تحلیلی
از شین میم شین
پروانه
را ز شمع بود سوز دل، ولی
بی
شمع عارض تو دلم را بود گداز
·
معنی تحت اللفظی:
·
دل پروانه در آتش شمع می سوزد و دل من در غیاب شمع رخسار
تو ذوب می شود.
1
·
خواجه در این بیت، دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دوئالیسم
پروانه و شمع از سوئی و به شکل دوئالیسم دل پروانه وار عاشق و رخسار شمع وار معشوق
از سوی دیگر بسط و تعمیم می دهد.
·
سمبل عاشق راستین و اصیل از منظر فئودالی
واپسین، پروانه است که از جان شیرین می گذرد، ولی از شعله شرربار شمع نمی گذرد.
2
·
پروانه در واقع، شعله شمع را با گل
عوضی می گیرد و برای مکیدن شیره آن و نجات از گرسنگی و تشنگی، می کوشد که روی آن بنشیند و در این «تلاش (عبث)
برای معاش» (محمد مسعود) خاکستر می شود.
·
سؤال اما این است که چرا ایدئولوژی طبقات اجتماعی واپسین
از دوئالیسم پروانه و شمع، دیالک تیک عشق را اختراع می کند و به عبارت دیگر، چرا پروانه
را ایدئالیزه می کند و از پروانه سمبل عاشق اصیل می سازد؟
3
پروانه
را ز شمع بود سوز دل، ولی
بی
شمع عارض تو دلم را بود گداز
·
دلیل این کرد و کار را باید در ایدئولوژی طبقات اجتماعی واپسین
یافت.
·
طبقات اجتماعی واپسین جامعه بشری را ناتورالیزه می کنند
و از مناسبات طبیعی برای انسان ها الگو و سرمشق استخراج می کنند.
·
دوئالیسم پروانه و شمع محتوای ایدئولوژیکی ئی از این دست
دارد.
·
همانطور که در گله گرگ ها گرگ الفاهمه
کاره و مقدم بر همه گرگ ها ست، در جامعه بشری هم باید بر همین الگو و سرمشق، پیشوای
قلدر و مه کاره ای حاکم باشد و مابقی اعضای جنگل جامعه پیرو کور و کر و الکن او
باشند و ضمنا عاشق سینه چاک او باشند و داوطلبانه گرده بر یوغ او و طبقه حاکمه مدافع
او بسپارند.
·
بدین طریق و ترفند، دیالک تیک توده
و طبقه حاکمه به شکل دوئالیسم پروانه و شمع تخریب و تحریف می شود.
·
بدین طریق و ترفند توده عاشق
پروانه وار پیشوا تلقی می شود و برای خود هویت و ارج و ارزش و هدف و آماجی نمی
جوید.
·
بدین طریق، شعار توده، «یا مرگ یا
پیشوا» می شود.
·
یعنی «یا مرگ و یا منافع طبقه
حاکمه» می شود.
·
پیشوا و طبقه حاکمه ای که به همان سان
دوستدار و خادم جامعه و توده است که شمع دوستدار
و خادم پروانه است.
4
پروانه
را ز شمع بود سوز دل، ولی
بی
شمع عارض تو دلم را بود گداز
·
خواجه در این بیت، با تیر واحدی در آن واحد، چندین نشان ایدئولوژیکی
می زند:
الف
·
خواجه از سوئی، دوئالیسم پروانه و شمع را توجیه می کند و
از آن، الگو و سرمشق برای توده می سازد.
ب
·
خواجه از سوی دیگر، با تشبیه رخسار معشوق به شمع، شمع را
ایدئالیزه می کند.
·
شمعی که عملا مظهر خیانت و خودخواهی و بی رحمی و خونخواری
است، مورد تجلیل قرار می گیرد و راه و رسم و آیینش توجیه، تطهیر و تبلیغ می شود.
ت
·
خواجه ضمنا جامعه مبتنی بر رابطه واره پروانه و شمع را
به مقام جامعه آرزوئی، آرمانی و ایدئال ارتقا می دهد:
·
غیاب شمع رخسار شاهد و معشوق را
خواجه به معنی ذوب شدن دل عاشق به خواننده معصوم قالب می کند.
پ
·
شگرد طبقاتی خواجه اما در اشاعه استه تیکی ـ هنری ایدئولوژی
طبقات اجتماعی واپسین است:
·
شگرد طبقاتی خواجه در همین تشبیه
رخسار شاهد و ساقی و معشوق به شمع است.
·
مؤثریت فوق العاده این شگرد ایدئولوژیکی
به همین دلیل است:
·
خواننده و شنونده، زهر ایدئولوژیکی
طبقاتی واپسین را صدها بار داوطلبانه و بطرز سیرناپذیری سر می کشد و ذره ذره شعورش
مسموم می شود، بی آنکه
خود متوجه باشد.
·
خواجه که بظاهر از دید ساده لوحان، نیت بدی ندارد:
·
سخن خواجه از عشق و شمع و پروانه است.
·
چه سوء نیتی می تواند در این سخن
باشد؟
ث
·
دلیل علاقه مفرط علامه های فاشیسم و فوندامنتالیسم از نیچه
و شاملو و هدایت و حوزه علمیه و شیادان دیگر به خواجه هم ضمنا همین است.
·
ادبا و علما و فلاسفه فاشیسم و
ناسیونال ـ سوسیالیسم هم در نهایت «بی طرفی» اندیشه «اراده به قدرت» و یا قدرت
طلبی را تئوریزه می کنند.
·
در اندیشه معینی که بمبی جا سازی
نمی شود تا به چالش منطقی و تجربی و نظری کشیده شود.
·
بعد اما اندیشه «اراده به قدرت» مورد
تفسیر فاضلانه قرار می گیرد و از آن فاضلاب
«گرده دادن به یوغ قلدر طبقه حاکمه» استخراج می شود.
·
کسی هم در این میان یافت نمی شود که
بگوید:
·
اراده به قدرت به معنی گرده بر یوغ
قلدری نهادن است و یا تلاش برای بازپس گرفتن زمام قدرت از دست طبقه حاکمه قلدر و غاصب
و قسی القلب و ستمگر و استثمارگر؟
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفهمانطور که در گله گرگ ها گرگ الفاهمه کاره و مقدم بر همه گرگ ها ست، در جامعه بشری هم باید بر همین الگو و سرمشق، پیشوای قلدر و همه کاره ای حاکم باشد و مابقی اعضای جنگل جامعه پیرو کور و کر و الکن او باشند و ضمنا عاشق سینه چاک او باشند و داوطلبانه گرده بر یوغ او و طبقه حاکمه مدافع او بسپارند.
با پوزش