۱۳۹۳ فروردین ۲۸, پنجشنبه

سیری در شعری از محمد خلیلی (2)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک
محمد خلیلی
زمینی

تحلیلی از شین میم شین

·        همین قدر که
·        بشنوی
·        این صدا ها از کجا ست
·        همین قدر که
·        بدانی
·        این رودخانه ها به کجا می رسند
·        آرام می گیری

·        همین قدر که
·        بیایی
·        از پله هایت پایین
·        و نفس ها را
·        در هم بیامیزی
·        دست ها آواز می خوانند.

·        همین قدر که
·        پا بر زمین بگذاری
·        خاک
·        بوی ِ تو را خواهد شناخت.

·        آن وقت
·        خواهی دید که
·        نهالستان ها
·        در بیشه های ِ سوخته
·        دست بر افراشته اند.
·         
·        صدا ها را می شنوی ؟

·        پس،
·        زمینی باش!
پایان

تلاش در جهت تحلیل شعر

زمینی

·        زمینی عنوان این شعر است.
·        در عنوان هر شعر، مطلب، مقاله، جزوه، رساله و کتاب محتوای مربوطه تجرید می یابد.
·        یعنی خطوط اساسی مربوطه تقطیر و تبیین می یابد.
·        بنابرین، اولین سؤالی که خواننده و یا شنونده این شعر از خود می پرسد این است که منظور از واژه ی  «زمینی» چیست؟

·        شاید منظور شاعر از واژه ی «زمینی»، همان منظور شیخ شیراز از  واژه «خاکی» باشد.

1
 سعدی
(بوستان)  
ز خاک آفریده ات خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن، چو خاک

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای بنده، چون تو را خدا از خاک خلق کرده، پس تو هم بسان خاک، بندگی پیشه کن!

·        می توان گفت که سعدی دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک آتش و خاک بسط و تعمیم می دهد و سپس آن را  از عالم طبیعت بی جان به جامعه انتقال می دهد و به شکل دیالک تیک خدا (ارباب)  و بنده تحریف می کند.

2
حریص و جهانسوز و سرکش مباش
ز خاک آفریدندت، آتش مباش!

·        سعدی در این بیت همان دیالک تیک فراز و فرود را بازهم به شکل دیالک تیک آتش و خاک بسط و تعمیم می دهد و باز هم  آن را سوسیالیزه می کند.
·        ولی این بار به شکل دیالک تیک سرکش و تسلیم تحریف می کند.
·        خاک این بار هم به مثابه سمبل تسلیم و کرنش و تمکین به کار می رود.

3
چو گردن کشید آتش هولناک
به بیچارگی تن بینداخت خاک

چو آن، سرفرازی نمود، این، کمی
از آن دیو کردند، از این آدمی.

·        معنی تحت اللفظی:
·        چون آتش هراس انگیز سرکشی و سربلندی پیشه کرد، از آن دیو (ابلیس)  آفریده شد و چون خاک در نهایت ذلت و حقارت تسلیم گشت و تن به سجده این و آن در داد، از آن آدمی آفریده شد.

·        سعدی بهتر از هرکس می داند که همه ملائکه و اجنه از آتش آفریده شده اند.
·        ابلیس هم قبلا ملک مقرب بود.
·        ولی منافع ایدئولوژیکی، شیخ را بر آن می دارد که خود را به نادانی بزند و به هر طریق و ترفندی هم که باشد، خاک را سمبل کرنش و تمکین و تسلیم و خفت و حقارت قلمداد می کند و اندرز خاکساری صادر کند.

4
یکی نانخورش جز پیازی نداشت
چو دیگر کسان برگ و سازی نداشت
پراکنده ای گفتش:
«ای خاکسار
برو طبخی از خوان یغما بیار!»

·        سعدی در این حکایت بوستان، خاکساری را به معنی فقر و «بی همه چیزی» به کار می برد.

5
چو طفل اندرون دارد از حرص پاک
چه مشتی زرش پیش همت، چه خاک

·        دلیل برابری خاک و زر در چشم کودکان، پاکی درون آنان از حرص و آز است.

·        سعدی در این بیت، دیالک تیک عالی و پست را که فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک فراز و فرود است، به شکل دیالک تیک زر و خاک بسط و تعمیم می دهد.
·        خاک باز هم به مثابه چیزی حقیر و بی ارج و ارزش قلمداد می شود.

زمینی

·        اکنون باید از خود پرسید که آیا شاعر این شعر هم از واژه ی «زمینی» همان منظور شیخ شیراز را دارد؟

·        آیا قصد  شاعر این شعر هم تبلیغ ایدئولوژی بنده داری ـ فئودالی است؟

1
·        به این پرسش باید در روند تحلیل دیالک تیکی این شعر پاسخ بیابیم.

·        آنچه قبل از هر چیز می توان گفت این است که واژه واحدی می تواند  معانی متفاوتی و حتی متضادی داشته باشد.
·        دلیلش این است که میان واژه و معنی (مفهوم)  رابطه دیالک تیکی فرم و محتوا بر قرار است.
·        به همان سان که در فرم و ظرف واحدی می توان محتواها و مظروف های متفاوت پر کرد، به همان سان که در پیاله واحدی هم می توان شهد عرضه کرد و هم شرنگ، در واژه واحدی هم می توان  معانی متضادی را بسته بندی کرد.

·        به همین دلیل واژه زمینی و یا خاکی (به مثابه فرم)  را شعرا و فلاسفه طبقات اجتماعی متفاوت می توانند با معانی متفاوت و چه بسا حتی متضاد (به مثابه محتوا و مضمون) پر کنند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر