تحلیلی
از شین میم شین
با
هیچ کس نشانی، ز آن دلستان ندیدم
یا
من خبر ندارم، یا او نشان ندارد
·
معنی تحت اللفظی:
·
از آن دلستان، هیچ نشانی در هیچکس ندیده ام.
·
یا من بی خبرم و یا او بی نشان است.
1
·
در این بیت خواجه تناقض هراس انگیزی بسان رند خراباتی سرمستی
عربده می کشد:
·
اگر نشان جانان را خواجه در این و آن جسته و نیافته، این
به چه معنی است؟
·
به عبارت روشن تر، پیش شرط جستن چیزی چیست؟
2
·
پیش شرط جستن چیزی، شناخت پیشاپیش آن چیز است.
·
نشان کسی را فقط زمانی می توان جست که آن را پیشاپیش بشناسی.
·
به همین دلیل دامپروران دام های خود را نشانه گذاری می
کنند.
·
مثلا علامت و یا نشانه شرکت خود را بر اندام گاو و
گوساله و گوسفند حک می کنند.
·
فقط در این صورت می توانند دام های خود را از دام های
دیگران تمیز دهند.
3
با
هیچ کس نشانی، ز آن دلستان ندیدم
یا
من خبر ندارم، یا او نشان ندارد
·
تناقض مضحک در این بیت خواجه این است که او نشان جانان
را در این و آن می جوید و نمی یابد.
·
بعد ادعا می کند که یا من خبر ندارم که چه کسی نشان او
را دارد و یا جانان اصلا و ابدا نشان ندارد.
·
اگر جانان بی نشان است، پس چگونه نشان او را در این و آن
جسته ای و نیافته ای؟
4
·
ضمنا پیش شرط وجود هر چیز، داشتن هویت خاص خویش است.
·
داشتن هویت اما بطور خود به خودی به معنی داشتن نشان
است.
·
به همین دلیل هم است که یکی را کور اوغلی می نامند و
دیگری را کر اوغلی.
·
این نامیدن ها هم نوعی نشانه گذاری برای تمیز و تشخیص
افراد منفرد اند.
·
اگر در نشان داشتن جانان تردید شود، این بدان معنی خواهد
بود که او فاقد هویت خاص خویش است و نتیجتا وجود خارجی ندارد.
·
اگر چنین باشد، پس چگونه خواجه در بیت قبلی ادعا می کند:
جان
بی جمال جانان میل جهان ندارد
·
پیش شرط این ادعا دیدن جمال جانان است.
·
اول باید جمال جانان را دید و در پی آن، تمایل جان به
جهان را تجربه کرد و در غیاب جانان بی رغبتی جان به جهان را هم تجربه کرد و بعد چنین
استنتاجی را با اطمینان خاطر خواجه واره اعلام نمود.
·
اما جانان بی نشان را چگونه می توان دید؟
5
·
وقتی از خردستیزی خواجه سخن می رود، به همین دلایل است.
·
خردستیز که حتما نباید شاخ و دم داشته باشد.
6
با
هیچ کس نشانی، ز آن دلستان ندیدم
یا
من خبر ندارم، یا او نشان ندارد
·
در این بیت خواجه اما از تئوری شناخت او نیز پرده
برداشته می شود:
· هدف خواجه هم تبلیغ غیر قابل شناخت بودن چیزها و پدیده
های هستی است که ندانمگرائی (اگنوستیسیسم) نامیده می شود.
·
چیزها و پدیده ها در قاموس خواجه در مه مبهم غلیظی فرو
رفته اند.
·
به همین دلیل، بی نشان اند و نمی توان آنها را یافت و شناخت.
·
به همین دلیل جست و جوی چیزها و پدیده ها بزعم خواجه
بیهوده و وقت تلف کردن است.
·
شناخت چیزها محال است.
·
شناخت چیزها در انحصار عالم الغیب زمینی و آسمانی است.
هر
شبنمی در این ره، صد بحر آتشین است
دردا
که این معما شرح و بیان ندارد
·
معنی تحت اللفظی:
·
هر شبنمی در این راه بسان صد دریای شعله ور است.
·
دردناک هم همین است که این معما غیر قابل تبیین است.
7
·
وقتی از خردستیزی حافظ سخن می رود، بعضی ها خیال می کنند
که ما خیالبافی می کنیم و می نویسند:
آن
قدر تفاسیر شما ذهنی و خودسرانه اند
که
به مثل می توان گفت:
«حافظ خدا را اراده کرده، شما خرما را درمی
یابید.»
·
خوب در این ابیات سخن از چیست؟
·
خدای مورد نظر حافظ در این سه بیت چه تفاوتی با خرمای ما
دارد؟
·
حافظ در این بیت، با صراحت و روشنی تام و تمام می گوید
که هر شبنمی صد بحر آتشین است و ضمنا معمائی غیر قابل شرح و بیان است.
·
ذهنگرائی و خودسری ما کجا ست؟
·
این ادعا که در راه جست و جوی نشان جانان احتمالا بی
نشان، هر شبنمی صد بحر آتشین است، آیا می تواند چیزی جز جفنگ باشد؟
·
ضمنا به چه دلیل هر چیزی در این راه معمائی شده و اگر
معمائی شده، به چه دلیل تجربی و منطقی غیر قابل حتی تبیین شده، چه رسد به غیر قابل
حل شدن؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر