Sculptures and Art
اثری از تندیس
و هنر
فروغ
فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
تحلیلی از شین میم شین
چشم ما تا در
دو چشم زندگی افتاد
با خطا ـ این
لفظ مبهم ـ آشنا گشتیم
تو خطا را
آفریدی، او به خود جنبید
تاخت بر ما،
عاقبت نفس خطا گشتیم
·
معنی تحت اللفظی:
·
تا چشم ما در چشم زندگی افتاد، با واژه گناه آشنا شدیم.
·
آفریننده گناه تو بودی، گناهی که به ما حمله ور شد و ما
گناهکار شدیم.
1
·
فروغ در این دو بیت، هنجارهای اخلاقی در جامعه را نه به
عنوان چیزهای قراردادی میان انسان ها، بلکه به مثابه چیزهای قائم به ذات و درخود
تلقی می کند.
·
بدین طریق بزعم فروغ، خطا و اشتباه و یا گناه صغیره و
کبیره بوسیله خدای کذائی خلق می شود و بسان قوم مغول به توده های انسانی هجوم می
آورد و هر چه سر راه خود می یابد، در هم می کوبد.
2
·
ظاهرا ذهن و روان فروغ بسان ذهن و روان تخریب گشته مذهبیون بی سواد از
ایام خردسالی تخریب شده است.
·
آن سان که زن جوان 23 ساله فرق جدی با کودک 13 ساله ندارد.
3
·
این تصور که خطا و گناه کذائی آفریده شود و بعد بر روح
انسانی چیره شود و انسان نهایتا به نفس خطا استحاله یابد، نشاندهنده وارونه اندیشی
هراس انگیز فروغ 23 ساله است.
·
ایدئالیسم که شاخ و دم ندارد.
·
جهان بینی ایدئالیستی همین است که فروغ نمایندگی می کند
و بد تر از هر آخوندی وسیعا اشاعه می دهد.
گر تو با ما
بودی و لطف تو با ما بود
هیچ شیطان را
به ما مهری و راهی بود؟
هیچ در این
روح طغیان کرده ی عاصی
ز او نشانی
بود، یا آوای پایی بود؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر تو طرفدار ما انسان ها بودی و الطاف خود را شامل حال
ما می کردی، نه ابلیس می توانست نسبت به ما
مهربان باشد و تحت تأثیر مان قرار دهد و نه در روح طاغی و عاصی ما نشانی از او و
صدای پائی از او باشد.
1
·
فروغ در این دو بیت به قدرت مطلق خدا اشاره می کند.
·
در این دو بیت، علت و باعث وجود ابلیس و وسوسه بنی بشر و
طغیان و عصیان آنها خود خدای قدر قدرت تلقی می شود.
·
فروغ بدین طریق دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک
تیک خدا و انسان بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن فراز (خدا) می
داند.
·
این همان طرز تفکر ایدئالیستی مذهبیون بی خرد و خردستیز
است.
·
این به معنی مطلق کردن روح (خدا) و هیچ واره انگاشتن واقعیت عینی
در همه فرم های حرکتی آن از جماد تا نبات و جانور و انسان و جامعه است.
·
فروغ به جای روشنگری علمی و منطقی، خواننده شعرش را به پذیرش
خرافه خدا و خطا و مهر ابلیس و غیره سوق می دهد.
·
حالا می توان دریافت که عصیان و طغیان اگزیستانسیالیستی (ایدئالیستی
ـ ذهنی) نه راهی به سوی رهائی، بلکه گمراهه ای به سوی بیگانگی و از خودبیگانگی
است.
·
بدون اشاعه و از آن خود کردن عرقریز شعور رهائی بخش، نه
رهایشی امکان پذیر است و نه امیدی به رهایش فردی و اجتماعی تصورکردنی است..
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر