صفای گمشده
تحلیلی
از شین میم شین
هميشه
مي گفتم:
«چه
قدر مردن خوب است
چه
قدر مردن
ـ در
اين زمانه كه نيكي حقير و مغلوب است ـ
خوب
است!»
·
معنی تحت اللفظی:
·
مردن در زمانه ای که نیکی حقیر و مغلوب باشد، خوب است.
1
·
ازاین بند واپسین شعر مصدق می توان به این نتیجه رسید که
بزعم او «خانه سراسر سیاه است.»
·
یعنی هراس و دلهره او از فنای صدق و صفا و گریز آفتاب
صداقت به تحقق پیوسته است.
·
زمانه از زیبائی و صدق و صفا بکلی تهی
است.
·
حتی بمراتب بدتر، نیکی حقیر و مغلوب است.
·
یعنی بدی بر جهان حاکم است.
·
این سمتگیری ایدئولوژیکی شاعر اما به چه معنی است؟
·
این اولا به معنی سمتگیری ایدئولوژیکی پسیمیستی است.
·
مراجعه کنید به پسیمیسم (بدبینی فلسفی
و تاریخی) در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
·
حتما حریف دگراندیشی خواهد گفت:
·
چرا پسیمیستی و نه رئالیستی؟
·
برای پاسخ به این اعتراض حریف می توان مراجعه ای دیگر به
همین شعر مصدق کرد:
2
چه انتظار عظيمي نشسته در دل ما
هميشه منتظريم و كسي نمي آيد
·
شاعر اگر رئالیست باشد و نه پسیمیست، حداقل با رجوع به
تجارب شخصی و یا تاریخی باید بداند که انتظار اعجاز از «انتظار عظیم» بیهوده است:
·
به قول قدما، «با حلوا حلوا گفتن، دهان شیرین نمی شود.»
·
با داشتن «انتظار عظیم» نسبت به ظهور امام هزارساله ی
موهوم، امام واره ای به نام خمینی ظهور می کند و کابوس دوره سیاه محمد رضای خونریز
را به آرزو و ایدئال و حسرتی عظیم بدل می سازد.
3
صفاي
گمشده، آيا
براين
زمين تهي مانده باز مي گردد؟
·
در این بیت شعر نیز پسیمیسمی مستور خرناسه می کشد:
·
بنظر شاعر، صدق و صفا گمشده است و برگشت آن به آرزو و
ایدئالی بدل شده است.
4
اگر
زمانه به اين گونه،
پيشرفت
اين است
مرا
به رجعت تا غار مسكن اجداد
مدد
كنيد كه امدادتان گرامي باد
·
شاعر در این بند شعر، ماضی را با مضارع مقایسه می کند و
به نفع ماضی حکم صادر می کند.
·
این معنائی جز پسیمیسم ندارد.
5
·
رئالیسم پیشکش، اگر او به امپیریسم
(تجربه گرائی) پای بند می بود، می بایستی بداند که ماضی به هیچ وجه من الوجوه بهتر از
مضارع نبوده است.
·
تاریخ عقب عقب نرفته و نمی رود و
نمی تواند هم برود.
·
سطح زندگی مردم بدتر نشده است.
·
به عبارت علمی تر، سطح توسعه نیروهای مولده تنزل نیافته و تنزل
هم نمی یابد و نمی تواند هم تنزل یابد.
·
جامعه از عصر کمباین و تراکتور به
عصر چوب و چماق و خیش چوبی و گاو آهن برنمی گردد.
·
مردم از زندگی آدمانه در خانه به زندگی جانورانه در مغاره سقوط نمی کنند.
6
اگر
زمانه به اين گونه،
پيشرفت
اين است
مرا
به رجعت تا غار مسكن اجداد
مدد
كنيد كه امدادتان گرامي باد
·
شاعر ضمنا آلترناتیو و بدیلی که برای مضارع نامطلوب دارد،
نه آلترناتیوی بالنده و مترقی، بلکه آلترناتیوی میرنده و محال است:
·
بدیل شاعر ارتجاعی است و نه
انقلابی.
·
بدیل شاعر برگشت به ماضی است.
·
این نه تنها پسیمیسم نظری، بلکه حتی پسیمیسم عملی است.
·
فرق هم نمی کند که او در لفافه
انتقاد از وضع موجود پیشنهاد می کند و یا نه.
7
هميشه
دلهره با من،
هميشه
بيمي هست
كه
آن نشانه ی صدق از زمانه برخيزد
و
آفتاب صداقت ز شرق بگريزد.
·
شاعر در این بند شعر، سودای میخکوب کردن جامعه در ماضی و
یا در بهترین حالت در مضارع را دارد:
·
هراس و دلهره او از تغییر و تحول جامعه
است.
·
همین موضع ایدئولوژیکی را هم
ارتجاع کلاسیک نمایندگی کرده و هم ترادیسیونالیسم (سنتگرائی) کلاسیک.
8
هميشه
مي گفتم:
«چه
قدر مردن خوب است
چه
قدر مردن
ـ در
اين زمانه كه نيكي حقير و مغلوب است ـ
خوب
است!»
·
در این بند واپسین شعر، صراحت خاصی در سمتگیری ایدئولوژیکی
ارتجاعی شاعر جاری می شود:
·
شاعر در این بند واپسین شعر، مرگ
را به مقام تنها آلترناتیو و تنها بدیل ایدئالیزه می کند:
·
این نه تنها پسیمیسم، بلکه نتیجه نهائی و منطقی پسیمیسم است، یعنی
نیهلیسم است.
·
مراجعه کنید به نیهلیسم (پوچی گرائی) در تارنمای دایرة
المعارف روشنگری
9
·
این نهایت فاجعه است.
·
چون اگر به فرض صدق و صفا و صداقت
و نیکی انتزاعی حقیر و مغلوب شده باشند، می توان به احیای آنها مبادرت ورزید و همراه با
همفکران خویش به مدافعه از سنگر صدق و صفا و صداقت و نیکی پرداخت.
·
به عبارت علمی تر می توان به
پیروزی حقیقت عینی مدد رساند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر