۱۳۹۳ تیر ۱۹, پنجشنبه

شعر نیما یوشیج در آئینه سیاوش کسرائی (15)


نیمایوشیج (1274 ـ 1338)
تحلیل واره ای از
گاف سنگزاد



مُرغ آمین 
 در فولکلور و فرهنگ مردم ایران، نام فرشته‌ ای‌ است که مدام در پرواز است و «آمین» می ‌گوید.
بنا بر خرافه ای، اگر کسی نیازی داشته باشد و آن را بیان بکند 
و همان دم مرغ آمین نیز از فراز سر او بگذرد، نیاز و دعاهای او برآورده می‌شود.

تز نهم
چنان که مرغ آمین گوی:
مرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده
رفته تا آن سوی این بیداد خانه
باز گشته رغبتش دیگر ز رنجوری، نه سوی آب و دانه.
نوبت روز گشایش را
در پی چاره بمانده

1
·        حالا معلوم می شود که همه مفاهیم مورد بحث در تز هشتم را سیاوش یا از شخص نیما و یا از شعر او، تحت عنوان «مرغ آمین» استخراج کرده است.

2
·        مرغ آمین نیز بسان نیما، دردمندی آواره در بیدادخانه است.

3
·        مرغ آمین نیز بسان نیما به آن سوی بیدادخانه سفر کرده، طلوع آفتاب رهائی را در خانه ی همسایه ی شمالی دیده و بسان هر اندیشنده ای با خانه ی تاریک خویش مورد مقایسه قرار داده و از فرط اندوه، رغبتش ـ حتی ـ به آب و دانه نمانده و برای نوبت روز گشایش، در پی چاره برآمده است.

4
·        متد و اسلوب تحلیل سیاوش از این قرار است:

الف
·        او ادعای خود در باره نیما و محیط زیست او را نه از فانتزی خویش، بلکه از مواد و مصالح مادی موجود، یعنی از خود نیما و یا از شعر او برمی گیرد.
·        این بدان معنی است که طرز تحلیل سیاوش نه سوبژکتیف، بلکه اوبژکتیف است.
·        چنین ظرز تحلیلی در کشور ما کیمیا ست.

ب
·        بهتر از آئینه ی زیست و شعر نیما برای شناخت نیما و محیط زیستش چه می توانست باشد؟
·        شعر نیما محصول کار فکری او ست و هر محصول کار، آئینه مولد خویش است و برای شناخت مولد چه آئینه مطمئن تری از محصول کار او می توان پیدا کرد؟

ت
·        سیاوش ـ برخلاف گله تحلیلگران سوبژکتیویست ـ متد آزموده دیالک تیکی را به خدمت می گیرد و برای تحلیل شعر نیما به دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت توسل می جوید.

5
·        چنین متدی را طوطی وشان ناتوان از تفکر مفهومی در حرف صرف مطرح کرده اند.
·        ولی بندرت کسی جز سیاوش بدان جامه عمل پوشانده است.

6
·        سیاوش ـ برخلاف طوطی وشان ـ دنبال آیه و حدیث و روایت در انباره ذهن خویش نمی گردد، تا نیما را در آئینه مات آنها بازتاب دهد و به عنوان شناخت نیما جا بزند.

7
·        سیاوش کارکشته تر از هر امپیریستی (تجربه گرائی)، مواد تجربی ـ واقعی برگرفته از زندگی و شعر نیما را مورد حلاجی دیالک تیکی قرار می دهد و استنتاجات خود را از ذات اوبژکت (موضوع) شناخت بدر می کشد.

8
·        مرغ آمین، انسانی دردمند است.
·        و چگونه می توان در بیدادخانه ای در مجاورت خطه ی داد زیست و دردمند نبود؟

9
·        مرغ آمین (نیما) ـ اما ـ دردمندی عادی نیست.
·        مرغ آمین در خانه ی همسایه، آفتاب رهائی نهائی را به چشم خود دیده و لذا اکنون دردمندی درمان جو ست.

10
·        نیما نه سعدی و حافظ، بلکه آنتی تز آنها ست.

11
·        نیما مخالف سرسخت تئوری قضا و قدر و سرنوشت است.

12
·        نیما منکر سرسخت و گستاخ جزم «مشیت الهی» است.

13
·        در قاموس نیما، دردمندی در بیدادخانه ی زمین، پدیده ای ازلی، ابدی، مقدر، خدا خواسته، طبیعی و الهی نیست.

14
·        دردمندی در بیدادخانه ی زمین، پدیده ای تاریخی است.
·        یعنی روزی بر طبق قانونمندی های عینی هستی اجتماعی پدید آمده و روزی، بنا بر همان قانونمندی های عینی از بین خواهد رفت.

15
·        دلیلش را نیما در خانه ی همسایه به چشم خود دیده است:
·        دردمندی، چیزی لایتغیر، ازلی و ابدی و همیشه همان نیست.

16
·        دردمندی در مرحله معینی از توسعه نیروهای مولده پدید آمده و در مرحله معین دیگری از توسعه آنها از بین خواهد رفت.

17
·        اکنون دیالک تیکی دیگر در مد نظر قرار می گیرد:
·        دیالک تیک جبر و اختیار
·        (دیالک تیک ضرورت و آزادی)

18
·        سعدی و حافظ  به جزم مشیت الهی باور دارند و انسان را فاقد اختیار، هیچکاره و وابسته تلقی می کنند:

الف
 سعدی
(خلیل خطیب رهبر: دیوان غزلیات سعدی مقدمه ص 13)  
سعدی، قلم به سختی رفته است و نیک بختی
پس هر چه پیشت آید، گردن بنه قضا را

·         معنی تحت اللفظی:
·        سختی و خوشبختی هر کس به قلم قضا تحریر یافته است.
·        پس باید بدان تمکین کرد.

ب
 حافظ
سیر سپـهر و دور قمر را چه اخـتیار
در گردش اند بر حسب اختیار دوسـت

·         معنی تحت اللفظی:
·        گردش سپهر و دور قمر امری جبری است.
·        آندو به اراده خدا در گردش اند.

·        در فلسفه اجتماعی حافظ، سرنوشت انسان ها بر اساس سیر سپهر و دور قمر تعیین می شود و چون ایندو به اراده و خواست خدا صورت می گیرند، پس سرنوشت انسان ها بنا بر مشیت الهی تعیین می شود.
·        صاحب اختیار، خدا ست.
·        و انسان چاره ای جز تمکین به مشیت الهی ندارد.

19
·        به همین دلیل است که بعضی از صاحبنظران سعدی و حافظ را جبرگرا (دترمینیست) تصور کرده اند.
·        جبرگرائی اما به معنی باور به قوانین و قانونمندی های عینی و خلل ناپذیر هستی است.
·        در حالیکه باور به جزم مشیت الهی و خرافه های قضا و قدر و  سیر سپهر و دور قمر، ربطی به دترمینسم ندارند.
·        طرفداران دترمینسم هرگز تقسیم کره ماه به اشاره دست پیامبری به دو بخش را نمی پذیرند.
·        طرفداران جزم مشیت الهی اما هر خرافه ای از این قبیل را به آسانی می پذیرند و حتی تبلیغ می کنند. 

·        جبرگرا نامیدن سعدی و حافظ خطای خطیری است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر