محمد زهری
(1305 ـ 1373)
(1305 ـ 1373)
١
·
شبی از شب ها
·
در تلاش راهی
·
باد
·
بر پنجره ی بسته ی بی آواز
·
به شکایت نالید.
٢
·
شبی از شب ها
·
پچ پچ گنگی
·
در خلوت یک کوچه
·
طرح فریادی را
·
در روشن فردا
·
می ریخت.
٣
·
شبی از شب ها
·
با غریو رعدی
·
برق خندید
·
و سپس باران
·
ـ زار و دلتنگ ـ گریست.
٤
·
شبی از شب ها
·
ای تو، آیینه ی هر پاکی،
·
ای پاک،
·
با تو باور کردم
·
که جهان، خالی از آینه ی پاکی نیست.
ادامه دارد.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر