۱۳۹۳ مرداد ۵, یکشنبه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (15)

اثری از بهمن محصص
تحلیلی از شین میم شین 

چنگ خمیده قامت می‌ خواندت به عشرت
بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد

·        معنی تحت اللفظی:
·        چنگ پیر قامت خمیده، تو را به عشرت دعوت می کند.
·        اندرز پیران را بشنو.
·        برای اینکه کسی از آن زیان و ضرر ندیده است.

1
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن
ای ساروان فروکش، کاین ره کران ندارد

·        خواجه بلافاصله پس از اثبات نیهلیسم زیست و بیهودگی کار و تلاش و تقلا، پس از صدور فرمان توقف برای اطراق در «سرمنزل فراغت»، بدیل خاص خود را عرضه می دارد:
·        عیش و عشرت.

2

·        بدین طریق، جای خالی «کار و پیکار و همبستگی» (احسان طبری)  را عیش و عشرت پر می کند.  
·        عیش و عشرت به عنوان آلترناتیو و بدیل.

3
·        عیش و عشرت و در تحلیل نهائی غریزه شاهکلید ایدئولوژیکی همه طبقات اجتماعی واپسین (خواه برده داری واپسین، خواه فئودالیسم واپسین و خواه بورژوازی واپسین)  است.

4
·        عیش و عشرت و در تحلیل نهائی غریزه برای اعضای این طبقات اجتماعی نه نیاز غریزی ـ طبیعی ساده و معمولی، بلکه چیزی بمراتب فراتر از آن است.
·        اگر کسی کتب و مجلات و فیلم های طبقات اجتماعی واپسین  را با دقت درخوری بخواند و یا ببیند، به نقش خارق العاده غریزه در کهکشان فکری آنها پی می برد.

5
·        غریزه برای طبقات اجتماعی واپسین جایگزینی برای خرد خاکسترگشته است.
·        غریزه آلترناتیو و بدیلی برای عقل است که خانه اش به قول خواجه، در «آتش میخانه» سوخته و خاکستر شده است.

6
·        غریزه ضمنا هدف و آماج و ایدئال و آرمان است.
·        غریزه به این ترتیب برای طبقات اجتماعی واپسین، جای خالی هدف و مقصد و آماج و آرمان و ایدئال را پر می کند.

7
·        خودویژگی غریزه اما این است که نه فقط هدف و آماج و مقصد و مقصود است، بلکه ضمنا وسیله نیل به هدف و آماج و مقصد و مقصود است.
·        این بدان معنی است که غریزه به قول پرویز پویان و مسعود احمدزاده هم وسیله است و هم هدف.
·        در تفکر عرفانی طبقات اجتماعی واپسین وسیله و هدف، مقصد و مقصود، کعبه و بیابان در هم ذوب می شوند و غریزه تشکیل می یابد:
·        غریزه هم کعبه آمال است و هم راه رسیدن به کعبه آمال:
·        غریزه هم راه است و هم مقصد و مقصود.
  
8
·        به احتمال قوی، دوئل های اشرافیت بنده دار و فئودال واپسین و گذشتن از روی جنازه خویش به خاطر «جانان» در پرتو این بینش طبقاتی قابل توضیح است.
·        جانان کذائی نه جانان به معنی واقعی کلمه، بلکه به مثابه دیالک تیک کعبه آمال و و راه نیل بدان است.
·        جانان طبقات اجتماعی واپسین نه جانان متشکل از گوشت و پوست و استخوان، بلکه جانانی انتزاعی است.
·        نه فیزیکی بلکه متافیزیکی است.
·        نه رئال، بلکه ایدئال است.

9
·        غریزه در جلوه های عرفانی متنوعش به زندگی پوچ و توخالی و بی معنی طبقات اجتماعی واپسین، محتوا و معنا می بخشد.

10
·        غریزه (مثلا و از جمله عیش و عشرت، خور و خواب و خشم و شهوت) برای طبقات اجتماعی فاقد دورنمای تاریخی، دیالک تیکی از دورنما و ترفند نیل به دورنما ست.
·        دیالک تیکی از دورنما واره و ترفند واره ای برای نیل به دورنما واره است.
·        توهم مضاعف است.
·        دروغ در دروغ است.
·        خودفریبی در خود فریبی است.

11

·        فیلمی بیوگرافیک راجع به سیمون دوبوار ساخته شده که تماشائی است:
·        طرف همسر و یا دوست دختر ژان پل سارتر معروف است.
·        ولی سودائی جز سکس با هر کس که دم دستش باشد، در سر ندارد.

·        سارتر هم دست کمی از او ندارد.
·        هدف استراتژیکی حضرات، مکش حریصانه و سیری ناپذیر شیره «حیات» است.
·        گاه از طریق عیش و عشرت، گاه از طریق مستی، گاه از طریق مواد مخدر و گه از طریق مازوخیسم و سادیسم و انتحار و کشتار و «عنگلاب».

12
·        قهرمان یکی از قصه های کوتاه سارتر، که استاد دانشگاهی است، حتی پسربچه ای را که مادر ـ پدرش برای کسب فیض از پروفسور در اختیارش گذاشته اند، در جا مورد سوء استفاده جنسی قرار می دهد. 
·        غریزه (و در این مورد بخصوص سکس با کودکان)  برای اعضای طبقات اجتماعی واپسین نه نیازی طبیعی، بلکه ایدئال و آماج و مذهب و آیینی است.

13

·        همه رباعیات عمر خیام نیز همین محتوا را دارند:
·        دم غنیمت دانی و خوشگذرانی با می و مطرب و شاهد و ساقی

14

·        احمد شاملو نیز بدیل دیگری در آستین ندارد.
·        تحلیل اشعار او نیز یکی از وظایف مهم روشنگری علمی و انقلابی است.

آمد شبی برهنه ام از در چو روح آب
در سینه اش دو ماهی و در دستش آینه
فریاد برکشیدم از استان یأس:
«آه، ای یقین یافته، بازت نمی نهم. »
(نقل به مضمون)
  
·        معنی تحت اللفظی:
·        برهنه از در وارد شد.
·        بسان روح آب دو ماهی در سینه داشت و آینه ای در دست.
·        از استان نومیدی فریاد بر آوردم:
·        «ای یقین یافته، تو را هرگز از دست نخواهم داد.»

12
·        غریزه (سکس)  برای شاعر در این شعر، به مقام ملجأ امید و منبع یقین ارتقا می یابد، به مقام امید و یقین گمشده.
·        سکسی که اصولا نیازی غریزی است و کمترین ربطی به یأس و امید و شک و یقین ندارد به مدد توهم طبقاتی ـ واپسین به منبع واره امید و ملجأ واره یقین بدل می شود.

·        بدیل امید ویقین گشتن سکس بدان معنی است که شاعر به نیهلیسم رسیده است.
·        به تئوری پوچی زیست رسیده است.

·        شناخت و شعوری در بین نیست.
·        خلأ مطلق است و سیطره بلامنازع یأس و ترس و تنهائی و شک و تردید.

·        به همین دلیل، امید و یقین چیزهای از جنس کیمیا، چیزهائی گمشده و نایافتنی تصور می شوند.
·        غریزه (سکس) به توهم و به ترفند خودفریبی، جای خالی امید و یقین راستین را پر می کند، بی آنکه پر کند.
·        غریزه به زندگی توخالی، محتوای توهم آمیز می بخشد.
·        غریزه خلأ درونی را پر می کند، بی آنکه بتواند پر کند.
·        به همین دلیل جانان و جست و جوی مدام «جانان» به هدف و وسیله نیل به هدف، به ایدئال و راه نیل به ایدئال بدل می شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر