۱۳۹۲ اسفند ۲۵, یکشنبه

چاله ها و چالش ها (446)


مهندسی سرنوشت انقلاب ۵۷ (۱)
توافق های پنهانی امریکا و آیت الله خمینی
برای انتقال قدرت با مدیریت نهضت آزادی
امیرهوشنگ اطیابی  
سرچشمه:
اخبار روز   
گاف سنگزاد

امیرهوشنگ اطیابی  
خواننده ی گرامی مسعود بهبودی
با تشکر از ابراز نظر شما، حداقل انتظار این بود که به پانویس مربوط به شعر فردوسی (کنایه از انقلاب و فرزندانش) که بخصوص برای دقیق کردن نظر و احساس نویسنده آورده شده بود مراجعه می کردید و پس از آن وقت گرانبهایتان را مصرف می کردید.
البته این بسته به نظر خواننده هم هست که آیا خمینی و رژیم ولایت فقیهی را پدر خود بداند یا نه.
این واقعیتی است که خمینی صدها هزار از پیروانش را در جنگ نابود کرد و روی مین فرستاد تا به کربلا و قدس برسد
در رابطه با سایر نظراتتان هم باز شرط انصاف و اظهار نظر علمی این بود که به جای خواندن «فرازهائی از این نوشته» حداقل اصل مقاله را می خواندید و هرجا برای تان شک و تردید بود به زیرنویس ها مراجعه می کردید.
ضمنا به شما یادآوری می کنم که شرکت کنندگان در انقلاب ایران طیف وسیعی بودند که وجه مشترک شان اهداف ضدسلطنتی، استقلال طلبی، آزادیخواهی و عدالت طلبی بود که بیش از هرچیز مبارزه ی اکثریت قریب به اتفاق مردم با رأس هرم طبقاتی جامعه متبلور شده در رژیم استبدادِ سلطنتی- کودتایی و وابسته به امپریالیسم (با نمایندگی دولت های امریکا و متحدینش) بود (تضاد خلق با امپریالیسم در آن دوران)
در این عرصه نمی توان صرفا هر کس را که «کمونیست» آن هم با سلیقه شما نیست راند.
حتی در یک انقلاب سوسیالیستی نمی توان نیروهای شرکت کننده را به کمونیست و غیرکمونیست تقسیم کرد و غیر کمونیست ها را محکوم کرد.
 به نظر می رسد که شما در کوبیدن نیروهای انقلابی شرکت کننده در انقلاب ایران (سرکوب شدگان رژیم ولایت فقیهی) و تکیه بر وجوه افتراق آن ها در اینجا برای خود رسالت ویژه ای قائل هستید.
تحلیل طبقاتی از نیروهای شرکت کننده در انقلاب موضوع این مقاله نبوده است. بلکه موضوع آن دقیقا همان «سوبژکتیو» نقش امریکا، خمینی و نهضت آزادی و توافقات پنهانی آن ها در سرنوشت انقلاب ۵۷ بوده است.
 نویسنده نیز از تحولات اجتماعی- تاریخی برداشتی طبقاتی داشته و دارد.
اما معتقد است که با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود.
برداشت طبقاتی و تحلیل علمی را بهتر است در عمل و نظر به کار برد نه با ردیف کردن کلمات و اصطلاحات کمونیستی که چه بسا در ویترینِ فروشگاهی بورژوایی- امپریالیستی هم یافت می شود.

مسعود بهبودی
بدون تحلیل طبقاتی از جامعه ای و یا فردی 
نمی توان راجع به آن و  او چیز بدرد بخوری گفت.

·        خیلی ممنون.

1
·        قبل از هر چیز، یاد آوری کشف هگل ضرر ندارد و آن اینکه کل، حقیقی است و نه جزء.
·        فقط در پرتو کل و در پیوند با کل است که می توان راجع به جزء (مثلا راجع به خمینی)  قضاوت علمی کرد.

2
·        امیر نیک آئین در درس نامه اش مثال «فیل در تاریکی»  را نقل می کند:
·        جماعت کنجکاو برای تعیین ماهیت فیل در ظلمات شب، هر کدام به عضوی از فیل دست می زنند و ابراز نظر می کنند.
·        نتیجه نهائی، نا شناخته ماندن فیل می شود.

3

·        شما می گویید:
·        « انقلاب و فرزندانش.»

·        بدین طریق و ترفند خمینی، پدر ملت تصور می شود و هر ایرانی از مذهبی و خرافی تا دگراندیش و انقلابی به احمدآقائی تنزل می یابد.
·        بعد چون در مثل مناقشه نیست،  خمینی را با رستم دستان مقایسه می کنید و دگراندیشان شقه شقه شده را با سهراب.
·        البته کمترین توجهی بدان ندارید که سران حزب توده و سران خیلی از گروه ها و سازمان های لت و پار و نیست و نابود شده، برخلاف سهراب، به جنگ خمینی نرفته بودند.
·        چه بسا حتی حامیان بی ریای او بوده اند.

4
·        اولا کجای این فاجعه ی تهوع آور، انقلاب است؟

5
·        انقلاب را و هر مفهوم فلسفی را نمی توان به دلخواه تعریف و عملا تحریف کرد.

6
·        بنظر من انقلاب سفید، انقلاب بوده است.
·        چون فئودالیسم و روحانیت را سلب قدرت و مالکیت کرده و حتی خود خانواده پهلوی را سلب مالکیت فئودالی کرده است.

7
·         فاجعه بهمن، اما رستاوراسیون (احیای مناسبات فئودالی سرنگون شده بوسیله انقلاب سفید فرمایشی و از بالا) بوده است.

8
·        فدائیان خلق و اسلام و مجاهدین خلق و اسلام و نهضت آزادی و خمینی و غیره که هرگز انقلابی نبوده اند.

9
·        مسئله را نباید ماستمالی کرد.
·        خون به قدر کافی ریخته شده است.
·        اکنون دفاع از حقیقت عینی در دستور روز است.

10
·        ضمنا عناصر سوبژکتیف را فقط در چارچوب دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف می توان ارزیابی کرد.

·        من از شما غیر از همین چند جمله چیزی نخوانده ام.
·        ولی شیوه بینشی شما سوبژکتیویستی است.

11
·        شما با تفکر دیالک تیکی یا آشنائی ندارید و یا به عمد به باد فراموشی اش می سپارید.
·        اصلا مهم نیست که چه کسی یا چه گروه و سازمان و نهضت و حزبی مهندسی کذائی کرده است.

·        مهم این است که آن کس و آن دار و دسته کیستند و نماینده منافع کدامین طبقه اجتماعی اند.

12

·        مائو حتی در دوره جوانی اش تحلیلی از طبقات اجتماعی چین (کشوری به بزرگی قاره ای) ارائه می دهد که  هم ستایش انگیز است و هم بلحاظ دقت و وسواس، حیرت انگیز.

13
·        مدعیان قلم بدست در کشور ما ظاهرا کمترین شناختی از جامعه و اقشار و طبقات اجتماعی ندارند.

14
·        آنچه در شکنجه گاه ها عملی شده و می شود، سال های سال قبل از روی کار آمدن ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی، در کوچه و برزن و خیابان و بازار لحظه به لحظه عملی شده است.

15
·        اگر ما هنرمند، مثلا نقاش، تندیس ساز، نویسنده و شاعر رئالیستی می داشتیم، در خیلی از این زمینه ها غافلگیر نمی شدیم.

16
·        چون اگر نیک بنگریم، در کشور عه هورا هر بقالی جلادی است.
·        هر مدرسه و مکتب، هر خانه و کارخانه، هر شرکت و حجره شکنجه گاهی است.

17
·        من می توانم مطلب شما را سطر به سطر تحلیل کنم و نشان دهم که ایرادات نظری و اسلوبی تان کدام اند.
·        ولی هنر ایرانی جماعت تولید مثل و تولید زباله است.

·        ایرانی جماعت  کمترین رغبتی به  هماندیشی و هماموزی ندارند.

·        هر ابراز نظر مخالفی را با عیبجوئی و خصومت و جنگ و ستیز عوضی می گیرند.
·        دست اندرکاران مدعی دموکراتیسم در سایت های عنترنتی، در روز روشن ضمن دادن شعار مرگ بر سانسور، خود بدتر از همه سانسور می کنند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر