تحلیلی
از شین میم شین
رقیب
آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر
آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
رقیب آزارها روا داشت و برای آشتی جائی نگذاشت.
·
مگر آه سحرخیزان به آسمان نخواهد رفت؟
1
·
رقیب در این بیت خواجه، عاشق را آزار می دهد و چنان
آزارش می دهد که راه آشتی بکلی بسته می شود.
·
این بدان معنی است که میان عاشق و رقیب امکان تفاهم و
سازش هم وجود دارد.
·
مگر اینکه رقیب از هر نیازی بری باشد.
2
·
برای اینکه رقیب هم بالاخره آدم است و دل دارد و نتیجتا نیازهائی دارد.
·
رقیب هم بالاخره عاشق معشوقی است و به نوبه خود با رقیب دیگری
دست به گریبان است.
·
خواجه و یا عاشق می تواند بانی خیری در این تضاد رقیب با
رقیب خویش باشد.
3
رقیب
آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر
آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
·
خواجه در هر صورت از دست رقیب دست به سوی آسمان دارد.
·
رقیب اکثریت شعرای قرون وسطی در خطه خراب عه هورا شعرا
هستند.
·
بخش اعظم میراث «هنری» کشور عه هورا از فحش های سکسوئالیستی ـ لومپنی شعرا به
یکدیگر تشکیل شده است:
·
فحش های رکیک به دختر و خواهر و مادر و زن و قوم و خویش
همدیگر.
·
به همین دلیل هم گفته می شود که هنر نزد عیرانیان است و
بس.
·
منظور از هنر هم همین لاطائلات است.
·
حالا برای کشف ماهیت رقیب به تمامی غزل خواجه نظری می
اندازیم:
مرا
مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای
آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
رقیب
آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر
آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد؟
مرا
روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
هر
آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
خدا
را محتسب، ما را به فریاد دف و نی بخش
که
ساز شرع از این افسانه بی قانون نخواهد شد
مجال
من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار
و بوس و آغوشش چه گویم، چون نخواهد شد
شراب
لعل و جای امن و یار مهربان، ساقی
دلا
کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
مشوی
ای دیده نقش غم ز لوح سینه ی حافظ
که
زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد
پایان
مرا
مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای
آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
·
معنی تحت اللفظی:
·
مهر سیه چشمان از سر من بیرون نخواهد رفت.
·
برای اینکه قضای آسمان است و به همین دلیل تغیر ناپذیر است.
·
قضا یکی از مقولات اساسی خواجه است و بکرات با آن سر و
کار خواهیم داشت.
·
از این رو، نظری به فرهنگ واژگان فارسی می اندازیم:
الف
قضا
به معنی تقدیرو سرنوشت است:
حافظ
ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست
گر
نیستت رضایی، حکم قضا بگردان .
·
معنی تحت اللفظی:
·
حافظ بخت تو همین بهره را از خوبرویان مجاز می دارد.
·
اگر راضی نیستی، حکم قضارا تغییر بده.
1
·
خواجه ظاهرا رابطه عاشق با معشوق را و حتی میزان
برخورداری عاشق از معشوق را امری مقدر، سرنوشتی و یا فاتالیستی
تصور می کند:
·
چیزی ازلی و ابدی تصور می کند.
·
در بیت قبلی این برداشت و استنباط خواجه از صراحت بیشتری
می گذرد:
2
مرا
مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای
آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
·
مهر سیه جشمان برای خواجه امری فاتالیستی است.
·
خواجه به حکم قضای کذائی
مجبور است که دلباخته سیه چشمان شود.
·
مهر سیه چشمان برای خواجه امری جبری است و نه اختیاری.
ب
قضا
به علم حق اطلاق می شود.
به آنچه می آید بر احسن نظام و آن حکم الهی است
در
اعیان موجودات بر آن نحو که هست
از
احوال جاری
از
ازل تا ابد
·
قضا حکم خدا ست و ازلی و ابدی است.
·
مهر خواجه به سیه چشمان و میزان بهره و نصیب او از
خوبرویان بنا بر حکم خدای کذائی پیشاپیش تعیین شده است.
·
عجب خدای علافی!
·
نمی شد به کارهای مهمتری بپردازد و عشاق بدبخت را به حال
خود بگذارد؟
ت
قضای
الهی
حق
خدا
حکم
الهی
مشیت باری تعالی :
قضا
چنان تقدیر کرد
که پیش از وصول بر کیارق
ارسلان، ارغو را در غلامچه ای بکارد بکشت.
·
قضا تقدیر می کند.
·
قضا سرنوشت ساز است.
·
قضا تصمیم می گیرد که ارسلان کذائی ارغو را به کاردی از
پا در آورد و نه خود ارسلان.
·
در نتیجه اگر قرار باشد که کسی در رابطه با قتل ارغو،
مورد بازخواست قرار بگیرد، نه ارسلان، بلکه قضا ست.
پ
قضای
حتمی
به
معنی تعیین پیشاپیش صور موجودات به اراده ازلی است.
ث
قضای
سابق الهی
به
حکم الهی اطلاق می شود که مقدم بر قدر باشد.
ج
قضای
علمی
ضد
قضای عینی است.
ح
قضای
آسمانی
که
به معنی سرنوشت، تقدیر
آسمانی است.
3
مرا
مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای
آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
·
حافظ را می توان فاتالیست محسوب داشت:
·
فاتالیسم، در واقع به معنی باور به
تقدیر و سرنوشت است.
·
فاتالیسم، جهان بینی ئی است که
مجموعه حوادث در طبیعت و جامعه را بنا بر جبر کور
می داند و برای انسان چاره ای جز تسلیم بی چون و چرا در مقابل آن قائل نمی شود.
4
·
فاتالیسم خواجه مبتنی بر جزم و یا دگم موسوم به «مشیت
الهی» است.
·
در بینش خرافی خواجه قضا و چرخ و سپهر و فلک و گردون و
غیره همه مأمورین کر و کور و لال خدا هستند.
·
خواجه در اکثر غزلیات خود این اندیشه را بارها و بارها
از صراحت گذرانده است.
·
همین فاتالیسم را فلسفه بورژوائی واپسین هم عملا
نمایندگی می کند.
·
ایدئولوژی سرمایه داری واپسین چنان از گلوبالیزاسیون
کذائی سخن می گوید که انگار همان «ققضای آسمانی» خواجه است.
·
یعنی پدیده ای بی سوبژکت انسانی و اجتماعی است.
·
چنان استثمار وحشت انگیز توده های مولد و زحمتکش در حتی خود
متروپول ها را توجیه می کنند که انگار چیزی بایدی و اجتناب ناپذیر است.
·
چیزی از جنس زلزله و توفان و آتشفشان است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر