تحلیلی
از شین میم شین
خوش است خلوت، اگر یار
یار من باشد
نه
من بسوزم و او شمع انجمن باشد
·
معنی تحت اللفظی:
·
تنهایی گزیدن خوشایند است، اگر یار مال من باشد، ولی
ناخوشایند است، اگر من بسوزم و او شمع انجمن باشد.
1
خوش است خلوت، اگر یار
یار من باشد
·
منظور خواجه از این مصراع شعر چیست؟
·
شاید منظور خواجه این باشد که تنهائی گزیدن و به یار
اندیشیدن در صورتی خوشایند است که یار به خود سوبژکت تعلق داشته باشد و نه به این
و آن.
2
خوش
است خلوت، اگر یار یار من باشد
نه
من بسوزم و او شمع انجمن باشد
·
مصراع دوم شعر این برداشت ما را تأیید می کند:
·
خلوت گزیدن و به یار اندیشیدن ناخوشایند است، اگر سوبژکت
عاشق در آتش عشق یار بسوزد و یار شمع جمع انجمن باشد.
·
یعنی جمع دیگری را روشن سازد.
3
·
اکنون باید قوه تخیل (فانتزی) قوی و غول آسائی داشت و
جایگاه اجتماعی سوبژکت و یا کسب و کار او را تصور و در ذهن وامانده ی خود تصویر
کرد:
الف
·
سوبژکت ظاهرا یاری دارد.
·
یاری که یار او نیست.
·
سؤال فقط این است که یاری که یار کسی نباشد، به چه دلیل
تجربی و یا منطقی باید یار او باشد؟
ب
·
سوبژکت یاری دارد و در کنج خلوت در آتش عشق او می سوزد و
یار او نه در کنار او، بلکه در انجمنی است و ضمنا شمع انجمن هم است.
·
یعنی اجامر و اوباش با یار سوبژکت حال می کنند.
·
باز هم این سؤال پیش می آید که خوشی و ناخوشی خلوت به
کنار، به چه دلیل باید یار کذائی یار او باشد؟
ت
·
ضمنا این سؤال پیش می آید که چرا سوبژکت عاشق کاری نمی
کند تا یارش به جای شمع انجمن بودن، شمع خلوت خود او باشد؟
پ
·
علاوه بر این، کسی که یارش نه در کنارش، بلکه در انجمن
باشد و ضمن شمع انجمن باشد و خود او را به انجمن راه ندهند و بالاجبار خلوت گزیند
و در آتش عشق یار کذائی بسوزد، نان سفره اش را چگونه در می آورد؟
ث
·
اگر کسی به هر دلیلی از طریق اجاره دادن یارش به انجمن
امرار معاش کند، قاعدتا نباید از شمع انجمن بودن او گله داشته باشد.
·
چون کسب و کارش همین است و گرنه از گرسنگی و برهنگی می
میرد.
·
نان و مسکن و پوشاک بالاخره واجب تر از خلوت گزینی با یار
است.
4
خوش
است خلوت، اگر یار یار من باشد
نه
من بسوزم و او شمع انجمن باشد
·
به همین دلایل است که ماهیت یار در اشعار اکثر شعرای قرون
وسطی سؤال انگیز می گردد.
·
به همین دلایل این سؤال مرتب به ذهن خطور می کند که
منظور واقعی شعرا از یار چیست؟
5
خوش
است خلوت، اگر یار یار من باشد
نه
من بسوزم و او شمع انجمن باشد
·
اکنون به تحلیل دیالک تیکی این بیت خواجه خطر می کنیم:
·
خواجه در این بیت دیالک تیک من و غیرمن را به شکل دیالک
تیک من و انجمن و در تحلیل نهائی به شکل دیالک تیک فرد و جامعه بسط و تعمیم می دهد
و از نقش تعیین کننده داشتن غیرمن (انجمن، جامعه) و برخورداری اش از یار رنج می
برد.
·
خواجه ترجیح می دهد که دیالک تیک من و غیر من، دیالک تیک
من و انجمن و یا فرد و جامعه وارونه شود و یا حتی به نفع من (فرد) تار و مار شود و
یار شمع خلوت خود او باشد و نه شمع انجمن و نه شمع جامعه.
6
·
از این رو می توان گفت که محتوای این بیت، بی اعتنا به
هویت و ماهیت یار، اگوئیستی است:
·
خواجه یار را فقط برای خود می خواهد و از این بابت رنج
می برد که او خادم انجمن است.
·
اگوئیسم یکی از گشتاورهای تعیین کننده فلسفه طبقات اجتماعی
واپسین است:
7
·
بر اساس همین مطلق کردن من (ابربشر، نژاد ژرمن، خلق آلمان
و دین اسلام/ف آیین تشیع و غیره) و هیچ
واره محسوب داشتن انجمن و یا بشریت، جامعه و جهان، پست و وحشی و آشغالبشر تلقی
کردن همنوعان دیگر در اقصا نقاط جهان به دلایل خرافی بوده که جنایات وحشت انگیز
فاشیسم، امپریالیسم، فوندامنتالیسم، صهیونیسم و غیره جامه عمل پوشیده و می پوشد.
8
·
یکی از گشتاورهای اصلی فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی) شوپنهاور، نیچه و لاشخورهای دیگر همین مطلق کردن
من (فرد، ابر انسان کذائی، نژاد کذائی، مذهب کذائی، ملت و خلق کذائی) بوده است.
·
کوره های آدمسوزی، ترور فوندامنتالیستی، کشتار جمعی
صهیونیستی و بربریت وحشت انگیز امپریالیستی قبل از مادیت و عملیت یابی، به مثابه نظر
و تئوری، روی کاغذ آمده اند.
·
فرم فلسفه و شعر و شعار و قصه و حماسه و هارت و پورت داشته
اند.
9
·
ضرورت بی چون و چرای روشنگری علمی و انقلابی، ضرورت دفاع
سرسختانه از حقیقت عینی، ضرورت مبرم رزم ایدئولوژیکی به همین دلیل است.
·
تئوری ـ چه علمی و چه خرافی، چه انقلابی و چه ارتجاعی ـ به
محض نفوذ در آدمیان به قوه مادی بدل می شود، که می تواند پس از جامه عمل یابی،
لکوموتیو تاریخ را به پیش راند و یا به پس.
·
می تواند رهائی بخش باشد و یا فاجعه انگیز و نکبت بار.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر