سرچشمه:
صفحه فیسبوک
امیر علی زاده
تحلیلی از گاف
سنگزاد
هر که آمد، گل ز باغ زندگانی چید و رفت
آمد و بر سستی عهد جهان، خندید و رفت
کس
ازین ویرانه ده، یکدانه حاصل برنداشت
هر که آمد پاره ای تخم هوس پاشید
و رفت
سیر
معراج فنا را قوتی در کار نیست
چون
شرر، می باید اندک همتی ورزید و رفت
بسکه
در گل، گلعذاران بر سر هم خفته اند
همچو
شبنم می توان بر روی گل غلطید و رفت
از
ازل "صادق" به دنیا میل آمیزش نداشت
چند
روزی آمد و یاران خود را دید و رفت
پایان
·
این اولین شعری
است که ما از صادق دستغیب شیرازی می خوانیم و قصد تأمل روی آن را داریم.
·
این شعر ـ بلحاظ فرم و ساختار و صنعت شعری ـ شعر فوق
العاده شیوائی است.
·
در این شعر اما علاوه بر زیبائی فرمال، جهان بینی شاعر شیراز
انعکاس می یابد.
·
و هدف ما ـ قبل از همه ـ تأمل روی جهان بینی ها ست که
عمری دراز دارند و اگر زهر زدائی نشوند، به تخریب شعور خواننده منجر می شوند و
جامعه را چه بسا به طویله مبدل می سازند.
1
هر
که آمد، گل ز باغ زندگانی چید و رفت
·
جهان در این
مصراع شعر، در آئینه ضمیر (دل) شاعر شیراز به مثابه باغی منعکس می شود و انسان به
مثابه سیاحی که گلی می چیند و می رود.
·
چرا جهان در
آئینه ذهن شاعر شیراز چنین منعکس می شود و نه به طرز دیگری؟
·
نظری به دیوان
خواجه شیراز می افکنیم:
2
حافظ
از این رباط دو در، چون ضرورت است رحیل
رواق
و طاق معیشت، چه سربلند، چه پست
·
جهان در این بیت، در آئینه ضمیر خواجه شیراز نه به مثابه
باغی، بلکه به مثابه کاروانسرای دو در و انسان به مثابه مسافری انعکاس می یابد که
از دری وارد و از در دیگر خارج می شود.
·
انسان در جهان بینی خواجه شیراز در بهترین حالت به مثابه
مسافری جلوه گر می شود.
3
هر
که آمد، گل ز باغ زندگانی چید و رفت
·
هر دو شاعر در
این دو بیت در تحلیل نهائی، طرز نگرش طبقاتی واحدی را نمایندگی می کنند.
·
طرز نگرشی که
برای سوبژکتیویته (فاعلیت) انسانی تره هم حتی خرد نمی کند:
·
یکی انسان را
سیاحی تصور و تصویر می کند و دیگری مسافری.
·
نه سیاح در چند و
چون باغ و بود و نبود باغ نقش تعیین کننده ای دارد و نه مسافر در چند و چون رباط و
در بود و نبود رباط تأثر تعیین کننده ای.
·
این اما بلحاظ
فلسفی به چه معنی است؟
4
·
بلحاظ فلسفی می
توان گفت که خواجه و دستغیب هر دو دیالک تیک انکارناپذیر سوبژکت ـ اوبژکت را تخریب
می کنند.
·
سوبژکت را در
هیئت انسان، دور می اندازند و اوبژکت را در هیئت جهان بر تخت می نشانند.
·
در این صورت و
فقط در این صورت است که جهان در هیئت باغ و رباط می ماند و انسان تا حد سیاح و
مسافر تنزل می یابد.
·
بدین طریق و
ترفند سوبژکتیویته انسانی، فاعلیت انسانی انکار می شود.
·
انسان بدین طریق
و ترفند تا درجه ای حتی نازلتر از حشرات تنزل می یابد.
·
چون حشرات نقش
بسیار مهمی در تشکیل و رشد و توسعه باغ بازی می کنند.
·
حشرات با نباتات
باغ در رابطه دیالک تیکی داد و ستد بسر می برند:
·
حشرات شیره شیرین
گل ها را می مکند، ولی به ازای ستد خود، گرده های نر را به بستر گرده های ماده
منتقل می کنند و رشد و تکثیر و توسعه نباتات را امکان پذیر می سازد.
·
نباتات هم به
همین نیت استراتژیکی شیره و دانه و میوه و رنگ و عطر و طعم می سازند.
5
هر
که آمد، گل ز باغ زندگانی چید و رفت
·
به عبارت دقیقتر
می توان گفت که هر دو شاعر شیراز، دیالک تیک بغایت مهم سوبژکت ـ اوبژکت را، یعنی
دیالک تیک انسان و جهان را به شکل دیالک تیک واره ی هیچ و همه چیز مثله و مخدوش و
تار و مار می سازند.
·
یعنی انسان را
سلب سوبژکتیویته می کنند، فاعلیت زدائی می کنند و عملا سلب انسانیت می کنند.
·
به عبارت دیگر انسان
را تا حد انگلی مفتخور تنزل می دهند.
·
در آئینه ذهن
شعرای فئودالی بشریت به چرخش چشمی فئودالیزه می شود.
·
فئودال واره می
شود.
·
انگل و علاف و بی
بو و بی خاصیت می گردد.
·
می توان گفت که
انسان در انسانتصویر فئودالی در بهترین حالت انگل است و نه مولد، تماشاچی است و نه
مؤثر.
6
هر
که آمد، گل ز باغ زندگانی چید و رفت
·
شیخ شیراز هم
بسان خواجه شیراز و دستعیب شیراز همین ایده را نمایندگی می کند:
·
جهان در قاموس
سعدی، بوستانی است.
·
بوستانی که باری
تعالی بسان مائده ی حاضر و آماده ای به خوانین و سلاطین فئودالی داده است.
·
بوستانی که به
خودی خود میوه می آورد و توده های مولد و زحمتکش زباله واره و هیچکاره میوه ها را
می چینند و به خیمه گاه خوانین و یا به بارگاه سلاطین می برند.
·
همین و بس.
·
نه کمتر و نه
بیشتر.
·
توده های مولد و
زحمتکش بدین طریق و ترفند، انگل واره، طفیلی واره تصور و تصویر می شوند.
·
انگل و طفیلی
واره ای که از خوان یغمای خوانین و سلاطین روزگار می گذراند.
·
بسان خود خوانین
و سلاطین که از خوان یغمای واهی و کذائی الهی روزگار می گذرانند.
ویرایش:
پاسخحذفنه سیاح در چند و چون باغ و بود و نبود باغ نقش تعیین کننده ای دارد و نه مسافر در چند و چون رباط و در بود و نبود رباط تأثیر تعیین کننده ای.
با پوزش