۱۳۹۳ تیر ۱۸, چهارشنبه

سیری در غزل «غم مخور» خواجه شیراز (5)

ندانمگرائی
تحلیلی از شین میم شین 

هان مشو نومید، چون واقف نه ‌ای از سر غیب
باشد اندر پرده، بازی‌ های پنهان غم مخور

·        این بیت غزل خواجه، اما از جهان بینی او نیز پرده برمی دارد.
·        از این رو، بررسی شکیب مند آن ضورت مبرم دارد:

1
هان مشو نومید، چون واقف نه ‌ای از سر غیب
باشد اندر پرده، بازی‌ های پنهان غم مخور

·        در فلسفه اجتماعی (فلسفه تاریخ) حافظ، چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای اجتماعی بی سوبژکت انسانی و اجتماعی اند:
·        خدا بسان خوانین و سلاطین فئودالی در پشت پرده تصمیم می گیرد و اجرای آن تصممیات را به مأمورین خود دیکته می کند.

2
·        در قاموس خواجه، درگاه الهی به دربار سلاطین فئودالی شبیه است:
·        به همان سان که سلطان مستبدی در دربارها با وزرا و مشاوران و ملازمان و خدمه و غلامان کر و لال خود وجود دارد، به همان سان هم در سراپرده الهی، خدای قدر قدرت واحدی با ملائکه و اجنه و قوای موهومی از قبیل قضا و غیره در رفت و آمد اند.

3
·        می توان گفت که درگاه الهی انعکاس آسمانی ـ انتزاعی دربارهای فئودالی است.
·        خدا نتیجه تجرید سلاطین متعدد بزرگ و کوچک است و ملائکه و اجنه و قوای موهوم از قبیل قضا و غیره نتایج تجرید کارمندان و جواسیس و مامورین دربارهای فئودالی اند.

4
·        همان کاری را که ملائکه معینی در مورد هر فرد انسانی انجام می دهند، همان کاری را هم مامورین طبقه حاکمه فئودالی انجام می دهند.
·        مثلا بالای سر هر فرد، ملکی است که کرد و کار او را جزء به جزء یاد داشت می کند و به خدا گزارش می دهد.
·        این درست همان کاری است که مأمورین دربار تحت عناوین چشم و گوش و دماغ و دست شاه و یا شیخ، یعنی جواسیس طبقه حاکمه انجام می دهند.

5
هان مشو نومید، چون واقف نه ‌ای از سر غیب
باشد اندر پرده، بازی‌ های پنهان غم مخور

·        در این بیت غزل حافظ، ماهیت تئوری شناخت او آشکارا نمودار می گردد:
·        بزعم خواجه، انسان ها از سر غیب بی خبرند.
·        این بدان معنی است که چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی طبیعی و اجتماعی غیر قابل شناخت اند.
·        فرق اساسی تئوری شناخت حافظ با سعدی همین جا ست:

الف
اثری از مجید افسر
ایمانوئل کانت (1724 ـ 1804)
برجسته ترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان

·        بنظر سعدی نمود و پدیده قابل شناخت است:
·        جامه و نامه قابل شناخت است.
·        ولی محتوای جامه و نامه غیر قابل شناخت است.

·        عالم الغیب (نامه نگار و محتسب) فقط قادر به شناخت محتوا و ماهیت چیزها (جامه و نامه است.

·        سعدی در تئوری شناخت، فنومنونالیست (پدیده گرا)  است.
·        شباهت غریبی به ایمانوئل کانت دارد.   

ب
·        در تئوری شناخت حافظ اما نه جامه قابل شناخت است و نه نامه.
·        همه چیز اسرار آمیز است.
·        همه چیز در مه غلیظی از ابهام فرو رفته است.
·        انسان با جانور و نبات و جماد بلحاظ معرفتی ـ نظری (یعنی از نقطه نظر تئوری شناخت) فرقی ندارد.

·    حافظ را می توان نماینده جدی جریان معرفتی ـ نظری موسوم به ندانمگرائی (لاادریت، اگنوستیسیسم) محسوب داشت که جریانی بشدت ارتجاعی و ضد علمی است.

ت
 فرانسیس فوکویاما (1952)
از علمای ندانمگرا و خردستیز ایالات متحده آمریکا  
مؤلف کتب «پایان تاریخ» و «یورش بزرگ»
مبلغ مفاهیم غیرعلمی و من در آوردی از قبیل
«جامعه اطلاعات»، «پایان انسان»، «پسا هومانیسم» و «محافظه کاری نو»
طراح راه حل هائی برای دولت آمریکا

·        ندانمگرائی را بورژوازی واپسین هم امروزه نمایندگی و تبلیغ می کند.
·        نماینده معروف ندانمگرائی پاپ آلمانی و فرانسیس فوکویاما ست که از مدرسین دانشگاه های امریکا و از مشاورین رؤسای جمهور و کنسرن های امپریالیستی است.       

4
هان مشو نومید، چون واقف نه ‌ای از سر غیب
باشد اندر پرده، بازی‌ های پنهان غم مخور

·        سراسر دیوان غزلیات خواجه به تبلیغ ندانمگرائی اختصاص یافته است.

·        بزعم خواجه، انسان نباید نومید شود، برای اینکه نمی تواند (و گاهی حتی حکم می کند که نباید)  از چیزی خبر داشته باشد.
·        در فلسفه تاریخ خواجه، خریت به مثابه منبع امید تلقی می شود.
·        شعور و شناخت بدین طریق، تا حد طاعونی تنزل می یابد و به منبع نومیدی بدل می شود:
·        وقوف به «سر غیب» همان و نومیدی عنقریب همان.
·        هر چه ابله تر، امیدوارتر.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    به همان سان که سلطان مستبدی در دربارها با وزرا و مشاوران و ملازمان و خدمه و غلامان کر و لال خود وجود دارد، به همان سان هم در سراپرده الهی، خدای قدر قدرت واحدی است با ملائکه و اجنه و قوای موهومی از قبیل قضا و غیره
    با پوزش

    پاسخحذف