۱۳۹۳ خرداد ۳۰, جمعه

سیری در گلستان سعدی (133)


 سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
مثل
(گلستان باب اول، ص 33 ـ 34) 
تحلیلی از شین میم شین
  
سیه گوش را گفتند:
«تو را ملازمت صحبت شیر، به چه وجه، اختیار افتاد؟»
گفت:
«تا فضله صیدش می خورم و از شر دشمنان، 
در پناه صولتش (هیبت، عظمت، هراسناکی) زندگانی می کنم.»

1
·        سعدی در این گفتگو، دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک واره شیر و سیاهگوش بسط و تعمیم می دهد و از آن دیالک تیک واره توانگر و درویش می سازد:
·        سیاهگوش به دنبال شیر می افتد و از پس مانده شکارش می خورد و به ریزه خواری سفره دیگران، نام زندگی می دهد.
·        تا اینجا همه چیز بظاهر مقبول و منطقی جلوه می کند.
·        ولی فقط بظاهر.

2
·        چون سیاهگوش بدین طریق تا درجه موجودی انگل و وابسته تنزل می یابد.
·        اگر احیانا شیر بیمار باشد و قادر به شکار نباشد، سیاهگوش هم از پس مانده ی شکار او بی نصیب خواهد بود و هم از اوتوریته غیرمستقیم شیر محروم خواهد گشت.
·        یعنی هم بلحاظ مادی به زانو در خواهد مرد و از گرسنگی خواهد مرد و هم بلحاظ اوتوریته بی پناه خواهد گشت و طعمه ددان درنده دیگر خواهد شد.

3
·        ضمنا اگر دیالک تیک واره شیر و سیاهگوش را به جامعه بشری بسط و تعمیم دهیم، به دیالک تیک توده مولد و گدا می رسیم، چون شیر مایحتاج خود را خود تولید (شکار) می کند.
·        اما اشکال کار در حکم دوم است.
·        گدا نمی تواند بگوید که «از شر دشمنان، در پناه صولت توده مولد زندگانی می کنم.»
·        چون اولا توده مولد هنوز قدرت سیاسی را در دست ندارد، تا گدا از شر دشمنان در پناه صولتش زندگانی کند و اگر روزی توده مولد قدرت سیاسی را به دست گیرد، به شیوه زیست گدا واره و گدائی بطور کلی و به هر نوع از زندگی انگلی پایان خواهد داد و جامعه ای از انسان های مولد، شرافتمند و زحمتکش پدید خواهد آورد، که در آن برای مفتخور و انگل و علاف جائی نخواهد بود.
·        سعدی هم سودای دیگری از این دیالک تیک واره شیر و سیاهگوش در سر دارد.

4
گفتندش:
«کنون که به ظل حمایتش در آمدی و به شکر نعمتش اعتراف کردی، 
چرا نزدیکتر نیائی، تا به حلقه خاصانت در آرد و از بندگان مخلصت شمارد؟»
گفت:
«از بطش (تندخوئی، غضب) او، همچنان ایمن نیستم. »

·        سعدی برای اثبات ایدئولوژی فئودالی، شیر را به صفات خوانین و سلاطین فئودالی متصف می کند و آن را شاه جانوران جا می زند.
·        این ادعای سعدی ادعای بی پایه و باطلی است.
·        در عالم جانوران نه حکومت مطلقه برقرار است و نه سلطنت.
·        نه شیر سلطان جانوران است و نه در عالم جانوران سلسله مراتب فئودالی برقرار است.

5
·        در آوردن یکدیگر زیر سلطه خود، بنده و زیردست و وابسته و حلقه بگوش کردن دیگران نه پدیده ای طبیعی، بلکه پدیده ای اجتماعی است.
·        پیامد برقراری جامعه طبقاتی است.

6
·        جانوران بطور غریزی برای زنده ماندن به مبارزه و حتی خوردن یکدیگر می پردازند، ولی بنده کردن دیگران و استثمار نیروی کار آنها پدیده ای خاص جامعه طبقاتی است که با ورود بشریت به جامعه طبقاتی (برده داری)  آغاز شده است و با خروج بشریت از این شیوه تولیدی ننگ آور خاتمه خواهد یافت و جامعه ای از انسان های برابر حقوق، آزاد و مستقل پدید خواهد آمد که فرق اعضای آن تنها در جایگاه متفاوت شان در تقسیم اجتماعی کار خواهد بود.

7

·        شیر نمی تواند سلطان جانوران، یعنی موجودی علاف و انگل و مفتخور و پتیاره تلقی شود.
·        شیر مایحتاج خود را در تلاش عرقریز تولید (شکار) می کند و پس از سیر شدن دست از طعمه بر می دارد و به استراحت می پردازد، تا غذای ثقل الهضم هضم شود.
·        سیاهگوش و لاشخورهای دیگر پس از دست کشیدن شیر از طعمه، می توانند از مابقی شکار او تغذیه کنند.

8
·        شیر به تسلیحات «خرد» طبیعی مجهز است.
·        در حالی که اشراف بنده دار و فئودال بی خرد و خردستیز اند و بر خلاف شیر آنقدر پرخوری می کنند که مجبور به بالا آوردن نعمات اجتماعی باد آورده می شوند.
·        خوانین و سلاطین فئودالی گنج خود را ـ حتی به قول خود سعدی ـ خود تولید نمی کنند، بلکه از حلقوم توده مولد (شیران واقعی) به زور شلاق و شمشیر و سرنیزه بیرون می کشند و در تحلیل نهائی، فرقی با سیاهگوش و لاشخورهای دیگر ندارند.

9
·         سعدی برای عوامفریبی دیالک تیک واره شیر و سیاهگوش را با دیالک تیک شاه و توده یکی جا می زند، تا به وارونه سازی حقایق اجتماعی نایل آید و توده را ریزه خوار خوان (یغمای) سلاطین قلمداد کند و روحیه گدایان را در آنها احیا کند.
·        سعدی می خواهد که توده مولد شکرگزار خوانین و سلاطین باشند و برای نجات از شر قلدران کوچکتر  قرار گرفتن در «ظل حمایت آنان»  را آرزو کنند، به حلقه خاصان در آیند و بنده مخلص آنان شوند.
·        کلیه غزلیات عاشقانه سعدی و حافظ جز تبلیغ و تقدیس این وابستگی و حلقه به گوشی نیست.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر