۱۳۹۳ تیر ۳۰, دوشنبه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (6)

مقایسه دو تصویر:
تصور اول بدون فیلتر
تصویر دوم با فیلتر
تحلیلی از شین میم شین 
     
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا، پریشان گفت

·        معنی تحت اللفظی:
·        نشان یار رفته را از چه کسی می توانم بازپرسم؟
·        چون پیک صبا در این زمینه فقط پریشانگوئی کرده است.

·        در فلسفه فئودالی قرون وسطی در مفهوم انتزاعی «باد صبا» منابع و وسایل کسب و حمل و نقل اطلاعات از هر نوع تجرید می یابند. (مخابرات، رسانه ها)

1
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا، پریشان گفت

·        در تئوری شناخت خواجه برید صبا هنری جز پیشان گوئی ندارد.
·        این بدان معنی است که همه درها و راه ها به روی شناخت چیزها و پدیده ها و کسب آگاهی بسته اند.
·        حتی اگر برید صبا را تحت اللفظی معنی کنیم و به عنوان طبیعی ترین، خنثی ترین، بی طرف ترین و عینی ترین  پیک و پستچی و نامه رسان و خبرچین و جاسوس تصور کنیم، باز هم در قاموس خواجه، کمترین امیدی به شناخت چیزی نیست.

2
·        وقتی از سلطه ندانمگرائی در تئوری شناخت خواجه سخن می رود، به همین دلیل است:
·        همه چیز هستی طبیعی و اجتماعی در تئوری شناخت خواجه در مه غلیطی از ابهام فرو رفته است.
·        شناخت چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی بزعم خواجه، محال است.

3
·        همین موضع معرفتی ـ نظری خواجه را فلسفه بورژوائی واپسین از دیرباز هم نمایندگی می کند، هم تبلیغ و هم حتی تدریس.
·        وقتی از انطباق حیرت انگیز، ولی قانونمند همه انواع طبقات اجتماعی واپسین سخن می رود، وقتی از سقوط ایدئولوژیکی بورژوازی واپسین به قهقرای عهد عتیق سخن می رود، به همین دلیل است.

·        مراجعه کنید به دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین، خردستیزی  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری    

4
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا، پریشان گفت

·        سؤال اما این است که چرا خواجه و دیگر نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین به این روز می افتند، در حالیکه هر خرفت و کودنی می بیند که علم و فن و شناخت بشری بطرز حیرت انگیزی توسعه یافته و می یابد؟

5
فیلتر
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا، پریشان گفت

·        ساده لوحانه است، اگر کسی فکر کند که نمایندگان ندانمگرائی فاقد مغز اندیشنده اند.
·        بغرنجی انعکاس، درست همین جا ست.

·        هر چیز که در عالم واقع هست، به همان سان در آئینه ذهن همه افراد بشری منعکس نمی شود.

·        واقعیت عینی در روند انعکاس، فیلتریزه می شود.
·        از صافی های تنگمنفذ طبقاتی عبور می کند.
·        چه بسا شیره اش گرفته می شود و تفاله اش به عنوان شناخت و شعور باقی می ماند.
·        آنگاه حکیمی به درجه ای از جهالت سقوط می کند که تمیزش از عامی بی سوادی دشوار می گردد.

·        اکنون این سؤال پیش می آید که علت اجتماعی این موضع معرفتی ـ نظری مبتنی بر ندانمگرائی چیست؟    

6
تندریس تیمور لنگ
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا، پریشان گفت

·        تئوری شناخت خواجه انعکاس روند و روال جامعه فئودالی در آئینه ضمیر او ست:
·        در جامعه فئودالی خانی و یا سلطانی در پشت پرده تصمیم می گیرد و دستور صادر می کند.
·        شناخت چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای اجتماعی در انحصار خوانین و سلاطین است که حافظ آنها را دوست و یا یار می نامد.
·        تیمور لنگ به این دلیل در قاموس خواجه، به مقام «سلیمان زمان» و «شفیع روز قیامت» ارتقا می یابد.

·        این باور قلبی و ایدئولوژیکی حافظ است.

7

·        خدای عالم الغیب قدر قدرت تصمیمگیر و فرمانده نیز انعکاس آسمانی ـ انتزاعی همین خدایان مادی و واقعی، همین خوانین بزرگ، همین چنگیزخان ها، تیمورخان ها و سلاطین واقعی زمینی دیگر است.

·        رابطه خدایان زمینی و آسمانی، چیزی جز رابطه ماده و روح نیست.
·        مذاهب این رابطه را وارونه کرده اند:
·        به همین دلیل به جای اینکه الله را ظل السلاطین و یا ظل الخوانین بنامند، سلاطین و خوانین را ظل الله نامیده اند.
·        طبقه حاکمه رابطه ماده و روح را وارونه کرده تا عوامفریبی سهل و آسان شود.  

8
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا، پریشان گفت

·        اکنون هر خوداندیشی بی تردید این سؤال را از خواجه می کند:
·        اگر «دل به درد دوری و جدائی از یار خو کرده و ترک درمان گفته»، پس برای چی به دنبال نشان یار است و مزاحم برید صبا می شود تا پرت و پلا بشنود؟

9
·        وقتی از ایراسیونالیسم (خردستیزی) طبقات اجتماعی واپسین سخن می رود، به دلیل همین تناقضات دست و پاگیر است.
·        ادعای توخالی پشت سر ادعای توخالی دیگر و نفی هر ادعا پشت سر نفی هر ادعائی دیگر.

·        طرز تفکری از سر تا پا شلم ـ شوربا، ترش و تلخ و شور و شیرین، پریشان و آشفته.
·        طرز تفکری سرشته به تناقضات متنوع و رنگارنگ.
·        پرت و پلا اندیشی مدام و پرت و پلا گوئی مدام.

·        اکنون این سؤال مطرح می شود که دلیل اجتماعی، مادی و  واقعی این طرز تفکر چیست؟

10
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا، پریشان گفت

·        دلیل این طرز تفکر، طرز زندگی است:
·        دلیل این شعور اجتماعی، وجود اجتماعی است.
·        دلیل پرت و پلا اندیشی و پرت و پلا گوئی مدام، شیوه زیست مبتنی بر لاابالیگری و بی بند و باری مدام است.
·        شعور اجتماعی وارونه، انعکاس وجود اجتماعی وارونه است.  

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    در تئوری شناخت خواجه برید صبا هنری جز پریشان گوئی ندارد.
    با پوزش

    پاسخحذف