فصل پنجم
ایدئالیسم
پروفسور
دکتر اندراس گدو
برگردان
شین میم شین
قسمت
هشتم
انتقام از
واقعیت
انتقاد
از فرهنگ به مثابه انتقاد از فلسفه
تکمیل
گسست از تفکر کلاسیک بورژوائی:
فریدریش
نیچه
ادامه
52
·
احساس در فلسفه نیچه ی آغازین، در
طبیعیت خام آشیان داشت و همزمان بطرزی اخلاق ستیز ـ اخلاقی ساز تبخیر می یافت و بطرز
استه تیکی تحریف می شد.
53
·
بعدها بویژه جریان تأکید ورز بر
تفسیر به نفی تمایلات بیولوژیزه گر نیچه منجر نمی شود، ولی جایگاه و مقام ثانوی آن
را آشکار می سازد.
·
نیچه می نویسد:
·
«در ورای هر منطق و خودکامگی ظاهری حرکت آن نیز
قضاوت های ارزشی قرار دارند.
·
به عبارت روشنتر، الزامات
فیزیولوژیکی در جهت شکوفائی فرم معینی از حیات قرار دارند.»
·
(نیچه «مجموعه آثار»، جلد 2، ص 569)
·
(الزامات فیزیولوژیکی یعنی الزامات ناشی از
روندها و فونکسیون های حیاتی در اندام. مترجم)
54
·
تفسیر از تفسیر نیچه جریان سوبژکتیویستی
مضاعف ذاتی آن را آشکار می سازد:
الف
·
اولا آن، سوبژکتیویزه کردن شناخت را
آشکار می سازد، که توضیح را مورد صرفنظر قرار می دهد و عینیت شناخت را با استناد
به جنبه های سوبژکتیف در فرم ها، اکت ها (اعمال) و روندهای شناخت از عرصه بیرون می
اندازد و آنها را عمدتا به مثابه چیزهائی تلقی می کند که بواسطه ذهنیت (سوبژکتیویته)
غیر قابل شناخت تعیین می شوند.
ب
·
ثانیا آن، واقعیت عینی را در تفسیر
حل و منحل می کند.
55
·
در فلسفه واپسین نیچه نتیجه نهائی
این درک و استنباط سوبژکتیویزه ساز ـ ایدئالیستی مؤکدا ادعا می شود.
·
ضمنا با این توهم که بوسیله آن بر پوزیتیویسم،
سوبژکتیویسم و ایدئالیسم غلبه شده است:
·
نیچه می نویسد:
·
«بر ضد پوزیتیویسم که در پدیده ها می ایستد و
اعلام می کند که «فقط حقایق امور وجود دارند»، من می گویم:
·
نه.
·
بویژه همین حقایق امور وجود
ندارند.
·
فقط تفاسیر وجود دارند.
·
ما نمی توانیم هیچ حقیقت امر
درخودی (فی نفسه) را تشخیص دهیم:
·
شاید خواستن چنین چیزی ابلهانه
باشد.
·
شما می گویید:
·
«همه چیز سوبژکتیف (ذهنی) است.»
·
این اما فقط تفسیر است.
·
سوبژکتی وجود ندارد، بلکه چیزی
خیالی وجود دارد، چیزی پنهان در ورای آن وجود دارد.
·
اصلا چه لزومی دارد که مفسر را پشت
تفسیر بگذاریم؟
·
چنین کاری شعربافی است، فرضیه بافی
است.
·
این منافع ما ست که جهان را به تفسیر
می کشند.
·
این غرایز ما و علاقه و نفرت غریزی
ما ست که جهان را به تفسیر می کشند.»
·
(همانجا، جلد 3، ص 903)
56
·
مطلق کردن تفسیر جنبه طبیعی ـ
عرفانی تفکر نیچه را از بین نمی برد.
·
اشارات به اشارات برخورد می کنند، اشاراتی
که در نوسان اند.
·
نیچه می نویسد:
·
«خصلت تفسیری همه حوادث.
·
حادثه و رخداد درخودی (فی نفسه)
وجود ندارد.
·
آنچه رخ می دهد، عبارت است از دسته
ای از پدیده ها که موجود مفسر می چیند و دسته بندی می کند.»
·
(نیچه، «مجموعه آثار انتقادی»، جلد 1، ص 34)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر