ندانمگرائی
تحلیلی
از شین میم شین
هان
مشو نومید، چون واقف نه ای از سر غیب
باشد
اندر پرده، بازی های پنهان غم مخور
·
این بیت غزل خواجه، اما از جهان بینی او نیز پرده برمی دارد.
·
از این رو، بررسی شکیب مند آن ضورت مبرم دارد:
1
هان
مشو نومید، چون واقف نه ای از سر غیب
باشد
اندر پرده، بازی های پنهان غم مخور
·
در فلسفه اجتماعی (فلسفه تاریخ) حافظ، چیزها، پدیده ها،
سیستم ها و روندهای اجتماعی بی سوبژکت انسانی و اجتماعی اند:
·
خدا بسان خوانین و سلاطین فئودالی در پشت پرده تصمیم می
گیرد و اجرای آن تصممیات را به مأمورین خود دیکته می کند.
2
·
در قاموس خواجه، درگاه الهی به دربار سلاطین فئودالی شبیه
است:
·
به همان سان که سلطان مستبدی در دربارها با وزرا و
مشاوران و ملازمان و خدمه و غلامان کر و لال خود وجود دارد، به همان سان هم در
سراپرده الهی، خدای قدر قدرت واحدی با ملائکه و اجنه و قوای موهومی از قبیل قضا و
غیره در رفت و آمد اند.
3
·
می توان گفت که درگاه الهی انعکاس آسمانی ـ انتزاعی دربارهای
فئودالی است.
·
خدا نتیجه تجرید سلاطین متعدد بزرگ و کوچک است و ملائکه
و اجنه و قوای موهوم از قبیل قضا و غیره نتایج تجرید کارمندان و جواسیس و مامورین
دربارهای فئودالی اند.
4
·
همان کاری را که ملائکه معینی در مورد هر فرد انسانی
انجام می دهند، همان کاری را هم مامورین طبقه حاکمه فئودالی انجام می دهند.
·
مثلا بالای سر هر فرد، ملکی است که کرد و کار او را جزء
به جزء یاد داشت می کند و به خدا گزارش می دهد.
·
این درست همان کاری است که مأمورین دربار تحت عناوین چشم
و گوش و دماغ و دست شاه و یا شیخ، یعنی جواسیس طبقه حاکمه انجام می دهند.
5
هان
مشو نومید، چون واقف نه ای از سر غیب
باشد
اندر پرده، بازی های پنهان غم مخور
·
در این بیت غزل حافظ، ماهیت تئوری شناخت او آشکارا
نمودار می گردد:
·
بزعم خواجه، انسان ها از سر غیب بی خبرند.
·
این بدان معنی است که چیزها، پدیده ها، سیستم ها و
روندهای هستی طبیعی و اجتماعی غیر قابل شناخت اند.
·
فرق اساسی تئوری شناخت حافظ با سعدی همین جا ست:
الف
اثری از مجید افسر
ایمانوئل کانت (1724 ـ 1804)
برجسته ترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان
·
بنظر سعدی نمود و پدیده قابل شناخت است:
·
جامه و نامه قابل شناخت است.
·
ولی محتوای جامه و نامه غیر قابل شناخت است.
·
عالم الغیب (نامه نگار و محتسب) فقط قادر به شناخت محتوا و ماهیت چیزها (جامه و نامه) است.
·
سعدی در تئوری شناخت، فنومنونالیست (پدیده گرا) است.
·
شباهت غریبی به ایمانوئل کانت دارد.
ب
·
در تئوری شناخت حافظ اما نه جامه قابل شناخت است و نه
نامه.
·
همه چیز اسرار آمیز است.
·
همه چیز در مه غلیظی از ابهام فرو رفته است.
·
انسان با جانور و نبات و جماد بلحاظ معرفتی ـ نظری (یعنی
از نقطه نظر تئوری شناخت) فرقی ندارد.
· حافظ را می توان نماینده جدی جریان معرفتی ـ نظری موسوم
به ندانمگرائی (لاادریت، اگنوستیسیسم) محسوب داشت که جریانی بشدت ارتجاعی و ضد
علمی است.
ت
فرانسیس
فوکویاما (1952)
از
علمای ندانمگرا و خردستیز ایالات متحده آمریکا
مؤلف
کتب «پایان تاریخ» و «یورش بزرگ»
مبلغ
مفاهیم غیرعلمی و من در آوردی از قبیل
«جامعه
اطلاعات»، «پایان انسان»، «پسا هومانیسم» و «محافظه کاری نو»
طراح
راه حل هائی برای دولت آمریکا
·
ندانمگرائی را بورژوازی واپسین هم امروزه نمایندگی و
تبلیغ می کند.
·
نماینده معروف ندانمگرائی پاپ آلمانی و فرانسیس فوکویاما ست که از
مدرسین دانشگاه های امریکا و از مشاورین رؤسای جمهور و کنسرن های امپریالیستی است.
4
هان
مشو نومید، چون واقف نه ای از سر غیب
باشد
اندر پرده، بازی های پنهان غم مخور
·
سراسر دیوان غزلیات خواجه به تبلیغ ندانمگرائی اختصاص
یافته است.
·
بزعم خواجه، انسان نباید نومید شود، برای اینکه نمی
تواند (و گاهی حتی حکم می کند که نباید) از
چیزی خبر داشته باشد.
·
در فلسفه تاریخ خواجه، خریت به مثابه منبع امید تلقی می
شود.
·
شعور و شناخت بدین طریق، تا حد طاعونی تنزل می یابد و به
منبع نومیدی بدل می شود:
·
وقوف به «سر غیب» همان و نومیدی عنقریب همان.
·
هر چه ابله تر، امیدوارتر.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفبه همان سان که سلطان مستبدی در دربارها با وزرا و مشاوران و ملازمان و خدمه و غلامان کر و لال خود وجود دارد، به همان سان هم در سراپرده الهی، خدای قدر قدرت واحدی است با ملائکه و اجنه و قوای موهومی از قبیل قضا و غیره
با پوزش