فروغ
فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
تحلیلی از شین میم شین
ترس ترسان در پی آن پاسخ مرموز
سر نهادم در رهی تاریک و پیچاپیچ
سایه افکندی بر آن پایان و دانستم
پای تا سر هیچ هستم، هیچ هستم، هیچ
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
تحلیلی از شین میم شین
ترس ترسان در پی آن پاسخ مرموز
سر نهادم در رهی تاریک و پیچاپیچ
سایه افکندی بر آن پایان و دانستم
پای تا سر هیچ هستم، هیچ هستم، هیچ
·
معنی تحت اللفظی:
·
در پی پاسخ مرموز به پرسش خویش، گام در راهی تاریک و پر
پیچ و خم نهادم.
·
سایه تیره ات بر پایان راهم افتاد و دریافتم که از سر تا
پا هیچ و پوچم.
1
ترس ترسان در پی آن پاسخ مرموز
سر نهادم در رهی تاریک و پیچاپیچ
سایه افکندی بر آن پایان و دانستم
پای تا سر هیچ هستم، هیچ هستم، هیچ
سر نهادم در رهی تاریک و پیچاپیچ
سایه افکندی بر آن پایان و دانستم
پای تا سر هیچ هستم، هیچ هستم، هیچ
·
ظاهرا خدا به پرسش فروغ خردسال پاسخی مرموز می دهد.
·
فروغ در پی آن پاسخ دچار گمراهی و سردرگمی می گردد.
·
و سرانجام از بیغوله ایدئولوژی پوچی (نیهلیسم) سر در می آورد.
·
احساس پوچی، فروغ را مادام العمر همراهی می کند، خواه
تحت تأثیر اگزیستانسیالیسم باشد و خواه نباشد.
·
خواننده اشعار فروغ در اکثر اشعار او، با مفهوم پوچی
بکرات برخورد می کند.
2
·
شاید علت احساس پوچی از سوی فروغ و هر کس دیگر علافی مادی
مستمر او باشد.
·
علافی منجلاب تکثیر بی امان میکروب پوچی و پوچی گرائی (نیهلیسم)
است.
·
البته فروغ خود به مولدیت خود واقف نیست.
·
فروغ مولد فکری و هنری غیر قابل انکاری است.
·
تولید فکری و هنری خود فی نفسه فاتحه ای بر علافی است.
·
به همین دلیل فروغ را نباید و نمی توان علاف تلقی کرد.
·
شاید این احساس پوچی از سوی فروغ به این دلیل باشد که
برای کار مولد مادی آلترناتیوی وجود ندارد.
· یعنی کار فکری و هنری جای کار مولد مادی را بطور کامل پر نمی کند.
3
·
کار مولد چه مادی و چه فکری و چه هنری اما به زندگی آدمی
معنا و محتوا می بخشد.
·
به همین دلیل است که احساس پوچی تار و پود روح اعضای
طبقات اجتماعی واپسین را در می نوردد و آنها را به انتحار و الکل و افیون و
آوانتوریسم راست و حتی چپ سوق می دهد.
سایه افکندی بر آن پایان و در دستت
ریسمانی بود و آن سویش به گردن ها
می کشیدی خلق را در کوره راه عمر
چشم هاشان خیره در تصویر آن دنیا
ریسمانی بود و آن سویش به گردن ها
می کشیدی خلق را در کوره راه عمر
چشم هاشان خیره در تصویر آن دنیا
·
معنی تحت اللفظی:
·
سایه ات بر پایان راهم افتاد.
·
دیدم که ریسمانی در دست داری و خلق چشم بر تصویر دنیای
دیگر دوخته را در کوره راه عمر می کشی.
1
·
تصور فروغ از خدا در این دو بیت بروشنی بی نظیری تبیین
می یابد:
·
خدا در تصور فروغ خردسال غول برده داری است که توده خلق
را به ریسمان کشیده و به دنبال خویش می برد، خلقی که مبهوت تصاویر دنیای خیالی
واهی است.
·
خلقی که در توهم لذت و ریاضت روزگار می گذراند:
·
لذت از تصور نعمات عظیم بهشتی و ریاضت از تصور صحنه های
وحشت انگیز و وحشیانه ی دوزخ دنیوی و اخروی.
2
·
تصور فروغ از دیالک تیک انسان و خدا مبتنی است بر دیالک
تیک برده و برده دار.
·
این برداشت نسبتا دقیقی از جایگاه اجتماعی خدا ست.
·
خدای ادیان آسمانی (پیامبران وحی) با نظام برده داری
پدید آمده است و انعکاس آسمانی ـ انتزاعی برده داران زمینی است.
·
خدای جامعه اشتراکی اولیه به احتمال قوی عاری ازاین خصلت
ها و خصوصیات وحشت انگیز بوده است.
3
·
تصور فروغ از انسان نیز تصور نسبتا دقیقی است:
·
انسان جامعه طبقاتی تجسم برده مضاعف است:
·
گرده جسم خویش زیر یوغ اربابان زمینی دارد و گرده روح
خویش در بند ریسمان (حبل المتین) الهی دارد.
·
ذلت مادی و معنوی!
·
ذلت تمامعیار و بی کم و کسر!
·
برده مادی و ایدئولوژیکی!
·
از انسان جامعه طبقاتی دقیقتر و بهتر از این نمی توان
تصور و تصویری ارائه داد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر