اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367)
سرچشمه
راه توده
ویرایش از شین میم شین
فصل
هفتم
مفهوم
«نژاد» در شاهنامه
1
نژاد در نظام دودمانی
ادامه
23
·
مادر می خواهد که سهراب نژاد
خود را از ترس افراسیاب پنهان کند.
·
پاسخ می شنود:
نبرده نــژادی که چونیــن بود
نهان کردن از من چه آئین بود
(نبرده
یعنی جنگ آزموده)
24
·
زمانی که بیژن به دست افراسیاب
می افتد، کیخسرو به سراغ رستم می فرستد و درد دودمان گودرزیان را که بیژن از آن
است، باز می گوید و از رستم یاری می طلبد:
به تو دارد امیـد گــودرز و گیو
که هستی به هر کشور امروز نیو
(نیو یعنی پهلوان)
...
که هـرگز بدین دودمان غم نبود
فروزنده تر ز این چنـان کم شنود
25
·
گیو که برای بردن نامه کیخسرو،
پیش رستم می رود، سواران دوده خود را همراه می برد.
ســواران دوده همه بر نشــاند
به یزدان پناهید و لشکر براند
·
گیو به رستم می گوید:
نبـینی که بر مـن به پیـران سرم
چه آمـد ز بخـت بد انـدر خــورم
چه چشــم بد آمد به گـــودرزیان
کـز آن ســود ما را سـر آمد زیان
ز گیـتی مـرا خود یکی پـور بود
که
هم پـور و هم پـاک دســتور بود
شـد از چشم من در جهـان ناپدید
بدین دودمان کس چنین غـم ندید
26
·
در نبرد رستم و اسفندیار موضوع
نژاد و دودمان با صراحت بیشتری مطرح می شود.
·
اسفندیار که به رستم می رسد و از
او می خواهد که انجمن دودمانش را برپا کند و پیشنهاد او را به رأی بگذارد.
همـه دوده اکنــون ببـاید نشــسـت
زدن رأی و سودن بدین کار، دست
زواره فــرامـرز و دســتان ســام
جهــانـدیـده رودابــه ی نــیــک نـام
همه پنـد من یک به یک بشـنوید
بدیـن خـوب گفـتــار من بگـروید
(توجه باید کرد که رودابه علیرغم زن بودن، در شورای
دودمان شرکت دارد!)
27
·
اسفندیار و رستم که در میدان نبرد
با هم روبرو می شوند، هر دو ایرانی و به معنای فاشیستی امروزین هر دو از «نژاد»
اصیل ایرانی اند، ولی هر یک نژاد خود را – دودمان خود را - در مقابل نژاد دیگری می گذارد و به نژاد خود افتخارمی
کند:
نــژاد مـن از تخــم گشـتاســپ اسـت
که گشتاسپ از تخم لهراسب است
...
همی رو چنیـن تا فـریدون شـاه
که شـاه جهـان بود و زیبـای گاه
همان مـادرم دخـتـر قیصر اســت
کجا بر سـر رومیان افـسر است
همــان قیصر از سلم دارد نـژاد
ز تخــم فـــریــدون با فـــر و داد
همان ســلم پور فــــریـدون گـرد
که از خـسروان، نام شـاهی ببرد
28
·
اسفندیار نژاد رستم را تحقیر می
کند و می گوید:
من ایدون شنیدســتم از بخردان
بــزرگان و بیــدار دل موبــدان
...
که دســتان بد گــوهــر دیـوزاد
به گـیتی فــزونـی نــدارد نـــژاد
29
·
رستم در پاسخ به او، نژاد خود
را می ستاید:
جهــاندار داند که دســتـان ســـام
بزرگ است و با دانش و نـیک نام
همان ســام، پور نـریمـان بد اسـت (بوده است)
نریمـان گـرد از کـریمان بد اسـت
بزرگ است و گرشاسب بودش، پدر
به گیــتی بدی خـــسرو تـاجـــــور
30
·
رستم بزرگی های سام را می ستاید
و سپس به ستایش از مادرش ـ رودابه ـ می پردازد:
همان مادرم، دخت مهـراب بود
بـدو کشــور هنــد، شــاداب بود
که ضحــاک بودیـش پنـجم پدر
ز شــاهان گیــتی بر آورده سـر
نژادی از این نامورتر که را ست
خـردمنـد گردن نپیچد ز راست
31
·
اسفندیار و رستم نه تنها نژاد
پدری، بلکه نژاد مادری خود را هم به یاد می آورند و می ستایند و منظور هیچ یک از
نژاد، معنایی جز تخمه و دودمان نبوده است.
32
·
مواردی در شاهنامه هست که فردوسی
با علم به اینکه کسی از ترکان است، نژادش را می پرسد.
·
به عنوان مثال.
·
گیو با کنیزکی ترک روبرو می شود
و از او می پرسد:
بپــرســید ز او، پهــلوان از نـژاد
بر او سرو بن ـ یک به یک ـ کرد یاد
بدو گفـت:
«من خویـشِ گرسـیوز
ام
به شــاه آفــریـدون کشـد پــروز ام (اصل و نسبم)
33
·
همین کنیزک ترک را پیش کاوس می
برند.
·
کاوس هم بسان گیو را نژاد او را
پرس و جو می کند:
بدو گفت خسرو:
«نژاد تو
چیست
که چهرت همانند چهـر پری است؟»
ورا گـفـت:
«از مـام خــاتــونـی ام
ز ســـوی پـدر بــر، فــریـدونی ام
نیـای ام، ســپهدار گرســـیوز است
بر آن مرز، خرگاه او مرکز است.»
34
·
در جنگ بهرام چوبینه با ساوه
شاه، سپاهیان بهرام ترک زشت سرخ رویی را اسیر می کنند.
·
بهرام از او نژادش را می پرسد:
از آن پس بپرسید از آن ترک زشت
که ای دوزخـی روی دور از بهـــشت
چه مــردی و نــام نــژاد تو چیــــست
که زاینــده را بــر تـو باید گــریســــت
چنــیـن داد پاســــــخ که مـن جـــادو ام
ز مــردی و از مـــردمی یک ســـــو ام
·
چنانکه می بینید بهرام می داند
که اسیر، ترک است، با این حال نژادش را می پرسد و ترک در پاسخ از جایگاهی که در
نظام دودمانی دارد، خبر می دهد.
ادامه
دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر