فصل
پنجم
ایدئالیسم
پروفسور
دکتر اندراس گدو
برگردان
شین میم شین
بخش
چهارم
پوزیتیویسم و
فلسفه حیات
به مثابه طرز
تفکر:
انکار سیستم
وارگی (سیستمیت) تفکر کلاسیک بورژوائی
قسمت اول
امکان دیگری
از پوزیتیویسم:
هربرت
اسپنسر
ادامه
32
·
مقوله فلسفی توسعه اسپنسر که نگرش سوسیولوژیکی
(جامعه شناسی) و معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) او را تحت تأثیر داشت، نه بیانگر نتایج
حاصل از شناخت علمی ـ بیولوژیکی او، بلکه بیشتر بیانگر مواضع فلسفی او بود.
·
اسپنسر مقوله فلسفی توسعه
خود را در بیولوژی منعکس می کرد.
·
مقوله فلسفی توسعه بنیان فرضیه ها
و چالش های بیولوژیکی او را تشکیل می داد.
33
·
مقوله فلسفی توسعه اسپنسر که در
خدمت توضیح پدیده ها و عرصه های بیولوژیکی بود، حامل درک ایدئالیستی و اصل تئولوژی
عمومی بود.
·
(هربرت اسپنسر، «مجموعه مقالات علمی، سیاسی و
فلسفی»، جلد 2، ص 126)
34
·
ایدئالیسم بیولوژیکی اسپنسر (و یا
بیولوژیزه سازی ایدئالیستی او) میان فرد و جامعه تفاوت قایل می شد.
·
بنظر او علوم اجتماعی باید بیانگر
رابطه میان جامعه و اعضای آن باشد و جامعه از اعضای آن تشکیل می یابد.
·
(اسپنسر، «بررسی جامعه»، ص 52)
35
·
اسپنسر ضمنا انسان را با موجودات
دیگر یکسان نمی شمرد، ولی جامعه را به شرح زیر در نظر می گرفت:
الف
·
یا به مثابه آنالوگ (قابل قیاس) با
تک تک افراد تلقی می کرد و به همین دلیل، تک تک افراد را بر جامعه مقدم می دانست.
·
(این به معنی وارونه کردن هم دیالک تیک جزء و
کل، هم دیالک تیک فرد و جامعه و هم دیالک تیک منفرد (خاص) و عام است.
·
این ضمنا به معنی طرفداری از
فردگرائی (ایندیویدوئالیسم) است. مترجم)
ب
·
و یا مورفولوژی و فیزیولوژی جامعه را
مقدم بر جامعه می دانست.
·
البته با مورفولوژی و فیزیولوژی جامعه
هرگز نمی توان به تعریف فرد نایل آمد .
·
(مورفولوژی به علم فرم ها، هیئت ها با توجه
به خودویژگی ها، توسعه ها و قانونمندی های آنها اطلاق می شود.
·
فیزیولوژی به علم روندهای حیاتی و فونکسیونی
در اندام اطلاق می شود. مترجم.)
36
·
بنظر اسپنسر مورفولوژی و فیزیولوژی
جامعه با مورفولوژی و فیزیولوژی عمومی انطباق دارند.
·
«شرایط در اصل بر خوشبختی انسان ها مبتنی اند
و توسعه خوشبختی انسان ها مقدم بر توسعه شرایط بوده است.»
·
(اسپنسر، «استاتیک اجتماعی»، ص 49. «بررسی جامعه»،
ص 58)
·
(در این جفنگ اسپنسر، درک ایدئالیستی تاریخ نمایندگی
می شود:
·
احساسات انسانی تشکیل دهنده شرایط اجتماعی
و اقتصادی جا زده می شوند.
·
یعنی احساسات انسانی زیربنای جامعه
تلقی می شوند.
·
این عملا اولا به معنی باور به تقدم
شعور بر وجود (روح بر ماده) است و ثانیا به معنی وارونه کردن دیالک تیک زیربنا و
روبنا ست، ثالثا به معنی وارونه کردن دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی است. مترجم)
37
·
نگرش ایندیویدوئالیستی (فردگرائی) اسپنسر
و طرفداری عمدی او از جامعه بورژوائی در هر دو سطح ایدئالیستی بوده است:
الف
·
اسپنسر از سوئی بر آن بوده که جهان
تحت حاکمیت احساسات است (و نه ایده ها)
·
(هربرت اسپنسر، «مجموعه مقالات علمی، سیاسی و
فلسفی»، جلد 2، ص 128)
·
اسپنسر در روی برتافتن از روشنگری
و در چالش با کومته (و جان استوارت میل)، اندیشه ای رومانتیکی ـ فلسفه حیاتی را از
آن خود می کند.
ب
· اسپنسر از سوی دیگر، عواطف را پیشاپیش
تعیین شده قلمداد می کند و ضمنا
عواطف را به طرزبیولوژیکی توضیح می دهد و در صدد آن هم برمی آید که تاریخ جامعه را
در چارچوب اوولوسیون بیولوژیکی بفهمد.
·
به همین سان بود که در مقوله
اوولوسیون ایدئالیستی خود برای طرح جامعه هم جائی اختصاص می دهد.
·
تئوری جامعه به این طریق عضوی از
مقوله اوولوسیون ایدئالیستی می شود.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر