۱۳۹۳ مرداد ۱۶, پنجشنبه

سیری در جهان بینی جلال آل احمد (13)


تحلیلی از شین میم شین
  
و صاحب این قلم می خواهد، دست کم با شامه ای تیزتر از سگ چوپان
و دیدی دوربین تر از کلاغی، چیزی را ببیند
که دیگران به غمض عین (سهل انگاری) از آن در گذشته اند،
یا در عرضه کردنش، سودی برای معاش و معاد خود ندیده اند.

·        جلال آل احمد، در این جمله در لفافه فروتنی فئودالی، دست به خودستائی و نوچه پروری ضمنی می زند و خود را منادی بی چون و چرای حقیقت مطلق جا می زند، آنهم در سرزمینی که چند سال قبل گردان سلحشور توده ای حقیقت عینی را به خون خود، بر در و دیوار شهر و روستا نگاشته اند، در نهایت صراحت و دور از سهل انگاری، بی اعتنا به سودی برای معاش و معاد خویش.

·        این دعوی جلال اما هم از فقدان حتی ذره ای صداقت در او پرده برمی دارد و هم از سطح بسیار نازل سواد او:

1
و صاحب این قلم می خواهد، دست کم با شامه ای تیزتر از سگ چوپان
 و دیدی دوربین تر از کلاغی، چیزی را ببیند 
که دیگران به غمض عین (سهل انگاری) از آن در گذشته اند، 
یا در عرضه کردنش، سودی برای معاش و معاد خود ندیده اند.

·        جلال جمله قبلی خود را ـ باخبر شدن اسب و استر و خر و خوک و گاو و گوسفند از وقوع زلزله را ـ بی پیوند منطقی با جملات ماقبل و ما بعد به حال خود رها می کند و عوامفریبانه به راه خود ادامه می دهد.
·        وقتی از ترفند استه تیزاسیون سخن می رود، به همین دلیل است که فرم مدرنی از شیره مالیدن بر سر خواننده و شنونده به کمک مشتی هارت و پورت است.

2

و صاحب این قلم می خواهد، دست کم با شامه ای تیزتر از سگ چوپان
 و دیدی دوربین تر از کلاغی، چیزی را ببیند 
که دیگران به غمض عین (سهل انگاری) از آن در گذشته اند، 
یا در عرضه کردنش، سودی برای معاش و معاد خود ندیده اند.

·        جلال در این جمله مملو از منم منم مستور فئودالی، می خواهد که با شامه ای تیزتر از سگ و دیدی دوربین تر از کلاغ به تحلیل جامعه و جهان بپردازد.
·        اشکال بینشی اصلی جلال و شرکاء اما این است که در سنت فلسفه بورژوائی واپسین (مثلا نیچه) تفکر و شناخت و شعور را با غریزه جایگزین می سازند:
·        جلال با شامه ای تیزتر از سگ و دیدی دوربین تر از کلاغ، یعنی بکمک قوای غریزی و طبیعی خدا دادی و مادر زادی می خواهد که مسائل بغرنج جامعه و جهان را «تحلیل» کند.
·        غافل از اینکه برای حلاجی حتی ساده ترین مسائل خانوادگی به ساز و برگ تفکر مفهومی نیاز است.
·        و گرنه به مدد غریزه و یا حتی تجارب شخصی و تاریخی نمی توان به حل مسائل جامعه و جهان نایل آمد.
·        برای هر فونکسیونی به ساختار درخوری نیاز بی چون و چرا هست:
·        با چرخ خیاطی نمی توان آشپزی کرد و با قابلمه هم نمی توان به دوخت و دوز پرداخت.

3
پس ممالک دسته اول را با این مشخصات کلی و درهم تعریف کنم:
مزد گران
مرگ و میر اندک
زند و زای کم
خدمات اجتماعی مرتب
کفاف مواد غذائی
(دست کم 3000 کالری در روز)
در آمد سرانه بیش از 3000 تومان در سال
آب و رنگی از دموکراسی
با میراثی از انقلاب فرانسه  

·        کسی که ادعا می کرد، «اما برای من، غرب و شرق نه معنای سیاسی دارد و نه معنای جغرافیائی، بلکه دو مفهوم اقتصادی است»، اکنون درک و استنباط خود از مفهوم «اقتصادی» را برملا می سازد:
·        بزعم جلال و خمینی و شرکاء، در مفهوم «اقتصاد»، همین چیزها که جلال می شمارد، تجرید می یابند:

4
مزد گران

·        روشنفکر فئودالی ـ فوندامنتالیستی به همین می گویند:
·        «مزد گران.» 

·        در کدام کتاب اقتصادی یک همچو مفهوم تق و لق شرم انگیزی یافت می شود؟
·        مزد ارزان و گران به چه معنی است؟
·        بر اساس کدام معیار عینی می توان تشحیص داد که مزد کارگری ارزان است و یا گران؟
·        وقتی از سطح سواد بشدت نازل روشنفکران فئودالی سخن می رود، به همین دلیل است.
·        شرم انگیزتر این است که کسانی این جور آدم ها را به عنوان «بزرگان ما» جا می زنند و برای دفاع از آنها سینه سپر می کنند و به شریف ترین و جسورترین روشنگران علمی و انقلابی پارس و پرخاش می کنند.

5
مزد گران

·        دستمزدی که به زحمتکشی تحت عناوین مختلف داده می شود، بهای کالائی به نام نیروی کار عمدتا مادی و یا عمدتا فکری است.
·        ارزان و گران می تواند نیروی کار یاد شده به مثابه کالا باشد و نه دستمزد و یا اجرت و یا حقوق.
·        به همین دلیل اصطلاح مزد ارزان و یا گران غیر علمی و از ریشه نادرست است.
·        اصطلاح درست، کالای ارزان و یا گران است و نه مزد ارزان و یا گران.
·        دلیل نوسان بهای نیروی کار ـ به مثابه کالا ـ نیز در دیالک تیک عرضه و تقاضا تعیین می شود:
·        اگر عرضه کالائی بیشتر از تقاضای آن باشد، قیمتش تا حد عینی معینی سقوط می کند.
·        اگر تقاضای کالائی بیشتر از عرضه آن باشد، قیمتش تا حد عینی معینی صعود می کند.
·        کارل مارکس عمر عزیز خود را برای اثبات همین حقایق امور مصروف داشته است.

6
·        کسی که با شامه ای تیز تر از سگ و با دیدی دوربین تر از کلاغ به تحلیل جامعه بشری خطر کند، به همین روز می افتد که جلال آل عبا افتاده است.
·        جلال جامعه بشری را بر اساس یکی از کالاهای آن، یعنی بر اساس قیمت کالای نیروی کار، بطرزی الکی، کشکی، دلبخواهی و خلاصه سوبژکتیف، طبقه بندی می کند:

الف
·        هر جامعه ای که در آن کالای نیروی کار گران باشد، جلال آل عبا آن جامعه را غربی محسوب می دارد و پیشاپیش حزب الله، شعار مرگ بر آن سر می دهد.
·        فرق هم نمی کند که آن جامعه فئودالی باشد، سرمایه داری باشد، نیمه فئودالی ـ نیمه سرمایه داری باشد و یا سوسیالیستی باشد.

ب


·        هر جامعه ای هم که شانس بیاورد و در آن کالای نیروی کار ارزان باشد، جلال آل عبا آن را شرقی می نامد، باز هم بی اعتنا به اینکه آن جامعه برده داری، فئودالی، مستعمره، نیمه مستعمره، سرمایه داری و یا سوسیالیستی باشد.

·        این را می گویند موش زاییدن کوه، پس از کلی جار و جنجال.
·        پس از کلی خودستائی.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر