۱۳۹۳ فروردین ۱۳, چهارشنبه

سیری در شعر «عصیان خدائی» از فروغ فرخزاد (14)


فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
عصیان 
(۱۳۳۶)  
تحلیلی از شین میم شین
   
5
می نهادم گاهگاهی در سرای خویش
گوش بر فریاد خلق بی نوای خویش

تا ببینم درد هاشان را دوایی هست
یا چه می خواهند آنها از خدای خویش

1
·        خدای خاکی در هیئت فروغ 23 ساله اما درست برعکس خدای آسمانی و انتزاعی، خدائی خردمند، خردگرا و انسانگرا ست.

2
·        کردوکار خدای خاکی حساب و کتاب دارد.
·        اندیشیده و سنجیده است.

3
·        خدای خاکی در هیئت فروغ 23 ساله ـ بر خلاف خدای آسمانی ـ  نه مستبد و خودرأی و خودکامه، بلکه دموکرات و هماندیش و همکار است.

4
·        خدای خاکی در هیئت فروغ 23 ساله از فرق سر تا نوک پا انسان است:
·        انسان هم به معنی نظری، هم به معنی عملی و هم به معنی اخلاقی آن.

5
·        خدا خدای خاکی نخست به مطالبات و نیازمندی های خلق گوش می سپارد تا با توجه به امکانات مادی و معنوی موجود،  راه حلی برای معضلات خلق بیابد.

6
·        خلق برای خدای خاکی نه مشتی گاو و خر، بلکه مشاور مدام و محبوب است.

7
·        خدای خاکی سودائی جز سعادت خلق ندارد.

8
·        شاید بتوان در حزب کمونیست ایدئال، خدای خاکی در هیئت فروغ 23 ساله را تجسم مادی بخشید.
·        حزب کمونیست باید ـ قاعدتا ـ همین صفات خدای خاکی را در خود جمع آورد.

گر خدا بودم، رسولم نام پاکم بود
این جلال از جامه های چاک چاکم بود

عشق شمشیر من و مستی کتاب من
باده خاکم بود، آری باده خاکم بود

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر خدا بودم، پیامبرم نام پاکم بود و جلال و شکوهم به دلیل جامه های چاک چاکم بود.
·        اگر خدا بودم، عشق شمشیرم، مستی کتابم و باده خاکم بود.
·        تکرار می کنم، باده خاکم بود.

·        فروغ در این دو بیت، به توصیف خودویژگی های شگفت انگیز خدای خاکی در هیئت خویش ادامه می دهد:

1
گر خدا بودم، رسولم نام پاکم بود

·        رسول و پیام آور خدای خاکی، نام پاک او ست.

·        منظور فروغ در این مصراع چیست؟

2
·        وقتی خدائی رسول خویش را با نام خویش جایگزین می سازد، این بدان معنی است که بساط واسطه میان خلق و خدا برچیده می شود.
·        اینجا نیز وجه مشترک  و مشابهی میان جهان بینی فروغ و عرفان به چشم می خورد:
·        عرفان نیز با اعلام یکسانی طبیعت و خلق و خدا، واسطه فی مابین میان خلق و خدا را بطور انتزاعی زاید می سازد.
·        در افتادن مسجد و کلیسا با عرفان به همین دلیل است.
·        عارف بدین طریق کمترین نیازی به مسجد و کلیسا، آخوند و کشیش ندارد.
·        عارف خود مستقلا و مستقیما با خدای کذائی رابطه برقرار می کند.
·        فقط کافی است که در خود فرو رود و یا به رقص و پایکوبی برخیزد تا از خود بی خود شود و در عالم خیال فراتر از زمان و مکان رود و با خدا یکی شود.
·        اگر عارف به تنگ آید، می تواند بی نیاز از همه این کردوکارها، به فریاد آید و انالحق گویان بر دار شود.

3
گر خدا بودم، رسولم نام پاکم بود

·        جهان بینی خردگرای (راسیونالیستی)  فروغ اما کمترین تشابهی به عرفان خردستیز (ایراسیونالیستی)  ندارد.
·        خدای فروغ، خدای خاکی است و از سر تا پا مادی است.
·        خدائی است که حلقه واسط میان او و خلق، نام پاک خود او ست.

·        این به چه معنی است؟ 
4
گر خدا بودم، رسولم نام پاکم بود

·        این اولا بدان معنی است که خدای خاکی نه خدائی فاسد و بدنام، بلکه مظهر پارسائی و پاکی است.

5
·        این ثانیا بدان معنی است که خدای خاکی همیشه در خدمت خلق است:
·        به همان سان که در افسانه های باستانی، با نهادن پر سیمرغ بر آتش، رابطه میان پهلوان و سیمرغ برقرار می گشت، به همان سان نیز با آوردن نام پاک خدای خاکی بر لب، رابطه خلق و خدا برقرار می شود.
·        این به معنی وحدت ارگانیک خلق و خدا ست.
·        این همان وحدتی است که لنین برای حزب بلشویک آرزو می کند:
·        وحدتی از آن دست که رگ دست توده در دست حزب توده است و چند و چون تپش قلب توده، یعنی نبض توده برای حزب توده لحظه به لحظه معلوم است.
·        این به معنی وحدت ارگانیک حزب توده با توده است.

6
این جلال از جامه های چاک چاکم بود

·        نشانه جلال و شکوه خدای خاکی، جامه های چاک چاک او ست:
·        خدای خاکی ژنده پوش بشردوست است!

·        احتمالا فروغ تحت تأثیر کتابی تحت عنوان «بشردوستان ژنده پوش» (پرولتاریا) به تعریف خدای خاکی می پردازد.

7
این جلال از جامه های چاک چاکم بود

·        خدای خاکی در هیئت فروغ 23 ساله کمترین تشابهی به خدایان زمینی و آسمانی ندارد.
·        خدای ژنده پوش خاکی برای فر و شکوه و کر و فر و کبر و کبریای خدایان زمینی و آسمانی تره حتی خرد نمی کند.
·        خدای خاکی از فرق سر تا نوک پا پرولتری است.

8
عشق شمشیر من و مستی کتاب من
باده خاکم بود، آری باده خاکم بود

·        وارونه سازی خدای وارونه در همین بیت به اوج می رسد:
·        شمشیر خدای آسمانی در دست خدای خاکی به عشق استحاله می یابد:
·        خدای خاکی نه خدای جنگ و کشتار و اسیرگیری و زورگیری، بلکه خدای همدردی، همبستگی، آشتی و دوستی است.

9
عشق شمشیر من و مستی کتاب من
باده خاکم بود، آری باده خاکم بود

·        کتاب خدای خاکی نه مجموعه ای از جزم های مرده و خشک و بی روح همیشه همان، بلکه مستی انعطاب پذیر مدارا گرا ست.
·        خدای خاکی نه نماینده ریاضت و خودستیزی، بلکه بر عکس، خدای لذت خردگرا ست.
·        خدای شادی و زیبائی و مستی است.

10
باده خاکم بود، آری باده خاکم بود

·        خاک خدای خاکی نه مظهر خواری و پستی، بلکه مظهر شادی و مستی است:
·        خاک خدای خاکی از جنس باده است.
·        همه چیز خدای خاکی در هیئت فروغ 23 ساله وارونه ی همه چیز خدای آسمانی و انتزاعی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر