۱۳۹۳ مرداد ۲۸, سه‌شنبه

سیری در شعری از صادق دستغیب شیرازی (1)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک
امیر علی زاده
تحلیلی از گاف سنگزاد 
 
هر که آمد، گل ز باغ زندگانی چید و رفت
آمد و بر سستی عهد جهان، خندید و رفت

کس ازین ویرانه ده، یکدانه حاصل برنداشت
هر که آمد پاره ای تخم هوس پاشید و رفت

سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست
چون شرر، می باید اندک همتی ورزید و رفت

بسکه در گل، گلعذاران بر سر هم خفته اند
همچو شبنم می توان بر روی گل غلطید و رفت

از ازل "صادق" به دنیا میل آمیزش نداشت
چند روزی آمد و یاران خود را دید و رفت

پایان

·        این اولین شعری است که ما از صادق دستغیب شیرازی می خوانیم و قصد تأمل روی آن را داریم.
·        این شعر ـ بلحاظ فرم و ساختار و صنعت شعری ـ شعر فوق العاده شیوائی است.
·        در این شعر اما علاوه بر زیبائی فرمال، جهان بینی شاعر شیراز انعکاس می یابد.
·        و هدف ما ـ قبل از همه ـ تأمل روی جهان بینی ها ست که عمری دراز دارند و اگر زهر زدائی نشوند، به تخریب شعور خواننده منجر می شوند و جامعه را چه بسا به طویله مبدل می سازند.

1
هر که آمد، گل ز باغ زندگانی چید و رفت

·        جهان در این مصراع شعر، در آئینه ضمیر (دل) شاعر شیراز به مثابه باغی منعکس می شود و انسان به مثابه سیاحی که گلی می چیند و می رود.

·        چرا جهان در آئینه ذهن شاعر شیراز چنین منعکس می شود و نه به طرز دیگری؟

·        نظری به دیوان خواجه شیراز می افکنیم:

2
 حافظ
از این رباط دو در، چون ضرورت است رحیل
رواق و طاق معیشت، چه سربلند، چه پست

·        جهان در این بیت، در آئینه ضمیر خواجه شیراز نه به مثابه باغی، بلکه به مثابه کاروانسرای دو در و انسان به مثابه مسافری انعکاس می یابد که از دری وارد و از در دیگر خارج می شود.
·        انسان در جهان بینی خواجه شیراز در بهترین حالت به مثابه مسافری جلوه گر می شود.

3
هر که آمد، گل ز باغ زندگانی چید و رفت

·        هر دو شاعر در این دو بیت در تحلیل نهائی، طرز نگرش طبقاتی واحدی را نمایندگی می کنند.
·        طرز نگرشی که برای سوبژکتیویته (فاعلیت) انسانی تره هم حتی خرد نمی کند:
·        یکی انسان را سیاحی تصور و تصویر می کند و دیگری مسافری.
·        نه سیاح در چند و چون باغ و بود و نبود باغ نقش تعیین کننده ای دارد و نه مسافر در چند و چون رباط و در بود و نبود رباط تأثر تعیین کننده ای.

·        این اما بلحاظ فلسفی به چه معنی است؟

4
·        بلحاظ فلسفی می توان گفت که خواجه و دستغیب هر دو دیالک تیک انکارناپذیر سوبژکت ـ اوبژکت را تخریب می کنند.
·        سوبژکت را در هیئت انسان، دور می اندازند و اوبژکت را در هیئت جهان بر تخت می نشانند.
·        در این صورت و فقط در این صورت است که جهان در هیئت باغ و رباط می ماند و انسان تا حد سیاح و مسافر تنزل می یابد.
·        بدین طریق و ترفند سوبژکتیویته انسانی، فاعلیت انسانی انکار می شود.
·        انسان بدین طریق و ترفند تا درجه ای حتی نازلتر از حشرات تنزل می یابد.
·        چون حشرات نقش بسیار مهمی در تشکیل و رشد و توسعه باغ بازی می کنند.
·        حشرات با نباتات باغ در رابطه دیالک تیکی داد و ستد بسر می برند:
·        حشرات شیره شیرین گل ها را می مکند، ولی به ازای ستد خود، گرده های نر را به بستر گرده های ماده منتقل می کنند و رشد و تکثیر و توسعه نباتات را امکان پذیر می سازد.
·        نباتات هم به همین نیت استراتژیکی شیره و دانه و میوه و رنگ و عطر و طعم می سازند.

5
هر که آمد، گل ز باغ زندگانی چید و رفت

·        به عبارت دقیقتر می توان گفت که هر دو شاعر شیراز، دیالک تیک بغایت مهم سوبژکت ـ اوبژکت را، یعنی دیالک تیک انسان و جهان را به شکل دیالک تیک واره ی هیچ و همه چیز مثله و مخدوش و تار و مار می سازند.
·        یعنی انسان را سلب سوبژکتیویته می کنند، فاعلیت زدائی می کنند و عملا سلب انسانیت می کنند.
·        به عبارت دیگر انسان را تا حد انگلی مفتخور تنزل می دهند.
·        در آئینه ذهن شعرای فئودالی بشریت به چرخش چشمی فئودالیزه می شود.
·        فئودال واره می شود.
·        انگل و علاف و بی بو و بی خاصیت می گردد.
·        می توان گفت که انسان در انسانتصویر فئودالی در بهترین حالت انگل است و نه مولد، تماشاچی است و نه مؤثر.

6
 هر که آمد، گل ز باغ زندگانی چید و رفت

·        شیخ شیراز هم بسان خواجه شیراز و دستعیب شیراز همین ایده را نمایندگی می کند:
·        جهان در قاموس سعدی، بوستانی است.
·        بوستانی که باری تعالی بسان مائده ی حاضر و آماده ای به خوانین و سلاطین فئودالی داده است.
·        بوستانی که به خودی خود میوه می آورد و توده های مولد و زحمتکش زباله واره و هیچکاره میوه ها را می چینند و به خیمه گاه خوانین و یا به بارگاه سلاطین می برند.
·        همین و بس.
·        نه کمتر و نه بیشتر.
·        توده های مولد و زحمتکش بدین طریق و ترفند، انگل واره، طفیلی واره تصور و تصویر می شوند.
·        انگل و طفیلی واره ای که از خوان یغمای خوانین و سلاطین روزگار می گذراند.
·        بسان خود خوانین و سلاطین که از خوان یغمای واهی و کذائی الهی روزگار می گذرانند.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    نه سیاح در چند و چون باغ و بود و نبود باغ نقش تعیین کننده ای دارد و نه مسافر در چند و چون رباط و در بود و نبود رباط تأثیر تعیین کننده ای.
    با پوزش

    پاسخحذف