۱۳۹۳ خرداد ۹, جمعه

سیری در جهان بینی احسان طبری (39)


احسان طبری (1295 ـ 1368)
سرچشمه:
 صفحه فیسبوک
وحید کیانرسی
تحلیلی از شین میم شین

 کسی به سعادت نبرد اجتماعی دست می یابد 
که دارای عقل واقع بین، روح انسانی و اراده نیرومند انقلابی است.
به ویژه اراده قوی نقش درجه اول دارد
 زیرا عصرما هنوز عصر مشکلات و موانع است.
 برای آنکه خوب بکوشیم و نیکو برزمیم،
 باید قوی الاراده باشیم.

·        معلوم نیست که احسان طبری مطلب موسوم به «هدف زندگی چیست؟» را در چه تاریخی نوشته اند.
·        ولی محتوای این مطلب خواننده را بی اختیار یاد سخنرانی های توخالی استالین می اندازد:

ما کمونیست ها مردمی از سرشت ویژه ایم.
 ما از مصالح خاصی برش یافته ایم.
کسانی هستیم که سپاه سردار بزرگ پرولتاریا،
سپاه رفیق لنین را تشکیل می دهیم.
هیچ افتخاری بالاتر از تعلق به این سپاه نیست.
هیچ افتخاری بالاتر از داشتن نام عضویت حزبی
که بنیادگذار و رهبر آن رفیق لنین است، نمی باشد.
همه کس را تاب تحمل مصائب و توفان های مربوط به
عضویت این حزب نیست.
فرزندان طبقه کارگر، فرزندان نیاز و مبارزه،
فرزندان حرمان های بی پایان و مساعی قهرمانانه  
اینها هستند آن کسانی که مقدم بر همه باید اعضای چنین حزبی باشند.

1
 کسی به سعادت نبرد اجتماعی دست می یابد 
که دارای عقل واقع بین، روح انسانی و اراده نیرومند انقلابی است.

·        وجه مشترک احسان طبری و ژوزف استالین و خیلی های دیگر از اردوگاه های طبقاتی دیگر در وارونه سازی دیالک تیک شخصیت و توده است.
·        هم استالین و هم احسان طبری ظاهرا کمترین اعتنائی به سوبژکت واقعی تاریخ ندارند و به مشتی عضو حزب چسبیده اند که هر کدام به دلیلی و نیتی و چه بسا به تصادفی وارد صفوف حزب شده است.

·        طبری ظاهرا به توده تاریخ ساز کاری ندارد.
·        توده ای که حزب توده اسم آن را بر خود نهاده است.
·        اسمی که هم معنامند و هم فوق العاده گویا و زیبا ست، بی اعتنا به اینکه نامگذاران حزب از محتوای غنی و غول آسای آن خبر داشته اند و یا نه.
·        توده ای که حتی بدترین دشمنان توده برای اجرای بدترین نقشه های ضد توده ای خود به انرژی و نیروی لایزال آن نیاز دارند.

2
کسی به سعادت نبرد اجتماعی دست می یابد 
که دارای عقل واقع بین، روح انسانی و اراده نیرومند انقلابی است.

·        احسان طبری در این جمله، پیش شرط شرکت انسان ها در نبرد اجتماعی را در عقل واقع بین و پسیکولوژی فردی آنها می داند.

·        منظور از مفهوم «نبرد اجتماعی»  چیست؟

3
·        احسان طبری قاعدتا باید در مفهوم «نبرد اجتماعی» فرم های مختلف مبارزه طبقاتی را تجرید کرده باشد.

·        مبارزه طبقاتی اما به چه معنی است و موتور و منشاء آن کدام است؟ 

4
مبارزه طبقاتی از پایین
اثری از الفارو سیکوه ئیروز

·        مبارزه طبقاتی در جامعه طبقاتی موتور و نیروی محرکه تعیین کننده پیشرفت اجتماعی است.
·     به قول مارکس و انگلس، تمامت تاریخ جوامع تاکنونی ـ به استثنای جامعه اشتراکی اولیه ـ تاریخ مبارزات طبقاتی بوده است.
·        «آزاد و برده، شریف و عامی، ارباب و رعیت، استاد کار و شاگرد و به سخن کوتاه، ستمگر و ستمکش در تضاد مستمر با یکدیگر قرار داشته اند و به جنگ لاینقطع ـ گاه آشکار و گه پنهان ـ بر ضد یکدیگر پرداخته اند، که هر بار یا به تحول انقلابی جامعه منجر شده و یا به نابودی مشترک هر دو طبقه مخالف.»
·        (مارکس و انگلس «کلیات»، جلد 4، ص 462)

·        مبارزه طبقاتی قانونمندی عینی توسعه اجتماعی در جامعه طبقاتی را تشکیل می دهد.

5
·        مبارزه طبقاتی ـ قبل از همه ـ نه از عقل واقع بین و نه از روح انسانی و اراده نیرومند انقلابی افراد، بلکه از جایگاه متضاد طبقات در سیستم معین تولید اجتماعی و از تضادهای ناشی از منافع طبقاتی سرچشمه می گیرد.

غزوات پیامبر
مبارزه طبقاتی از بالا
 
·        مبارزه طبقاتی بر خلاف تصور باطل رایج از آغاز نه از سوی توده ها، بلکه در ست برعکس، از سوی برده داران، فئودال ها و بورژوازی صورت گرفته است.
·        این سپاهیان برده داران اسلامی بوده اند که بر توده های مولد و زخمتکش کشورهای دیگر حمله ور شده اند و پس از چپاول و تصادحب دار و ندار مادی و معنوی، تولیدی و فکری و فرهنگی شان، خود و اهل و عیال شان را به بردگی کشیده اند.

مبارزه طبقاتی از بالا و مقاومت از پایین
در خوشه های خشم
 
·        در اثر معروف جان استاین بک تحت عنوان «خوشه های خشم» مبارزه طبقاتی از بالا، یعنی از سوی بورژوازی بطور رئالیستی تصویر  می شود.

·        در هماره تاریخ بشری، توده ها در مبارزه طبقاتی فقط واکنش نشان داده اند و پیشقدم نبوده اند.

·        به قول انگلس کارد به استخوان شان رسیده و مجبور به واکنش شده اند.


·        ولی چون مبارزه طبقاتی از بالا جهاد در راه اسلام و آزادی و دموکراسی و حقوق بشر جا زده می شود و امری عادی و قانونی و مشروع تلقی می شود، کسی آن را به نام ننامیده است.

·        فقط وقتی که برده ها به ناچار دست به شورش زده اند، مبارزه طبقاتی از صراحت ماهوی خود گذشته است.

6
·        مبارزه طبقاتی میان بورژوازی و پرولتاریا در جامعه سرمایه داری ـ چه از بالا و چه هر از گاهی از پایین ـ از مالکیت خصوصی بر وسایل تولید نشئت می گیرد.

·        سرمایه داران کارگران را مورد استثمار قرار می دهند و می کوشند که استثمار را ابدی سازند.
·        طبقه کارگر که در جامعه کاپیتالیستی فاقد وسایل تولید است و نیروی کارش را به سرمایه داران می فروشد، بر ضد استثمار به مبارزه برمی خیزد و بنا بر جایگاه عینی خویش علاقه مند پایان دادن به بردگی کار مزدوری کاپیتالیستی است.

·        منافع طبقاتی بورژوازی و پرولتاریا بطور عینی متضاد و آشتی ناپذیرند.

·        آنتاگونیسم میان این طبقات که منوط به شیوه تولید کاپیتالیستی و ناشی از آن است، در چارچوب این شیوه تولید غیر قابل حل است.
·        برای حل این آنتاگونیسم باید مناسبات تولیدی کاپیتالیستی و نهادهای روبنائی محافظ و پشتیبان آن در هم شکسته شوند.
·        مبارزه میان طبقات آنتاگونیستی بطور عینی مشروط می شود.
·        امری ضرور است و نه تصادفی، چه بسا جبری و خودپو ست و نه ارادی، اختیاری.

·        پیشرفت اجتماعی در جامعه طبقاتی نیز تنها از طریق مبارزه طبقاتی می تواند جامه عمل پوشد و جامعه از فرماسیون اجتماعی نازل به فرماسیون اجتماعی عالی تر بگذرد.

7
کسی به سعادت نبرد اجتماعی دست می یابد 
که دارای عقل واقع بین، روح انسانی و اراده نیرومند انقلابی است.

·        کسی به نبرد اجتماعی مبادرت می ورزد، نه به دلیل عقل واقع بین کذائی و پسیکولوژی معین، بلکه به دلیل منافع طبقاتی مادی و عینی است و نبرد اجتماعی و در اقع مبارزه طبقاتی برای دفاع از این منافع طبقاتی است.
·        چه طبقه حاکمه و چه توده ـ قبل از همه ـ به دلیل عقل و روح و اراده اش وارد مبارزه طبقاتی نمی شوند.
·        بلکه درست بر عکس، ضرورت و جبر شرکت در مبارزه طبقاتی است که افراد را ـ بی اعتنا به خاستگاه و پایگاه طبقاتی شان ـ به توسعه فکری و آموزش تئوری و ایدئولوژی لازم برای مبارزه ثمربخش طبقاتی وادار می سازد و پسیکولوژی درخور نتیجه همین مبارزه طبقاتی و ایدئولوژی طبقاتی است.

·        ماده تعیین کننده روح است.
·        وجود اجتماعی تعیین کننده شعور اجتماعی است.

·    شرایط مادی و عینی جامعه و موضع طبقاتی عینی افراد انسانی است که هم شعور اجتماعی، هم پسیکولوژی و هم ایدئولوژی درخور خود را پدید می آورد و هم آموزش آن را الزامی می سازد. 

·        مبارزه ایدئولوژیکی میان طبقات اجتماعی مختلف نیز فرمی از مبارزه طبقاتی است که هم برای تعلیم این ایدئولوژی به اعضای طبقه مربوطه و هم برای تسخیر سنگرهای ایدئولوژیکی معین و اثبات حقانیت فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی مورد نظر صورت می گیرد.

·      خیلی از ساده لوحان هنوز که هنوز است به ضرورت مبارزه ایدئولوژیکی پی نبرده اند و برای تظاهرات خیابانی نقش بمراتب بیشتری قایل اند تا برای روشنگری علمی و انقلابی.

8
کسی به سعادت نبرد اجتماعی دست می یابد 
که دارای عقل واقع بین، روح انسانی و اراده نیرومند انقلابی است.

·        احسان طبری همه این حقایق امور را بیشک می دانند و می توانند در هر فرصتی بر زبان رانند.
·        ولی معلوم نیست که چرا به هنگام نگارش پندنامه ها آنها را به باد فراموشی می سپارند و عملا درک ایدئالیستی تاریخ را نمایندگی می کنند.
9
به ویژه اراده قوی نقش درجه اول دارد
 زیرا عصرما هنوز عصر مشکلات و موانع است.

·        وجه مشترک بینشی احسان طبری در این رساله و استالینیسم و فلسفه بورژوائی واپسین و آوانتوریسم چپ و راست و آنارشیسم در عمده کردن پسیکولوژی و فراموش کردن ایدئولوژی است.

·        احسان طبری و نمایندگان مختلف استالینیسم از فلسفه بورژوائی واپسین بی خبر بوده اند.
·        در غیر اینصورت وقوف به این حقیقت امر دشوار نبوده که مفهوم «اراده» یکی از  مفاهیم مهم فلسفه بورژوائی واپسین است.

 آرتور شوپنهاور (1788 ـ 1860)
فیلسوف، نویسنده و استاد در مدارس عالی آلمان
از مهمترین فلاسفه بورژوائی واپسین
مؤسس اراده گرائی متافیزیکی
او نماینده ایدئالیسم ذهنی و در تئوری شناخت نماینده سوبژکتیویسم بوده است.

·        یکی از سرشناس ترین مؤسسین اراده گرائی (ولونتاریسم) شخص شخیص آرتور شوپنهاور ـ معلم نیچه ـ بوده است.
·        شوپنهاور به عنوان مؤسس ولونتاریسم متافیزیکی، اراده را به مثابه ماهیت و علت اولیه کل جهان تلقی می کند.

9
به ویژه اراده قوی نقش درجه اول دارد
 زیرا عصرما هنوز عصر مشکلات و موانع است.

·        هر دو نظر که احسان طبری در این جمله نمایندگی می کنند، نادرست اند:
·        اراده انسان ها همیشه ثانوی است و نتیجه ی بیوگرافی زیستی هر کس و سرمایه ایدئولوژیکی و پسیکولوژی فردی و طبقاتی او ست.
·        اراده هر کس متناسب با پایگاه طبقاتی و میزان شناخت و شعور نظری و طرز تربیت  او تشکیل می شود.
·        در اینکه اراده فردی در میزان پیگیری، مداومت و پشتکار مبارزاتی مثبت و منفی او نقش مهمی دارد، تردیدی نیست.
·        ولی خود اراده ثانوی و معلول چیز دیگری است و ضمنا تاریخ را اراده های قوی نمی سازند.
·        تاریخ را توده های بظاهر بی اراده و هیچکاره و هیچ واره می سازند.

10
به ویژه اراده قوی نقش درجه اول دارد
 زیرا عصرما هنوز عصر مشکلات و موانع است.

·        دلیل طبری بر ادعای خود نیز دلیل سست و بی پایه ای است:
·        چون برای غلبه بر مشکلات و موانع، قبل از هر چیز باید به شناخت ریشه ای و رئالیستی آن مشکلات و موانع نایل آمد و بعد راه غلبه بر آن را کشف کرد.

·        بدون شناخت چیزی نمی توان به تغییر آن چیز نایل آمد.

·        با تشکیل زورکی اراده قوی مسئله ای حل نمی شود.
·        خود اراده وقتی تشکیل می شود و تقویت می یابد که نیاز عینی معینی برای انجام کاری پدید آید.

·        انگلس در این رابطه اندیشه های عمیق دقیقی را به میراث نهاده است.

·        بنظر انگلس نیاز به توسعه نیروهای مولده (بویژه علم و فن) نقش درجه اول به عهده می گیرد.
·        بدون این نیاز عینی نه دانشگاهی تشکیل می شود و نه آموزش رایگان عمومی و سراسری مردم سازمان داده می شود و نه پژوهش های علمی و فنی سازمان داده، تشویق و عملی می شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر