اثری از بهمن محصص
تحلیلی
از شین میم شین
چنگ
خمیده قامت می خواندت به عشرت
بشنو
که پند پیران هیچت زیان ندارد
·
معنی تحت اللفظی:
·
چنگ پیر قامت خمیده، تو را به عشرت دعوت می کند.
·
اندرز پیران را بشنو.
·
برای اینکه کسی از آن زیان و ضرر ندیده است.
1
سرمنزل
فراغت نتوان ز دست دادن
ای
ساروان فروکش، کاین ره کران ندارد
·
خواجه بلافاصله پس از اثبات نیهلیسم زیست و بیهودگی کار
و تلاش و تقلا، پس از صدور فرمان توقف برای اطراق در «سرمنزل فراغت»، بدیل خاص خود
را عرضه می دارد:
·
عیش و عشرت.
2
·
بدین طریق، جای خالی «کار و پیکار و همبستگی» (احسان
طبری) را عیش و عشرت پر می کند.
·
عیش و عشرت به عنوان آلترناتیو و بدیل.
3
·
عیش و عشرت و در تحلیل نهائی غریزه شاهکلید ایدئولوژیکی همه
طبقات اجتماعی واپسین (خواه برده داری واپسین، خواه فئودالیسم واپسین و خواه
بورژوازی واپسین) است.
4
·
عیش و عشرت و در تحلیل نهائی غریزه برای اعضای این طبقات
اجتماعی نه نیاز غریزی ـ طبیعی ساده و معمولی، بلکه چیزی بمراتب فراتر از آن است.
·
اگر کسی کتب و مجلات و فیلم های طبقات اجتماعی واپسین را با دقت درخوری بخواند و یا ببیند، به نقش
خارق العاده غریزه در کهکشان فکری آنها پی می برد.
5
·
غریزه برای طبقات اجتماعی واپسین جایگزینی برای خرد
خاکسترگشته است.
·
غریزه آلترناتیو و بدیلی برای عقل است که خانه اش به قول
خواجه، در «آتش میخانه» سوخته و خاکستر شده است.
6
·
غریزه ضمنا هدف و آماج و ایدئال و آرمان است.
·
غریزه به این ترتیب برای طبقات اجتماعی واپسین، جای خالی
هدف و مقصد و آماج و آرمان و ایدئال را پر می کند.
7
·
خودویژگی غریزه اما این است که نه فقط هدف و آماج و مقصد
و مقصود است، بلکه ضمنا وسیله نیل به هدف و آماج و مقصد و مقصود است.
·
این بدان معنی است که غریزه به قول پرویز پویان و مسعود
احمدزاده هم وسیله است و هم هدف.
·
در تفکر عرفانی طبقات اجتماعی واپسین وسیله و هدف، مقصد
و مقصود، کعبه و بیابان در هم ذوب می شوند و غریزه تشکیل می یابد:
·
غریزه هم کعبه آمال است و هم راه رسیدن به کعبه آمال:
·
غریزه هم راه است و هم مقصد و مقصود.
8
·
به احتمال قوی، دوئل های اشرافیت بنده دار و فئودال
واپسین و گذشتن از روی جنازه خویش به خاطر «جانان» در پرتو این بینش طبقاتی قابل
توضیح است.
·
جانان کذائی نه جانان به معنی واقعی کلمه، بلکه به مثابه
دیالک تیک کعبه آمال و و راه نیل بدان است.
·
جانان طبقات اجتماعی واپسین نه جانان متشکل از گوشت و
پوست و استخوان، بلکه جانانی انتزاعی است.
·
نه فیزیکی بلکه متافیزیکی است.
·
نه رئال، بلکه ایدئال است.
9
·
غریزه در جلوه های عرفانی متنوعش به زندگی پوچ و توخالی
و بی معنی طبقات اجتماعی واپسین، محتوا و معنا می بخشد.
10
·
غریزه (مثلا و از جمله عیش و عشرت، خور و خواب و خشم و شهوت) برای طبقات اجتماعی فاقد
دورنمای تاریخی، دیالک تیکی از دورنما و ترفند نیل به دورنما ست.
·
دیالک تیکی از دورنما واره و ترفند واره ای برای نیل به
دورنما واره است.
·
توهم مضاعف است.
·
دروغ در دروغ است.
·
خودفریبی در خود فریبی است.
11
·
فیلمی بیوگرافیک راجع به سیمون دوبوار ساخته شده که
تماشائی است:
·
طرف همسر و یا دوست دختر ژان پل سارتر معروف است.
·
ولی سودائی جز سکس با هر کس که دم دستش باشد، در سر
ندارد.
·
سارتر هم دست کمی از او ندارد.
·
هدف استراتژیکی حضرات، مکش حریصانه و سیری ناپذیر شیره
«حیات» است.
·
گاه از طریق عیش و عشرت، گاه از طریق مستی، گاه از طریق
مواد مخدر و گه از طریق مازوخیسم و سادیسم و انتحار و کشتار و «عنگلاب».
12
·
قهرمان یکی از قصه های کوتاه سارتر، که استاد دانشگاهی است،
حتی پسربچه ای را که مادر ـ پدرش برای کسب فیض از پروفسور در اختیارش گذاشته اند،
در جا مورد سوء استفاده جنسی قرار می دهد.
·
غریزه (و در این مورد بخصوص سکس با کودکان) برای اعضای طبقات اجتماعی واپسین نه نیازی
طبیعی، بلکه ایدئال و آماج و مذهب و آیینی است.
13
·
همه رباعیات عمر خیام نیز همین محتوا را دارند:
·
دم غنیمت دانی و خوشگذرانی با می و مطرب و شاهد و ساقی
14
·
احمد شاملو نیز بدیل دیگری در آستین ندارد.
·
تحلیل اشعار او نیز یکی از وظایف مهم روشنگری علمی و
انقلابی است.
آمد
شبی برهنه ام از در چو روح آب
در
سینه اش دو ماهی و در دستش آینه
فریاد
برکشیدم از استان یأس:
«آه،
ای یقین یافته، بازت نمی نهم. »
(نقل
به مضمون)
·
معنی تحت اللفظی:
·
برهنه از در وارد شد.
·
بسان روح آب دو ماهی در سینه داشت و آینه ای در دست.
·
از استان نومیدی فریاد بر آوردم:
·
«ای یقین یافته، تو را هرگز از دست نخواهم داد.»
12
·
غریزه (سکس) برای
شاعر در این شعر، به مقام ملجأ امید و منبع یقین ارتقا می یابد، به مقام امید و یقین
گمشده.
·
سکسی که اصولا نیازی غریزی است و کمترین ربطی به یأس و
امید و شک و یقین ندارد به مدد توهم طبقاتی ـ واپسین به منبع واره امید و ملجأ
واره یقین بدل می شود.
·
بدیل امید ویقین گشتن سکس بدان معنی است که شاعر به
نیهلیسم رسیده است.
·
به تئوری پوچی زیست رسیده است.
·
شناخت و شعوری در بین نیست.
·
خلأ مطلق است و سیطره بلامنازع یأس و ترس و تنهائی و شک
و تردید.
·
به همین دلیل، امید و یقین چیزهای از جنس کیمیا، چیزهائی
گمشده و نایافتنی تصور می شوند.
·
غریزه (سکس) به توهم و به ترفند خودفریبی، جای خالی امید
و یقین راستین را پر می کند، بی آنکه پر کند.
·
غریزه به زندگی توخالی، محتوای توهم آمیز می بخشد.
·
غریزه خلأ درونی را پر می کند، بی آنکه بتواند پر کند.
·
به همین دلیل جانان و جست و جوی مدام «جانان» به هدف و
وسیله نیل به هدف، به ایدئال و راه نیل به ایدئال بدل می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر