سرچشمه:
صفحه فیسبوک
محمد خلیلی
زمینی
تحلیلی
از شین میم شین
·
همین قدر که
·
بشنوی
·
این صدا ها از کجا ست
·
همین قدر که
·
بدانی
·
این رودخانه ها به کجا می رسند
·
آرام می گیری
·
همین قدر که
·
بیایی
·
از پله هایت پایین
·
و نفس ها را
·
در هم بیامیزی
·
دست ها آواز می
خوانند.
·
همین قدر که
·
پا بر زمین بگذاری
·
خاک
·
بوی ِ تو را
خواهد شناخت.
·
آن وقت
·
خواهی دید که
·
نهالستان ها
·
در بیشه های ِ سوخته
·
دست بر افراشته
اند.
·
·
صدا ها را می شنوی ؟
·
پس،
·
زمینی باش!
پایان
تلاش در جهت تحلیل شعر
زمینی
·
زمینی عنوان این
شعر است.
·
در عنوان هر
شعر، مطلب، مقاله، جزوه، رساله و کتاب محتوای مربوطه تجرید می یابد.
·
یعنی خطوط اساسی
مربوطه تقطیر و تبیین می یابد.
·
بنابرین، اولین سؤالی
که خواننده و یا شنونده این شعر از خود می پرسد این است که منظور از واژه ی «زمینی»
چیست؟
·
شاید منظور شاعر
از واژه ی «زمینی»، همان منظور شیخ شیراز از واژه «خاکی» باشد.
1
سعدی
(بوستان)
ز خاک آفریده ات خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن، چو خاک
·
معنی تحت اللفظی:
·
ای بنده، چون تو
را خدا از خاک خلق کرده، پس تو هم بسان خاک، بندگی پیشه کن!
·
می توان گفت که
سعدی دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک آتش و خاک بسط و تعمیم می دهد و
سپس آن را از عالم طبیعت بی جان به جامعه انتقال
می دهد و به شکل دیالک تیک خدا (ارباب) و
بنده تحریف می کند.
2
حریص و جهانسوز و سرکش مباش
ز خاک آفریدندت، آتش مباش!
·
سعدی در این بیت
همان دیالک تیک فراز و فرود را بازهم به شکل دیالک تیک آتش و خاک بسط و تعمیم می
دهد و باز هم آن را سوسیالیزه می کند.
·
ولی این بار به شکل دیالک تیک سرکش و تسلیم تحریف می کند.
·
خاک این بار هم به مثابه سمبل تسلیم و کرنش و تمکین
به کار می رود.
3
چو گردن کشید آتش هولناک
به بیچارگی تن بینداخت خاک
چو آن، سرفرازی نمود، این، کمی
از آن دیو کردند، از این آدمی.
·
معنی تحت
اللفظی:
·
چون آتش هراس
انگیز سرکشی و سربلندی پیشه کرد، از آن دیو (ابلیس) آفریده شد و چون خاک در نهایت ذلت و حقارت تسلیم
گشت و تن به سجده این و آن در داد، از آن آدمی آفریده شد.
·
سعدی بهتر از
هرکس می داند که همه ملائکه و اجنه از آتش آفریده شده اند.
·
ابلیس هم قبلا ملک مقرب بود.
·
ولی منافع ایدئولوژیکی، شیخ را بر آن می دارد که خود را به نادانی بزند و به هر طریق و
ترفندی هم که باشد، خاک را سمبل کرنش و تمکین و تسلیم و خفت و حقارت قلمداد می کند
و اندرز خاکساری صادر کند.
4
یکی نانخورش جز پیازی نداشت
چو دیگر کسان برگ و سازی نداشت
پراکنده ای گفتش:
«ای خاکسار
برو طبخی از خوان یغما بیار!»
·
سعدی در این
حکایت بوستان، خاکساری را به معنی فقر و «بی همه چیزی» به کار می برد.
5
چو طفل اندرون دارد از حرص پاک
چه مشتی زرش پیش همت، چه خاک
·
دلیل برابری خاک
و زر در چشم کودکان، پاکی درون آنان از حرص و آز است.
·
سعدی در این بیت، دیالک تیک عالی و پست را که فرمی از بسط و
تعمیم دیالک تیک فراز و فرود است، به شکل دیالک تیک زر و خاک بسط و تعمیم می دهد.
·
خاک باز هم به مثابه چیزی حقیر و بی ارج و ارزش قلمداد می شود.
زمینی
·
اکنون باید از
خود پرسید که آیا شاعر این شعر هم از واژه ی «زمینی» همان منظور شیخ شیراز را دارد؟
·
آیا قصد شاعر این شعر هم تبلیغ ایدئولوژی
بنده داری ـ فئودالی است؟
1
·
به این پرسش
باید در روند تحلیل دیالک تیکی این شعر پاسخ بیابیم.
·
آنچه قبل از هر
چیز می توان گفت این است که واژه واحدی می تواند معانی متفاوتی و حتی متضادی داشته باشد.
·
دلیلش این است
که میان واژه و معنی (مفهوم) رابطه دیالک
تیکی فرم و محتوا بر قرار است.
·
به همان سان که در فرم و ظرف واحدی می توان محتواها و مظروف
های متفاوت پر کرد، به همان سان که در پیاله واحدی هم می توان شهد عرضه کرد و هم
شرنگ، در واژه واحدی هم می توان معانی متضادی
را بسته بندی کرد.
·
به همین دلیل واژه زمینی و یا خاکی (به مثابه فرم) را شعرا و فلاسفه طبقات اجتماعی متفاوت می توانند
با معانی متفاوت و چه بسا حتی متضاد (به مثابه محتوا و مضمون) پر کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر