نیز است، آماج ها و دستاوردهای انقلاب سفید را، یعنی اصلاحات ارضی،
مبارزه با بیسوادی، بهبود وضع بهداشت و سطح رفاه جامعه، آزادی زنان و غیره را تجرید
و عملا تحریف کرده است.
·
این استنباط بخش اعظم روشنفکریت
ناتوان از تفکر جامعه از انقلاب سفید در آن روزگار بوده است.
·
در رأس این تحریف ارتجاع فئودالی ـ
روحانی با و بی عمامه قرار داشته است.
·
شاه در سخنرانی ئی از مفهوم «ارتجاع
سرخ و سیاه» استفاده کرده بود که فی نفسه مفهوم دقیقی بوده است.
3
·
همه جفنگیات جلال آل احمد و غیره
نیز تلاشی در جهت جا انداختن این استنباط بکلی نادرست و غلط بوده است.
·
آنچه در این استنباط غیرعلمی و نادرست
نادیده مانده بود، این حقیقت امر تجربی ـ تاریخی بوده که ارتجاع پیروزمند همیشه
مجبور می شود که به بخشی از مطالبات انقلاب شکست خورده، جامه عمل بپوشاند.
·
اقتصاد اجتماعی بازار در اروپای
غربی نیز در تحلیل نهائی به همین معنا ست:
·
ارتجاع پیروز بر انقلاب پرولتری
مغلوب به بخشی از مطالبات زحمتکشان را جامه عمل پوشانده است:
·
دیگر کسی از بابت رفع مایحتاج اولیه
مشکلی ندارد.
·
ارتجاع پیروز در آن زمان ایران نیز
با انقلاب سفید، شعار توده های دهقانی و کارگری را در زمینه برچیدن بساط فئودالیسم
را جامه عمل می پوشاند و نتیجتا از حمایت وسیع توده های مولد و زحمتکش برخوردار می
گردد.
·
این استنباط و این حمایت وسیع توده
ای از انقلاب سفید که خار چشمی در چشمان طیف رنگارنگ ارتجاع بوده، در شعر معروف
احمد شاملو تحت عنوان «چشم ها ـ ای کاش» از صراحت شرم انگیزی می گذرد که باید
تحلیل شود:
4
·
شاملو ـ به قول خودش ـ این شعر را
در چالش ایدئولوژیکی با همکار تهیدست، ولی خردمند و خود اندیش توده ای اش سروده است، که تحلیل علمی و عینی
از انقلاب سفید داشته و حمایت از آن را درست می دانسته است.
·
یادش به یاد باد!
احمد شاملو
با چشم ها ـ ای کاش
·
با چشم ها
·
ز حیرت این صبح نا به جای
·
خشکیده بر دریچه ی خورشید چارتاق
·
بر تارک سپیده ی این روز پابه زای،
·
دستان بسته ام را
·
آزاد کردم از
·
زنجیرهای خواب.
·
·
فریاد برکشیدم:
·
«اینک
·
چراغ معجزه
·
مردم
·
تشخیصِ نیمشب را از فجر
·
درچشم های کوردلی تان
·
سویی به جای اگر
·
مانده است آنقدر،
·
تا از کیسه تان نرفته، تماشا کنید خوب
·
در آسمان شب
·
پرواز آفتاب را
·
·
با گوشهای ناشنواتان
·
این طُرفه بشنوید:
·
در نیم پرده ی شب
·
آواز آفتاب را»
·
·
دیدیم:
·
گفتند، خلق نیمی
·
پرواز روشنش را:
·
«آری»
·
·
نیمی ـ به شادی ـ از دل
·
فریاد برکشیدند:
·
«با گوش جان شنیدیم ، آواز روشنش را»
·
·
باری
·
من با دهان باز ز حیرت گفتم :
·
«ای یاوه،
·
یاوه،
·
یاوه
·
خلایق،
·
مستید و منگ؟!!
·
یا به تظاهر تزویر می کنید؟
·
·
از شب هنوز مانده دو دانگی
·
ور تائبید و پاک و مسلمان
·
نماز را
·
از چاوشان نیامده، بانگی!»
·
·
هر گاوگندچاله دهانی
·
آتشفشان روشن خشمی شد:
·
«این غول بین
·
که روشنیِ آفتاب را
·
از ما دلیل می طلبد.»
·
·
توفان خندهها...
·
«خورشید را گذاشته،
·
می خواهد
·
با اتکا به ساعت شماطه دار خویش
·
بیچاره خلق را متقاعد کند
·
که شب
·
از نیمه نیز بر نگذشته است.»
·
·
توفانِ خندهها...
·
·
من
·
درد در رگانم
·
حسرت در استخوانم
·
چیزی نظیر آتش در جانم پیچید.
·
·
سرتاسر وجود مرا
·
گویی
·
چیزی بهم فشرد
·
تا قطرهای به تفته گی خورشید
·
جوشید از دو چشمم.
·
·
از تلخی تمامی دریاها
·
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.
·
·
آنان به آفتاب شیفته بودند
·
زیرا که آفتاب
·
تنهاترین حقیقت شان بود
·
احساسِ واقعیت شان بود.
·
با نور و گرمی اش
·
مفهوم بی ریای رفاقت بود
·
با تابناکی اش
·
مفهومِ بی فریب صداقت بود.
·
·
ای کاش میتوانستند
·
از آفتاب یاد بگیرند
·
که بیدریغ باشند
·
در دردها و شادی هاشان
·
حتی
·
با نان خشک شان
·
و کاردهای شان را
·
جز از برای ِ قسمت کردن
·
بیرون نیاورند
·
·
افسوس
·
آفتاب مفهوم بیدریغِ عدالت بود و
·
آنان به عدل شیفته بودند
·
و اکنون
·
با آفتابگونه ای
·
آنان را
·
اینگونه دل، فریفته بودند !!
·
·
ای کاش می توانستم
·
خون رگان خود را
·
من
·
ـ قطره
·
قطره
·
قطره ـ
·
بگریم،
·
تا باورم کنند.
·
·
ای کاش می توانستم،
·
یک لحظه می توانستم، ای کاش
·
بر شانه های خود بنشانم
·
این خلقِ بیشمار را،
·
گرد حباب خاک بگردانم
·
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان
کجا ست
·
و باورم کنند.
·
·
ای کاش
·
می توانستم!
پایان
ویرایش شعر شاملو
از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر