سعدی شیرازی
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت سیزدهم
(گلستان با ب اول، ص 33)
تحلیلی
از شین میم شین
آنان
که به کنج عافیت بنشستند
دندان
سگ و دهان مردم بستند
کاغذ
بدریدند و قلم بشکستند
وز
دست و زبان حرفگیران رستند.
·
معنی تحت اللفظی:
·
کسانی که گوشه گیری کردند،، از شر سگان و تهمت مردم
رهائی یافتند.
·
چنین کسانی کاغذها را پاره کردند و قلم ها را شکستند و
از شر دست و زبان کسانی که حرف در می آورند، نجات یافتند.
1
آنان
که به کنج عافیت بنشستند
دندان
سگ و دهان مردم بستند.
·
مفهوم «بستن دهان مردم»، مفهوم مذموم دیر آشنا و کماکان
رایجی است.
·
دیوار مردم همچنان و هنوز کوتاهترین دیوار است و هر علیل
و ذلیلی به وقت نیاز، آستین بالا می زند و از آن بالا می رود.
·
فرقی هم نمی کند که هیتلر با باند جانی اش روی کار بیاید
و یا خمینی.
·
در هر صورت، هرگز کسی به یاد طبقه حاکمه نمی افتد که
زمینه را برای سپردن زمام امور به دست هر خردستیزی آماده می سازد.
·
ولی همه بدون استثناء همه کاسه ـ کوزه ها را بر سر مردم
می شکنند و همه تقصیرات ریز و درشت را به حساب مردم می گذارند.
·
اما منظور سعدی از مفهوم «بستن دندان سگ» چیست؟
2
آنان
که به کنج عافیت بنشستند
دندان
سگ و دهان مردم بستند.
·
منظور سعدی از دندان سگ، به احتمال قوی هیئت حاکمه و در
تحلیل نهائی شخص شخیص شاه است.
·
بنظر سعدی سلاطین فئودالی خردستزند و حساب و کتاب و عقل
و منطقی در کارشان نیست:
·
چه بسا به دشنامی خلعت می بخشند و به سلامی گردن می
زنند.
·
صدور حکم اعدام سران حزب توده از سوی خمینی به احتمال
قوی بیش از هر کس، خود توده ای ها را غافلگیر کرده بود.
·
چون توده ای ها جز خدمت به خمینی و دار و دسته اش کاری نکرده
بودند.
·
این اما مانع آن نشد که خمینی ضمن اطلاع بی چون و چرا از
معصومیت آنها، حکم تخریب جسمی و روحی و روانی و اعدام آنها را صادر کند.
·
این چیزی جز خردستیزی (ایراسیونالیسم) نیست.
·
خردستیزی ضمنا وجه مشترک فاشیسم و فوندامنتالیسم است.
3
آنان
که به کنج عافیت بنشستند
دندان
سگ و دهان مردم بستند.
·
مثال بارز خردستیزی فاشیسم و مادرش، امپریالیسم است.
·
صدام حسین و یا قذافی در اواخر عمر خود از هیچ خدمتی به امپریالیسم
خودداری نکردند.
·
این اما مانع آن نشد که به فجیع ترین وضعی سرنگون و
اعدام شوند.
·
پیمان دوستی با خردستیزان از کمترین اعتبار و ارزش برخوردار
نبوده است.
·
منظور سعدی نیز از بستن دندان سگ همین است.
·
ترجیح دادن معزولی بر مشغولی از سوی خردمندان به همین
دلیل است.
4
آنان
که به کنج عافیت بنشستند
دندان
سگ و دهان مردم بستند.
·
سعدی در این بیت، از سوئی دیالک
تیک ریاضت و لذت را به شکل دیالک تیک عزلت و کنج عافیت
و از سوی دیگر به شکل دیالک تیک عزلت و بستن دهان مردم و دندان سگ بسط و
تعمیم می دهد و به جانبداری از عزلت (کنج عافیت و نجات از شر دهان مردم و دندان سگ)
می پردازد.
5
·
کسی که از سیاست کناره می گیرد و کنج عافیت در جمع
دراویش می جوید، هم از شر پادشاهان خودکامه (سگ) خود را نجات می دهد و هم از
انتقاد مردم.
·
این به معنی عزلت گزینی و ریاضت طلبی است.
·
این اما بهترین راه برای همیشه همان ماندن وضع موجود هم است.
6
·
سعدی دو چیز کاملا متفاوت را با هم قاطی می کند، تا
حقیقتی را از دیده ها مخفی سازد:
الف
·
اولا تضاد و اختلاف نظر میان نمایندگان طبقه حاکمه (درباریان،
نمایندگان اشراف فئودال)، نه تضاد و اختلاف نظر شخصی، بلکه تضاد و اختلاف درونطبقاتی
است، تضاد منافع مادی و واقعی افراد و اقشار مختلف طبقه حاکمه (طبقه اشراف فئودال
و بنده دار) است.
·
اگر در این مبارزه برخی ها مورد خشم پادشاه، که خود
فئودال بزرگی است، قرار می گیرند و سرشان بر باد می رود، به دلیل تضادهای درونطبقاتی
است.
ب
·
ثانیا انتقاد مردم از افراد وابسته به طبقه حاکمه نه باد
معده، بلکه نشانه نارضایتی توده ها از سیستم اجتماعی موجود است.
·
انتقاد مردم فرمی از مبارزه رهائی بخش توده ها ست.
·
انتقادات مردم فرمی از انتقاد اجتماعی اند.
·
انتقاد اجتماعی نیز به معنی افشاندن بذر شورش در ضمیر توده
است، که روزی به بار خواهد نشست و سیستم موجود را متلاشی خواهد کرد.
7
·
کسی که از دربار عزل می شود و درویشی پیشه می کند، نه
خدمتی به امر پیشرفت اجتماعی می کند و نه حق دارد، منت سر توده های مولد بگذارد.
·
مبارزه درونطبقاتی طبقه حاکمه ربطی به رعایا، بندگان و
زحمتکشان شهری ندارد.
·
جنگ بیرحمانه گرگ ها (اعضای هیئت حاکمه و یا اقشار مختلف
طبقه حاکمه) با یکدیگر، ربطی به گوسفندان (توده ها) ندارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر