سرچشمه:
صفحه فیسبوک زری مینوئی
صفحه فیسبوک زری مینوئی
تحلیلی از شین میم شین
یکی
از موضوعاتی که در اکثر نوشته های فروم می توان دید ،
این
است که انسان احساس تنهایی و ازخودبیگانگی می کند
و این به خاطر جدا شدن انسان از طبیعت و دیگر همنوعانش
است.
·
بزعم اریش فروم و یا حریف، دلیل
احساس تنهائی و ازخودبیگانگی انسان ها در قطع رابطه آنها با طبیعت مادر و همنوعان
است.
1
به
خاطر جدا شدن انسان از طبیعت و دیگر همنوعانش
·
تنهائی در اثر قطع رابطه با
همنوعان را می شود به ترفندی پذیرفت، ولی تنهائی در اثر گذار از عالم حیوانی به
عالم انسانی را (جدا شدن انسان از طبیعت را) به زور تازیانه و شلاق هم نمی توان پذیرفت.
·
شاید حریف و یا اریش فروم در ادامه
این مطلب دلیلی تجربی و منطقی ارائه دهد.
2
بیگانگی
اثری از باربارا بابو
احساس
ازخودبیگانگی
·
از خودبیگانگی به چه معنی است؟
·
بیگانگی عبارت است از شرایط کلی
تاریخی ـ اجتماعی که در آن، روابط میان انسان
ها بمثابه مناسباتی میان
اشیاء و چیزها جلوه گر می شوند و فراوده های حاصل از کردوکار مادی و فکری انسان ها،
مناسبات اجتماعی، نهادها و ایدئولوژی ها در مقابل انسان ها بمثابه قوای های بیگانه
و مسلط بر آنها قد علم می کنند.
·
این امر تاریخی ـ اجتماعی ـ قبل از همه ـ در فرم های زیر
بروز می کند:
الف
·
در فرم بیگانگی اقتصادی (فتیشیسم کالائی، بت کالا پرستی)
ب
·
در فرم بیگانگی سیاسی
ت
·
در فرم بیگانگی ایدئولوژیکی
پ
·
در فرم بیگانگی مذهبی
·
مراجعه کنید به بیگانگی، فتیشیسم
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
3
انسان
احساس تنهایی و ازخودبیگانگی می کند
و این به خاطر جدا شدن انسان از طبیعت و دیگر همنوعانش
است.
·
«ازخودبیگانگی»
در هر کدام از فرم های فوق الذکر چه ربطی به گذار انسان از عالم حیوانی به عالم
انسانی (قطع رابطه با طبیعت) دارد؟
·
اینکه کسی بتی را می خرد و یا می
سازد و بعد به پرستش آن می پردازد، چه ربطی به جدا شدنش از عالم طبیعت دارد؟
·
تازه اگر جداشدن قطعی انسان از
طبیعت در بین باشد و بتواند در بین باشد.
4
·
بت پرستی (فرمی از ازخودبیگانگی) علل اوبژکتیف و سوبژکتیف، مادی و معرفتی و فکری متعدد
و متنوع دارد.
·
فرق هم نمی کند که بتی مادی و
واقعی و مشخص باشد و یا بتی فکری و واهی و مجرد (انتزاعی، خدا.)
·
کسی که هستی مادی را مخلوق موجودی
واهی می داند، قبل از هر چیز، نادان است.
·
بت پرستی او نشانه و نتیجه ی نادانی
او ست و خود نادانی ناشی از سطح نازل توسعه نیروهای مولده مادی جامعه است.
5
·
روند تبدیل خروشان آب انگور به
شراب را نیاکان ما یکی از فونکسیون های اجنه تصور می کردند.
·
دلیل این خرافه این بود که علم
شیمی و بیوشیمی هنوز رشد نکرده بود.
·
دلیلش این بود که هنوز میکروسکوپ
اختراع نشده بود تا میلیاردها باکتری کشف و شناخته شوند که مسئول این گذار از آب
انگور به شراب (احیای شیمیائی الدهید به الکل، استحاله ی مواد قندی به شراب) اند.
·
توسعه نیروهای مولده (علم و فن و وسایل
تولید و متدها و وسایل آزمون و آزمایش و توسعه فکری و فنی و علمی انسان) خرافه
اجنه را از عرصه بدر می راند و ستون فقرات ایمان به بت های مادی و ماورای مادی را
به لرزه در می افکند.
6
ادوارد شواردنادزه (1928)
·
یکی از سران تخریب سیستم
سوسیالیستی در اتحاد شوروی شیوادنادزه بود که حدود 70 سال داشت.
·
این آدم دچار فتیشیسم کالائی بود:
·
او در این سن و سال بالا، برای خود
در آلمان بروایتی خانه ای 13 میلیون دلاری خریده است تا مثلا 10 و یا 15 سال بقیه
عمر خود را در آن بسر برد.
·
در حالی که میلیونها تن از کودکان
شوروی در نتیجه همین تخریب سیستم سوسیالیستی از میهن خویش آواره ی فرنگ شده اند تا
از طریق خودفروشی روزگار بگذرانند.
·
کالاپرستی این آدم واره عقب مانده نشانه
و نتیجه بارز حماقت او ست.
·
نه نتیجه جدائی اش از طبیعت و یا
همنوعان.
·
این فیگور و امثال بیشمار او
اتفاقا به دامن طبیعت مادر برگشته اند و میمون تر از هر میمونی شده اند.
·
چنین مهره هائی اصلا شعور ندارند
تا «از خودبیگانگی» خویش را احساس کنند.
·
این جانوران دوپا چیزهائی در حد
جمادات و یا ستوران و ددان اند.
·
این پدیده اتفاقا به معنی سقوط به
درجه جمادات و جانوران است.
·
این پدیده به معنی برگشت به ریشه
ها (فوندامنتالیسم) است.
·
این پدیده به معنی احیای طبیعیت از
یاد رفته ی خویش است.
7
·
از خودبیگانگی را در دار و دسته خونخوار هیتلر و
بن لادن و خمینی و خامنه ای و دیگر اجامر و اوباش فاشیسم و فوندامنتالیسم می توان
به وضوح دید:
·
کشیدن شیره جسم و جان 6 میلیون
همنوع و بعد سوزاندن اندام بی رمق آنها نه نتیجه جدائی از طبیعت و عالم توحش، بلکه
نشانه و نتیجه سقوط مجدد به درجه درندگان است.
·
نشانه خردستیزی محض است.
·
این از خودبیگانگی نشانه و نتیجه
قطعی جهل و جنون است.
·
می توان مثال در این زمینه لا تحد
و لا تحسی زد.
بشر
هر گونه جامعه یا گروهی که تشکیل داده
بیانگر
تلاش او برای رفع این احساس انزوا ست.
·
جل الخالق!
·
این جفنگ واقعا از اریش فروم است و
یا استنباط حریف از آثار او ست؟
1
بشر
هر گونه جامعه یا گروهی که تشکیل داده
بیانگر
تلاش او برای رفع این احساس انزوا ست.
·
بشریت دستکم صدهزار سال در عصر
توحش بسر برده است.
·
اگر قطع رابطه کذائی با طبیعت دلیل
تشکیل جامعه و گروه می بود، می بایستی در این عصر تشکیل شود.
·
چون بنی بشر در این مرحله، تازه از
طبیعت (از عالم میمونیت) جدا شده بود و بسان کودکی که از شیر مادر گیرند، مزه
پستان مادر را بیشتر به خاطر داشت.
·
بشریت بعدا شاید صد هزار سال در
عصر بربریت بسر برده، باز هم هنوز حتی خیال تشکیل جامعه و گروه را به مخیله خود
خطور نداده است.
·
بعدها جامعه اشتراکی اولیه تشکیل
می شود که شاید صدهزار سال دوام می آورد.
·
به قول مرگان ـ باستان نشاس امریکائی
ـ مرحله واپسین آن 30 هزار سال طول می کشد.
·
اریش فروم و یا حریف مطمئن اند که
بنی بشر در عصر بربریت احساس تنهائی و از خودبیگانگی می کرد و برای رفع احساس
انزوا به تشکیل جامعه اشتراکی اولیه مبادرت ورزیده است؟
·
چرا جامعه اشتراکی و نه جامعه طبقاتی
تشکیل داده است؟
10
بشر
هر گونه جامعه یا گروهی که تشکیل داده
بیانگر
تلاش او برای رفع این احساس انزوا ست.
·
بنی بشر پس از توسعه نیروهای مولده
به تشکیل جامعه برده داری مبادرت می ورزد.
·
آیا دلیل گذار از جامعه اشتراکی اولیه
به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری رفع احساس انزوا بوده و یا جبر توسعه نیروهای
مولده؟
·
انسان های آزاد و برابر و
برابرحقوق جامعه اشتراکی اولیه برای تشکیل جامعه برده داری، خواهر و برادر و
همنوعان دور و نزدیک خود را برده می سازند و بسان سیب زمینی می فروشند، تا رفع احساس
انزوا کنند؟
11
بشر
هر گونه جامعه یا گروهی که تشکیل داده
بیانگر
تلاش او برای رفع این احساس انزوا ست.
·
از حریف خبر نداریم، ولی اریش فروم
حداقل باید بداند که جامعه و هر چیز دیگر، نه به اراده و میل و هوس این و آن، نه
به اختیار و دلخواه این و آن، نه برای رفع احساس انزوای این و آن، بلکه در دیالک
تیک جبر و اختیار تشکیل می شود.
·
پدیده ها و روندهای اجتماعی، بسان پدیده
ها و روندهای طبیعی نه بی دلیل، بلکه دلیل مند و به عبارت دقیقتر قانونمند اند.
·
جامعه و یا انسان با طبیعت قطع
رابطه نمی کند، نمی تواند هم با طبیعت قطع رابطه کند و ادامه حیات دهد.
·
انسان و جامعه در پیوند دیالک تیکی
لاینقطع با طبیعت قرار دارد.
·
به همین دلیل پدیده ها و روندهای اجتماعی
بسان پدیده ها و روندهای طبیعی جبری اند.
·
فرق اساسی پدیده و روندهای اجتماعی
با پدیده ها و روندهای طبیعی سوبژکت مندی پدیده ها و روندهای اجتماعی است.
·
پدیده ها و روندهای اجتماعی بدون عمل انسانی
صورت نمی گیرند.
·
پدیده ها و روندهای طبیعی (باد و
باران و زلزله، توفان و غیره) به دخالت انسان (سوبژکت) احتیاجی ندارند.
12
دیالک تیک جبر و اختیار
بشر
هر گونه جامعه یا گروهی که تشکیل داده
بیانگر
تلاش او برای رفع این احساس انزوا ست.
·
وجه مشترک پدیده ها و روندهای
طبیعی و اجتماعی خصلت جبری (ضرور) آنها ست.
·
گذار از فرماسیون اجتماعی ـ
اقتصادی اولیه به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری نه امری دلبخواهی، ارادی و
اختیاری، بلکه امری جبری و ضرور بوده است که بواسطه سوبژکت انسانی جامه عمل پوشیده
است.
·
از این رو، این ادعای اریش فروم و
یا حریف ارزش تجربی و علمی ندارد.
·
در دیالک تیک جبر و اختیار، بر
خلاف پندار اریش فروم و یا حریف، نقش تعیین کننده از آن جبر است.
·
بشر ناگزیر بوده که از جامعه اشتراکی
اولیه نه به نظام اجتماعی فئودالی و یا سرمایه داری، بلکه به نظام اجتماعی برده داری
بگذرد.
·
جبر جامعه، یعنی سطح توسعه نیروهای
مولده اجازه دیگری به سوبژکت تاریخ نمی دهد.
·
جامعه را که انسان ها به دلخواه
خود تشکیل نمی دهند.
·
جامعه بر اساس سطح توسعه نیروهای
مولده (جبر تاریخ) تشکیل می شود.
·
با خیش چوبی و خر و گاو نر که نمی
توان جامعه سرمایه داری بنا کرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر