سرچشمه:
صفحه فیسبوک زری مینوئی
صفحه فیسبوک زری مینوئی
تحلیلی از شین میم شین
نیاز
به وابستگی یا مراوده:
این
نیاز از این حقیقت سرچشمه می گیرد که آدمی، به
لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال دارد،
رابطه ی غریزی اش را با طبیعت از دست داده است .
·
درد یکی بود، حالا شد دو تا:
·
حریف و یا اریش فروم میان وابستگی و
مراوده علامت تساوی می گذارد.
·
مراوده به چه معنی است؟
1
نیاز
به وابستگی یا مراوده
·
مراوده در فرهنگ واژگان فارسی به
معنی دوستی و رفت و آمد، آمده است.
·
در حالیکه وابستگی در تحلیل نهائی
به معنی رابطه واره یکطرفه است:
الف
·
برده، وابسته ی ارباب برده دار
است.
·
برده آن می کند که ارباب اراده می
کند و نه آن، که خود اراده می کند.
·
برای اینکه برده اصلا و اصولا
اراده ندارد.
·
برده انسان سلب اراده شده است.
·
میان برده و برده دار رابطه دوستی
برقرار نیست.
·
برده ماهیتا نمی تواند دوست کسی
باشد که او را انسانیت زدائی کرده، ابزار واره کرده، به غل و زنجیر کشیده و مورد
بهره کشی قرار می دهد.
·
وابستگی نه رابطه، بلکه رابطه واره
است.
·
رابطه باید دو طرفه باشد.
·
وابستگی اما یکسویه است.
ب
·
دوستی اما رابطه ای واقعی است:
·
دوستی رابطه ای دو طرفه است:
·
دوستی رابطه ای است که دو طرف آن
همدیگر را دوست می دارند.
·
همبستگی را می توان دوستی نامید و
نه وابستگی را.
·
در همبستگی دو طرف رابطه یار و
مددکار همدیگرند.
·
دو فرد همبسته با هم مراوده دارند
و نه دو فرد که یکی وابسته به دیگری است.
·
کسی که وابستگی را مراوده و دوستی
جا بزند، اگر نادان نباشد، تبهکاری است که ریگی در کفش و نیت تحمیق خلایق در دل
دارد.
2
نیاز
به وابستگی یا مراوده:
این
نیاز از این حقیقت سرچشمه می گیرد که آدمی، به
لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال دارد،
رابطه ی غریزی اش را با طبیعت از دست داده است.
·
جمله بندی تق و لق به همین می
گویند:
·
منظور حریف و به احتمال ضعیف اریش
فروم این است که آدمیان به دلیل داشتن قوه تفکر، یعنی به دلیل ترک عالم حیوانی،
رابطه غریزی خود با طبیعت را از دست داده اند و محتاج وابستگی و یا مراوده شده
اند.
3
این
نیاز از این حقیقت سرچشمه می گیرد که آدمی، به
لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال دارد،
رابطه ی غریزی اش را با طبیعت از دست داده است .
·
فرض کنیم، منظور حریف نه نیاز به
وابستگی، بلکه نیاز به مراوده، دوستی و رفت و آمد باشد.
·
اولا داشتن قوه تفکر چرا باید دلیل
نیاز آدمیان به مراوده و دوستی و رفت و آمد باشد؟
·
اگر حریف و یا اریش فروم نظری به
عالم حیوانات می انداخت، متوجه می شد که میمون ها به همان اندازه به مراوده نیاز
دارند که آدمیان.
·
به قول کلاوس هولتس کامپ ـ پروفسور
مارکسیست ـ لنینیست رشته روانشاسی در دانشگاه آزاد برلین ـ میمون ایزوله و تنها
حتی میمون نیست، چه برسد به انسان ایزوله و تنها.
·
اگر حریف و یا اریش فروم از
پسیکولوژی جانوران خبر داشت، نیاز به مراوده را نه بر اساس داشتن قوه تفکر، بلکه
به دلایل دیگر توضیح می داد.
·
گرگ ها و گاوها و سگ ها و فیل ها و
ماهی ها و پرنده ها و خفاش ها و غیره نیز نوعی مراوده با هم دارند.
·
چه بسا جانوران بچه های همدیگر را
و حتی بچه های جانوران دیگر را شیر می دهند و بزرگ می کنند.
·
خفاش ها حتی همدیگر را به هنگام
گرسنگی و تشنگی تغذیه می کنند.
·
خفاش ها که قادر به تصور و استدلال
کذائی نیستند.
·
این شرایط مادی زیست است که پسیکولوژی
درخور خود را و قواعد همزیستی معینی را الزامی می سازد و نه علل سوبژکتیف (توان
تصور و استدلال)
4
این
نیاز از این حقیقت سرچشمه می گیرد که آدمی، به
لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال دارد،
رابطه ی غریزی اش را با طبیعت از دست داده است .
·
ثانیا از کی تا حالا، آدمیان رابطه
غریزی خود با طبیعت را از دست داده اند؟
·
اگر بنی بشر با طبیعت قطع رابطه
کند و قوای غریزی طبیعی خود را از دست دهد، حتی لحظه ای نمی تواند ادامه حیات دهد.
·
اگر این حرف ها از اریش فروم باشد،
باید به حال و روز او زار زار گریست.
·
به عنوان مثال، روند تنفس آدمیان
که تحت اختیار عقل آنها نیست.
·
تنفس به فرمان قوای غریزی طبیعی لحظه
به لحظه در خواب و بیداری صورت می گیرد.
·
روند جذب و دفع در سلول ها که به
فرمان عقل نیست.
·
این جور روندها تحت فرمان قوای
غریزی اند و میان آدمیان و جانوران کمترین تفاوتی از این بابت وجود ندارد.
·
چشم با نزدیک شدن پشه ای در یک
میلیونم ثانیه بسته می شود.
·
مغز و عقل انسانی که نمی تواند با
چنین سرعت خارق العاده ای واکنش نشان دهد.
5
نیاز
به وابستگی یا مراوده:
این
نیاز از این حقیقت سرچشمه می گیرد که آدمی، به
لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال دارد،
رابطه ی غریزی اش را با طبیعت از دست داده است.
·
انسان در دیالک تیک غریزه و عقل
زندگی می کند و نه تحت فرمان مطلق عقل.
·
در دیالک تیک غریزه و عقل هم نقش
تعیین کننده از آن غریزه است.
·
غریزه بمراتب حیاتی تر، قوی تر و قدیمی
تر از عقل است.
·
غریزه در روند طولانی توسعه و
تکامل موجودات زنده تشکیل و تکمیل شده و می شود.
·
غریزه احتمالا مادر عقل بوده است.
·
غریزه احتمالا در روند کار توسعه یافته
و به درجه عقل رسیده است.
·
هسته درست این نظر هم همین جا ست:
·
انسان در روند توسعه و تکامل خویش،
برخی استعدادهای غریزی را با عقل جایگزین ساخته است:
·
یعنی غریزه به ضد دیالک تیکی خود،
یعنی به عقل فرابالیده است و استعداد غریزی در زمینه مورد نظر رفته رفته از دست
رفته است.
·
به همین دلیل جانوران معینی صداهای
معینی را می شوند و بوهای معینی را ادراک می کنند، ولی انسان نمی تواند بشنود و
ادراک کند.
·
منظور اریش فرم هم احتمالا همین
استعدادهای غریزی و طبیعی از دست رفته است.
·
از بین رفتن استعداد شنیدن مثلا صدای
زلزله اما چه ربطی به نیاز به مراوده دارد؟
6
نیاز
به وابستگی یا مراوده:
این
نیاز از این حقیقت سرچشمه می گیرد که آدمی، به
لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال دارد،
رابطه ی غریزی اش را با طبیعت از دست داده است.
·
حریف و یا اریش فروم ظاهرا می
خواهند ذهنیات خود را با تئوری جدائی انسان از طبیعت توضیح دهند.
·
دلیل نیاز به مراوده موجودات زنده
و انسان ها با یکدیگر را باید در شیوه تهیه و تولید مایحتاج زیست و تکثیر و بقای آنها
جستجو کرد.
·
انسانها چه بسا قبل از جدائی از
عالم حیوانی ببرکت کار، مجبور به زیست و شکار کلکتیف و دسته جمعی بوده اند که به
تشکیل همبود و بعد جامعه منجر گشته است.
·
ریشه اصلی مراودات آدمیان با
یکدیگر در تحلیل نهائی اقتصادی ـ اقتصادی است.
·
علت این ضرورت در این است که انسان
ها در شبکه ای مناسبات اجتماعی زندگی می کنند و باید زندگی کنند.
·
کسی به تنهائی از عهده رفع مایحتاج
زیست خویش برنمی آید.
·
این مراودات کذائی میان نباتات و جانوران و آدمیان نیز وجود دارد:
·
به عنوان مثال گزنه نر به هنگام انتقال
گرده های خود به گزنه ماده، همه خنجرهای اسیدی خرد و کلان خود را غلاف می کند و
سفره گرم و نرم رنگینی با اطعمه و اشربه متنوع برای پشه ها می گسترد.
·
مراودات گزنه با پشه را که نمی توان
با جدائی از طبیعت و داشتن توان تصور و استدلال کذائی توضیح داد.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفریشه اصلی مراودات آدمیان با یکدیگر در تحلیل نهائی اقتصادی ـ اجتماعی است.
علت این ضرورت در این است که انسان ها در شبکه ای از مناسبات اجتماعی زندگی می کنند و باید زندگی کنند.
باید باشد.
با پوزش