۱۳۹۳ تیر ۳۰, دوشنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (122)


فصل پنجم
 ایدئالیسم
پروفسور دکتر اندراس گدو
برگردان شین میم شین

بخش چهارم
پوزیتیویسم و فلسفه حیات
به مثابه طرز تفکر:
انکار سیستم وارگی (سیستمیت) تفکر کلاسیک بورژوائی  
 قسمت اول

 امکان دیگری از پوزیتیویسم:
هربرت اسپنسر 
 ادامه
  
32
·        مقوله فلسفی توسعه اسپنسر که نگرش سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) و معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) او را تحت تأثیر داشت، نه بیانگر نتایج حاصل از شناخت علمی ـ بیولوژیکی او، بلکه بیشتر بیانگر مواضع فلسفی او بود.
·         اسپنسر مقوله فلسفی توسعه خود را در بیولوژی منعکس می کرد.
·        مقوله فلسفی توسعه بنیان فرضیه ها و چالش های بیولوژیکی او را تشکیل می داد.

33
·        مقوله فلسفی توسعه اسپنسر که در خدمت توضیح پدیده ها و عرصه های بیولوژیکی بود، حامل درک ایدئالیستی و اصل تئولوژی عمومی بود.
·        (هربرت اسپنسر، «مجموعه مقالات علمی، سیاسی و فلسفی»، جلد 2، ص 126)

34
·        ایدئالیسم بیولوژیکی اسپنسر (و یا بیولوژیزه سازی ایدئالیستی او) میان فرد و جامعه تفاوت قایل می شد.
·        بنظر او علوم اجتماعی باید بیانگر رابطه میان جامعه و اعضای آن باشد و جامعه از اعضای آن تشکیل می یابد.
·        (اسپنسر، «بررسی جامعه»، ص 52)

35
·        اسپنسر ضمنا انسان را با موجودات دیگر یکسان نمی شمرد، ولی جامعه را به شرح زیر در نظر می گرفت:

الف
·        یا به مثابه آنالوگ (قابل قیاس) با تک تک افراد تلقی می کرد و به همین دلیل، تک تک افراد را بر جامعه مقدم می دانست.

·        (این به معنی وارونه کردن هم دیالک تیک جزء و کل، هم دیالک تیک فرد و جامعه و هم دیالک تیک منفرد (خاص) و عام است.
·        این ضمنا به معنی طرفداری از فردگرائی (ایندیویدوئالیسم)    است. مترجم)  

ب
·        و یا مورفولوژی و فیزیولوژی جامعه را مقدم بر جامعه می دانست.
·        البته با مورفولوژی و فیزیولوژی جامعه هرگز نمی توان به تعریف فرد نایل آمد .

·        (مورفولوژی به علم فرم ها، هیئت ها با توجه به خودویژگی ها، توسعه ها و قانونمندی های آنها اطلاق می شود.
·        فیزیولوژی به علم روندهای حیاتی و فونکسیونی در اندام اطلاق می شود. مترجم.)   

36
·        بنظر اسپنسر مورفولوژی و فیزیولوژی جامعه با مورفولوژی و فیزیولوژی عمومی انطباق دارند.
·        «شرایط در اصل بر خوشبختی انسان ها مبتنی اند و توسعه خوشبختی انسان ها مقدم بر توسعه شرایط بوده است.»  
·        (اسپنسر، «استاتیک اجتماعی»، ص 49. «بررسی جامعه»، ص 58)

·        (در این جفنگ اسپنسر، درک ایدئالیستی تاریخ نمایندگی می شود:
·        احساسات انسانی تشکیل دهنده شرایط اجتماعی و اقتصادی جا زده می شوند.
·        یعنی احساسات انسانی زیربنای جامعه تلقی می شوند.
·        این عملا اولا به معنی باور به تقدم شعور بر وجود (روح بر ماده) است و ثانیا به معنی وارونه کردن دیالک تیک زیربنا و روبنا ست، ثالثا به معنی وارونه کردن دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی است.  مترجم)  

37
·        نگرش ایندیویدوئالیستی (فردگرائی) اسپنسر و طرفداری عمدی او از جامعه بورژوائی در هر دو سطح ایدئالیستی بوده است:

الف

·        اسپنسر از سوئی بر آن بوده که جهان تحت حاکمیت احساسات است (و نه ایده ها)
·        (هربرت اسپنسر، «مجموعه مقالات علمی، سیاسی و فلسفی»، جلد 2، ص 128)

·        اسپنسر در روی برتافتن از روشنگری و در چالش با کومته (و جان استوارت میل)، اندیشه ای رومانتیکی ـ فلسفه حیاتی را از آن خود می کند.
ب

·  اسپنسر از سوی دیگر، عواطف را پیشاپیش تعیین شده  قلمداد می کند و ضمنا عواطف را به طرزبیولوژیکی توضیح می دهد و در صدد آن هم برمی آید که تاریخ جامعه را در چارچوب اوولوسیون بیولوژیکی بفهمد.
·        به همین سان بود که در مقوله اوولوسیون ایدئالیستی خود برای طرح جامعه هم جائی اختصاص می دهد.
·        تئوری جامعه به این طریق عضوی از مقوله اوولوسیون ایدئالیستی می شود.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر