سرچشمه:
صفحه فیسبوک زری مینوئی
صفحه فیسبوک زری مینوئی
تحلیلی از شین میم شین
پیشکش به نقی و تقی
آدمی
پنج نیاز منحصر به نوع خود دارد که عبارتند از
نیاز
به وابستگی ، تعالی، اصالت ، هویت و داشتن جهت گیری
1
نیاز
به وابستگی
·
مفهوم «نیاز به وابستگی» را در بخش
پیشین مورد تأمل قرار دادیم.
·
اگر نوع بشر را در اقلیت انگل حاکم
خلاصه کنیم و اکثریت میلیاردی بشریت را هیچ واره تلقی کنیم، می توانیم نظر اریش
فروم و یا حریف را تأیید کنیم.
·
چون اقلیت انگل واقعا هم به
وابستگی توده های مولد و زحمتکش نیاز دارد.
·
ایراد و اشکال اساسی این بینش و یا
معیار ارزشی اما کجا ست؟
2
نیاز
به وابستگی
·
ایراد و اشکال اصلی این نظر اریش
فروم در فرم فرمولبندی آن است:
·
این نیاز به وابستگی اکثریت مولد و
زحمتکش به طبقه حاکمه نه نیازی منحصر به نوع بشر، بلکه نیازی طبقاتی ـ انگلی است.
·
این حقیقت امر حتی در اشعار شعرای توده
ای آغازین ایران (لاهوتی و فرخی یزدی و غیره)
بکرات از صراحت گذرانده شده است:
فرخی یزدی
شاه و گدا، فقیر وغنی، کیست آنکه نیست
محتاج زرع زارع و مهمان کارگر؟
سرمایه دار از سر خوان، راندش ز جور
با آنکه هست، ریزه خور خوان کارگر
·
اگر مفاهیم «محتاج» و «ریزه خور» در این شعر فرخی
یزدی را به عنوان وابستگی طبقه حاکمه بر توده های مولد و زحمتکش معنی کنیم، می
توان نظر اریش فرم را تأیید کرد و از «نیاز به وابستگی» طبقه حاکمه به توده های
مولد و زحمتکش سخن گفت.
·
این وابستگی بالائی ها به پایینی
ها نیز وابستگی طبقاتی است و نه منحصر به نوع بشر.
·
این پدیده نه پدیده ای طبیعی، یعنی
نه پدیده ای ازلی و ابدی، بلکه پدیده ای تاریخی است، یعنی در سطح معینی از توسعه
نیروهای مولده بنا بر جبر اجتماعی پدید آمده و در سطح معینی از توسعه همان نیروهای
مولده باید از بین برود و از بین رفته و خواهد رفت.
3
نیاز
به وابستگی
·
از همین تأمل می توان به این نتیجه
رسید که در این تئوری اریش فروم و یا حریف، اصطلاح طبقاتی ـ انگلی «نیاز به
وابستگی» هم وارونه و هم ناتورالیزه شده است:
·
یعنی وابستگی طبقه حاکمه به توده
های مولد و زحمتکش نخست بطرزی وارونه به مثابه وابستگی توده های مولد و زحمتکش به
طبقه حاکمه تحریف شده و بعد ناتورالیزه شده است.
·
منظور از ناتورالیزاسیون چیزها و پدیده
های اجتماعی چیست؟
4
نیاز
به وابستگی
·
ناتورالیزه کردن چیزها و پدیده های
اجتماعی و سوسیالیزه و هومانیزه کردن چیزها و پدیده های طبیعی یکی از ترفندهای
دیرین و کماکان رایج طبقه حاکمه است.
·
سعدی و بعدها حافظ در این زمینه ید
بالائی داشته اند که ما در تحلیل میراث آنها مورد بحث قرار داده ایم و خواهیم داد:
·
اریش فروم و یا حریف هم چیزها و
پدیده های اجتماعی را، یعنی وابستگی اقلیت انگل به توده های مولد و زحمتکش را پس
از وارونه کردن، یعنی پس از جا زدن آن به عنوان وابستگی توده های مولد و زحمتکش به
اقلیت انگل (طبقه حاکمه)، اجتماعیت زدائی می کند و به مثابه نیازی منحصر به نوع
بشری، یعنی نیازی طبیعی، مادر زادی، جبلی، ازلی و ابدی و پسیکولوژیکی جا می زند.
·
معنی این ترفند جز ناتورالیزاسیون چیزها
و پدیده های اجتماعی نیست.
·
سؤال ولی این است که چرا اریش فروم
و یا حریف به این تحریف مبادرت می ورزد و با مقاومتی مواجه نمی شود؟
5
نیاز
به وابستگی
·
اگر کسی با طرز استدلال هر روزه ی نمایندگان
طبقه حاکمه در رسانه های تمام ارضی آن آشنا باشد، متوجه می شود که در جهان تحت
سلطه سرمایه داری همین دروغ، به مثابه حقیقتی مبرهن تلقی می شود.
·
این حقیقت امر را می توان با توجه
به واژه هائی که در زبان آلمانی با محتوای وارونه پر شده اند، به آسانی دریافت:
الف
جهان وارونه
·
در ایدئولوژی طبقه حاکمه به عنوان
مثال، واژه فاعلی کارگر (کار کننده، اربایتر) را وارونه کرده اند و بدان خصلت
مفعولی بخشیده اند و با واژه ی کار بردارنده، کار ستاننده، کار گیرنده (اربایت نه
مر) جایگزین ساخته اند.
ب
·
ضمنا واژه سرمایه دار و یا کارفرما
را نیز با محتوای مطلقا وارونه پر کرده اند و با واژه ی کار دهنده، کار هدیه
کننده، کار بخشنده (اربایت گه بر) جایگزین ساخته اند.
ت
·
بدین طریق و ترفند، این طبقه کارگر
نیست که نیروی کار خود را به ازای دستمزدی بخور و نمیر و حتی به قیمت جان عرضه می
کند، بلکه این طبقه حاکمه (سرمایه دار) است که توده های مولد و زحمتکش را با
بزرگواری ستایش انگیز خود مورد لطف و محبت قرار می دهد و برای آنها امکان اشتغال و
دریافت دستمزد فراهم می آورد.
پ
·
حقیقت امر تراژیک و دردناکی که در
این بین نادیده گرفته می شود، سلب مالکیت از توده های مولد و زحمتکش بر وسایل تولید
خویش و مجبور ساختن آنها به فروش خود و اهل و عیال خود در جوامع ماقبل سرمایه داری
و فروش نیروی جسمی و روحی و فکری خود در جامعه سرمایه داری است.
6
نیاز
به وابستگی
·
اکنون در پرتو این توضیح رئالیستی
معلوم می شود که «نیاز به وابستگی» خواه در فرم وارونه اش و خواه در واقع، نه نیازی منحصر به نوع بشری، بلکه نتیجه سلب مالکیت
از توده های مولد و زحمتکش بر وسایل تولید خویش است.
·
یعنی پدیده ای اجتماعی و تاریخی
است.
·
یعنی کمترین ربطی به طبیعت و یا پسیکولوژی
ژرف انسانی ندارد.
·
اتفاقا برعکس، این «نیاز به
وابستگی» نه چیزی مطلوب، بلکه نامطلوب است.
·
نه چیزی داوطلبانه، اختیاری و
ارادی، بلکه چیزی تحمیلی و جبری است.
7
نیاز
به وابستگی
·
از همین توضیح علمی ـ رئالیستی ـ
رادیکال ضمنا راه حل ریشه ای و رادیکال این «نیاز کذائی به وابستگی» و غلبه بر وارونگی
آن آشکار می گردد:
·
و آن راه حل رادیکال عبارت است از
سلب مالکیت از سلب مالکیت کنندگان!
·
یعنی اجتماعی (اشتراکی) کردن مجدد مالکیت بر وسایل تولید و معادن و
منابع طبیعی و غیره.
·
یعنی برقراری سوسیالیسم
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر