نیمایوشیج
(1274 ـ 1338)
تحلیل
واره ای از
گاف سنگزاد
تز دوم
زمینه شعر نیما را ـ اغلب ـ دار و
درخت ها و گیاهان و پرندگان و حیوانات و کوه و رود
و اشیاء همان کوهپایه یوش پر می
کرد
که نیما اصرار داشت با
نام مازندرانی آن نیز بازگو شوند.
·
سیاوش در این تز، دلیل ادعای خود را بلافاصله تبیین می دارد و
راه بر سؤال بی پایه می بندد.
1
·
سیاوش ضمنا از جهان بینی خود پرده برمی دارد، چیزی که ما به امید کشفش، به بررسی سطر به سطر
این میراث او کمر بسته ایم.
2
·
سیاوش نظرش را بر عناصر اصلی و
مادی موجود در شعر نیما استوار می سازد.
·
این اما به چه معنی
است؟
3
·
این بدان معنی است که در تئوری
شناخت سیاوش اوبژکت شناخت در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت نقش تعیین کننده را به
عهده دارد.
4
·
حق هم مطلقا با سیاوش است.
·
چون محتوای شناخت نه در شناسنده،
نه در سوبژکت شناخت، بلکه در موضوع شناخت، در اوبژکت شناخت نهفته است.
·
سیبیت سیب ـ به عنوان مثال ـ در خود سیب است.
·
در ساختار مولکولی خود سیب است و
نه در خورنده و خرنده و کارنده و چیننده و بوینده سیب.
5
·
سیاوش اهل توهم و تخیل و خاطره گوئی نیست.
·
سیاوش به ماتریالیست ها بیشتر
شباهت دارد تا به ایدئالیست ها.
6
·
او نظرات خود را نه از ذهن خویش،
بلکه از دل واقعیت عینی استخراج می کند:
·
سیاوش به قول انگلس، «طبیعت را با
خود طبیعت توضیح می دهد!»
7
·
اینجا واقعیت
عینی منعکس
شده در شعر نیما (دار و درخت و غیره یوش) است که به نوبه خود، در ضمیر زلال سیاوش
بازتاب می یابد.
·
این پدیده و روند را می توان
انعکاس مضاعف چیزی نام داد:
·
انعکاس انعکاس نام داد.
8
·
دار و درخت به عنوان مثال نخست در آئینه
ضمیر نیما منعکس شده و فرم شعر کسب کرده و سپس در هیئت شعر در آئینه ضمیر سیاوش
منعکس شده است:
·
این انعکاس تصویر معنوی نیمائی در
ضمیر سیاوش است.
·
این انعکاس
مضاعف (دوگانه و دوگونه) واقعیت عینی است.
تز سوم
او با همین ابزار طبیعی و ابتدائی به
همه مسائل دور و نزدیکش ـ که به خوبی آنها را درک کرده،
در خود
ورود داده و در آنها ورود کرده بود ـ پاسخ می داد.
1
·
سیاوش در این تز، دیالک تیک وسیله و
آماج را به شکل دیالک تیک دارو درخت و دریا از
سوئی و پاسخ به مسائل نزدیک و دور از سوی دیگر بسط و تعمیم می دهد.
2
·
نیما بزعم سیاوش عناصر محیط زیست
خود را وسیله ای برای تبیین مسائل اجتماعی مورد نظر خویش قرار می دهد.
3
·
سیاوش ضمنا به میدان تئوری
شناخت گام می نهد و مفهوم آشنائی به نام «درک»
را بر زبان می راند.
·
پروفسور مارکسیست زنده یاد، کلاوس
هولتس کامپ کتابی تحت عنوان ادراک حسی نوشته
است.
4
·
در شعر هوشنگ
ابتهاج (سایه) نیز با واژه «ادراک» برخورد
می کنیم که به جای خود مورد بحث قرار خواهد گرفت.
5
·
ادراک حسی گام مهمی در روند شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی عینی است.
6
·
سیاوش ـ اما ـ به ادراک حسی
چیزها، پدیده ها و سیستم ها قناعت نمی ورزد.
·
او از ورود
هستی عینی در (ضمیر) نیما سخن می گوید.
7
·
این حقیقت امر در تئوری انعکاس
مورد بررسی قرار می گیرد که یکی از مهمترین تئوری ها در تئوری مارکسیستی ـ
لنینیستی شناخت است:
·
چیزهای هستی در آئینه ضمیر انسان
ها تصویری معنوی و باواسطه به جا می نهند.
·
به قول سیاوش در انسان ها ورود می
کنند.
8
·
فرمولبندی سیاوش اما بمراتب دقیقتر
و تأمل انگیزتر است:
·
سیاوش از «ورود دادن چیزها در خود»
سخن می گوید و نه از ورود اوتوماتیک و خودپوی چیزها در نیما.
9
·
لنین بدرستی بر آن بود که انعکاس
خاصیت ذاتی ماده است.
·
چیزها بطور اوتوماتیک در یکدیگر
منعکس می شوند، چیزها آئینه یکدیگرند.
10
·
انعکاس صرف اما با شناخت فرسنگ ها
فاصله دارد.
·
انعکاس به مرحله حسی شناخت مربوط
می شود.
·
اعضای حسی نباتات، جانوران و انسان واسطه ارگانیک انعکاس اند.
·
شناخت اما از دیالک تیک حسی و عقلی
تشکیل می یابد.
11
·
سیاوش با مفهوم «ورود دادن چیزها
در خویش»، عنصر آگاهی و ارادی را وارد روند شناخت چیزها می کند.
·
نیما ـ به مثابه سوبژکت شناخت ـ
آگاهانه و داوطلبانه چیزها را در ضمیر خویش منعکس می کند.
·
مارکس در این جور موارد، از
مفهوم «از آن خود کردن» استفاده می کند.
12
·
انسان شناسنده هستی عینی را در خود می
مکد، از آن خود می کند،
بازسازی اش می کند و بدان خصلت انسانی می بخشد، طبیعت ثانی
را پدید می آورد.
13
·
از این رو ست که حریفی ادعا می کند
که کوه معینی پس از نقاشی شدن از سوی هنرمندی، زیباتر بنظر می رسد.
·
چون کوه نقاشی شده، چیزی بیشتر از کوه واقعی ـ عینی اولین است.
·
کوه نقاشی شده کوه است و انسان، کوه است و انسان
نوعی، حتی.
14
·
سیاوش اما در تئوری شناخت به خود افشاگری
دیگری دست می زند.
·
بنظر سیاوش
تیزهوش، نیما فقط هستی عینی را ـ بطور منفعل و به مثابه مصرف کننده صرف ـ در خود وارد نمی کند، بلکه ـ بطور فعال و کوشا ـ متقابلا در هستی
عینی ورود می کند.
·
تئوری مارکسیستی انعکاس را بهتر از این نمی توان توضیح داد.
15
·
در روند شناخت چیزها، دیالک تیک اوبژکت ـ
سوبژکت بر قرار می شود، دیالک تیک چیزها و انسان
شناسنده بر قرار می شود.
·
سوبژکت شناسنده نمی تواند و نباید
به عکس برداری عکاسواره از اوبژکت شناخت قناعت کند، بلکه خواه و نا خواه در آن نفوذ می کند، تا به
کنه آن، به چند و چون ذاتی آن پی ببرد.
16
·
سوبژکت در روند انعکاس با اوبژکت
در می آویزد.
·
سوبژکت اوبژکت را
زیر و رو می کند و در عین حال، خود زیر و رو می شود.
·
هر تبری که دهقان بر
تنه درختی می کوبد، ضمن تغییر دادن تنه، خود را هم تغییر می دهد.
·
هم بلحاظ جسمی، هم
بلحاظ تجربی، هم بلحاظ فکری و هم بلحاظ معرفتی.
·
دهقان در اثر همین
کار نه تنها تنه را می شناسد، بلکه تبر را، نحوه کار با تبر را، صحت و سقم تصورات
پیشین خویش راجع به تبر و تنه و نحوه کار با تبر را و خیلی چیزهای دیگر را.
17
·
دگرگون کردن و دگرگون گشتن دمادم، دیالک تیکی را تشکیل می دهند.
18
·
سوبژکت از خطه نمود به ظلمات بود
نفوذ می کند، از ظاهر ملموس و مرئی و محسوس چیزها به ذات ناملموس، نامرئی و نامحسوس آنها سفر می کند.
·
سفری دشوار و عصب سوز و عرقریز.
19
اثری از مجید افسر
·
حقیقت چیزها در اعماق، در ظلمات
مخاطره آمیز، اسیر پای در غل و زنجیر طبیعت سرسخت است و برای رهائی، در انتظار بنی
آدم نشسته است، تا به قول هگل، از پله های شعور (مفاهیم و مقوله ها) پائین رود و بند از پایش بر دارد،
بیرون آورد و هدیه بنی بشر کند.
·
آب حیات کذائی در ادب کلاسیک
ایران، که در ظلمات نهان است، باید همان حقیقت
دشوار دست یافتنی باشد.
20
·
آب حیات دست نا یافتنی، با تدوین شناخت افزار مارکسیستی ـ لنینیستی شناخت به چیزی دسترس
پذیر بدل می شود.
·
و سیاوش
یکی از چاوشان این شناخت افزار ساده و همه فهم
باید باشد.
·
سیاوش بلحاظ معرفتی ـ نظری نیز مارکسیستی تمام عیار بنظر می رسد.
·
باید ببینیم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر