سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
خون سیاوش
(۱۳۴۱)
·
دهقان پیر رفته و جا مانده است از او
·
تنها مترسکش به دل دشت های عور
·
تنها، همیشه تنها بر چوب پای خشک
·
حیران به روز، خیره و حیران به شام کور
·
روزی که کار کشت و درو رونقی اش بود
·
او را میان مزرعه بر پا نهاده اند
·
و اکنون که کوچ کرده، گران بار رفته اند
·
تنها، به حال خویشتنش وانهاده اند
·
چشمش نگاهبان زمین های تشنه کام
·
پیراهنش پناه تن بادهای سرد
·
رقصان به بزم خالی مهتاب سبزفام
·
پیچان به زیر تابش خورشید هرزه گرد
·
گنجشک های خرد هراسیده اند از او
·
اما کلاغ زشت کلاهش دریده است
·
«بازیچه ای است در کف بازیگران باد»
·
در پچ پچ علف ها این را شنیده است.
·
·
دهقان پیر رفته و آن جاده ی کبود
·
پیغام این مترسک تنها نبرده است
·
گویی که گفته ای است به لب های بی سخن
·
لیکن سکوت، گفته ز لب ها سترده است.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر