فروغ
فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
تحلیلی از شین میم شین
خالق من او و
او هر دم به گوش خلق
از چه می
گوید، چنان بودم، چنین باشم
من اگر شیطان
مکارم، گناهم چیست؟
او نمی خواهد
که من چیزی جز این باشم
·
معنی تحت اللفظی:
·
خدا خالق من است و تصمیمگیر چنینی و چنانی من او ست.
·
من اگر ابلیس عوامفریبی ام، تقصیر خودم نیست.
·
تقصیر خدا ست که می خواهد ابلیس باشم.
1
·
جهان بینی فاتالیستی فروغ اکنون واضح تر و هراس انگیزتر
جلوه گر می شود.
·
بدین طریق، هیچکس و هیچ چیز مسئول چنینی و چنانی خویش
تلقی نمی شود:
·
در جهان بینی فروغ همه چیز خمیر واره تصور و تصویر می
شود:
·
نخبه ای به نام خدا با دلبخواهی خاص خود، از خمیر هر چیز
و هر کس، تندیس دلخواه خود از هر چیز و هر کس را پدید می آورد و به حال خود رها می
کند:
·
یکی را آن می دهد و دیگری را این.
·
یکی را آن می کند و دیگری را این.
2
·
فروغ ظاهرا از دیالک تیک نمود و بود، پدیده و ماهیت بکلی
بی خبر بوده است.
·
پدیده نه به دلیل اراده خدایان، بلکه به دلیل ماهیت (خواص
ذاتی و درونی و اصلی) عینی خویش چنین و یا
چنان می شود.
·
ماهیت انسان ها در شبکه مناسبات تولیدی جامعه تشکیل می
شود و در نمود معینی نمودار می گردد.
·
افراد ستمگر و عوامفریب و قلدر نه به اراده خدایان
آسمانی و زمینی، بلکه بنا بر پایگاه، خاستگاه و ماهیت طبقاتی خویش مظهر شر می
گردند.
·
اگر همین ابلیس واره ها تحول ماهوی پیدا کنند، مثلا سلب
مالکیت خصوصی شوند و خاستگاه و یا پایگاه طبقاتی و ایدئولوژیکی خود را از دست
دهند، رفته رفته تربیت و عوض می شوند و دیر یا زود آدم می شوند.
·
قساوت و خونریزی و بی رحمی و استثمار و ستم بر پیشانی
کسی نوشته نشده است.
·
صفات ابلیسی انسان ها در جهنم جامعه طبقاتی تشکیل می یابند،
نه در رحم مادر و نه در عالم ماورای اجتماعی و ماورای طبیعی.
·
هر موجودی در دیالک تیک جبر و اختیار زندگی و عمل می کند
و لذا باید نسبت به کرد و کار خویش مسئول و پاسخگو باشد.
·
مأمور معذور یاوه ای بیش نیست.
·
برای اینکه انسان نه ماشین متشکل از پیچ و مهره بی رگ و
بی حس و بی عصب و بی عاطفه و بی اندیشه، بلکه موجودی اندیشنده است و هر کرد و کارش
از کله می گذرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر