دوستان، حزب
خود را با طویله عوضی نگیرید!
تحلیلی از یدالله
سلطان پور
میم
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می
رویم!
نه اندیشه مادر زاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادر زادی.
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
نه اندیشه مادر زاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادر زادی.
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
حریف
این
سخن آخرتان نغز است و فی نفسه عاری از ایراد،
اما مجموعه کامنت های تان بی عملی را تشویق می کند.
مثل
کشتی گیری که می خواهد همه فنون را پیش از ورود به گود کشتی فراگیرد،
توده ای ها
همراه با آموزش وارد میادین کشتی می شوند.
آن
قدر زمین می خورند تا کشتی گیر ورزیده ای بشوند.
مثل
همین ده سرداری که می بینی.
وانگهی،
تمام نوشته هایت در این استاتوس مبارزان را هدف قرار می دهد.
همه
گناهان را به گردن جانبازان راه مردم می اندازی.
گویی
ارتجاعی به قامت اژدها در ایران وجود ندارد.
منشا
این بی اعتنایی همان بی عملی و مبارزه
در کنج خانه و پشت صفحه ی اینترنت است.
·
ما این چالش ایدئولوژیکی میان میم
و حریف را مورد تأمل قرار می دهیم تا ببینیم که حقیقت عینی از چه قرار است.
1
ما به
سوی آنچه دانش زمانه مان نموده،
می رویم!
·
این مصراع شعر، مبتنی بر شعری از سیاوش
کسرائی است.
·
این شعر نیز بسان اکثریت قریب به
اتفاق اشعار سیاوش لبریز از تئوری است و باید اگر بخت یار باشد، مورد تجزیه و
تحلیل دیالک تیکی قرار گیرد:
تو
به سوی آنچه دل ز تو ربوده، می روی
من به سوی آنچه دانش زمانه ام نموده، می روم:
من به راه توده می روم
من به سوی آنچه دانش زمانه ام نموده، می روم:
من به راه توده می روم
·
تنها تغییری که میم در این مصراع
شعر به عمل آورده، این است که به جای «من»، «ما» را قرار داده است.
·
یعنی سوبژکت مورد نظر سیاوش را از خطه منفرد و خاص به عالم عام برده
است.
·
منظور سیاوش نیز «من» نوعی بوده است.
·
یعنی همین منظور میم بوده است.
·
اما چرا میم در چالش با مدعی به
این مصراع سیاوش چنگ زده است؟
1
تو
به سوی آنچه دل ز تو ربوده، می روی
من به سوی آنچه دانش زمانه ام نموده، می روم:
من به راه توده می روم
من به سوی آنچه دانش زمانه ام نموده، می روم:
من به راه توده می روم
·
شاید به این دلیل که این شعر سیاوش
نیز در چالش ایدئولوژیکی با نمایندگان ایدئولوژیکی طبقات اجتماعی واپسین مثلا
آوانتوریست های چپنما و «توده ای» های تودهی بوده است که «سوراخ دعا را گم کرده
بودند»، در حرف دم از خلق می زدند و در عمل به دنبال هوا و هوس طبقاتی حقیر خویش
بودند.
·
سیاوش نیز با این شعر میان خود و
حریف مرزبندی می کند و معیار مرزبندی را دانش زمانه می داند.
·
اما منظور سیاوش از مفهوم «دانش
زمانه» چیست؟
2
·
باور کردنش دشوار است، ولی واقعیت غیر
قابل انکار جز این نیست:
·
منظور سیاوش از «دانش زمانه»، احتمالا
حقیقت تاریخی است.
·
اینکه چگونه سیاوش به این مفهوم
فلسفی مارکسیستی ـ لنینیستی رسیده، خود سؤال شگفت انگیزی است.
·
ما شاید هرگز به عمق دانش نظری
سیاوش پی نبریم.
·
مصاحبه واره های سیاوش با احسان
طبری در زمینه شعر از عظمت گنجینه فکری و فرهنگی او پرده برمی دارد.
·
اگر احسان طبری حافظه ای قوی دارد
و حامل اندیشه ها ست، سیاوش به خردی اندیشنده مجهز است و مولد اندیشه است.
·
سیاوش به احتمال قوی، جهان بینی
طبقه کارگر را می زید و از بطن زیست طبقاتی خویش کشف می کند و توسعه می دهد.
3
تو
به سوی آنچه دل ز تو ربوده، می روی
من به سوی آنچه دانش زمانه ام نموده، می روم:
من به راه توده می روم
من به سوی آنچه دانش زمانه ام نموده، می روم:
من به راه توده می روم
·
دانش زمانه به احتمال قوی حقیقت
عینی متناسب با توسعه تاریخی جامعه و جهان است.
·
شاید منظور از مفهوم «حقیقت
تاریخی» هم همین باشد:
·
شاید حقیقت تاریخی، به معنی سطح
درک معینی از حقیقت عینی باشد.
·
سیاوش بدین طریق میان «راه توده»
(نمایندگی منافع استراتژیکی توده) و حقیقت
تاریخی علامت تساوی می گذارد:
·
سیاوش احتمالا مفهوم «دانش
زمانه» را به مثابه انعکاس خاص حقیقت عینی
می داند، انعکاسی که با سطح توسعه نیروهای مولده
متناسب است و در قلب نیروهای مولده توده مولد ایستاده اند.
4
تو
به سوی آنچه دل ز تو ربوده، می روی
من به سوی آنچه دانش زمانه ام نموده، می روم:
من به راه توده می روم
من به سوی آنچه دانش زمانه ام نموده، می روم:
من به راه توده می روم
·
سیاوش ضمنا با زبان شیوای شعر همین
مصراع شعر میم را تبیین می دارد:
حیزبیزی فرض اتمییین
دار الحمار، ای دوستان!
·
روندگان راه توده، نه مشتی الاغ،
بلکه فرزانگان خلق اند.
·
حزب توده نه طویله، بلکه مدل نطفه
ای جامعه کمونیستی فردا ست.
·
حزب توده دانشگاه توده ی محروم از
دانش و دانشگاه است.
·
حزب توده نه محل تجمع مشتی عوام
واره ی عوامفریب، بلکه گردان رزم طبقاتی توده در عرصه های سه گانه اقتصادی ـ سیاسی
ـ ایدئولوژیکی است.
5
·
حزب توده عامل سوبژکتیف، در فرم اوبژکتیف آن
است.
·
حزب توده در دوران قبل از انقلاب، هسته تبلور
انتقاد از جامعه موجود است.
·
حزب توده در حین انقلاب، موتور حوادث انقلابی
است.
·
حزب توده ضمنا موظف به توسعه همه جانبه شالوده
های تئوریکی جهان بینی علمی است، جهان بینی ئی که عنصر معرفتی انتگراتیو (پیوند
دهنده) جامعه است.
6
نه
اندیشه مادر زاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادر زادی.
اندیشیدن
را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
·
منظور میم این است که هرگز نباید
میان آه و عطسه و غیره و اندیشه علامت تساوی گذاشت.
·
اندیشیدن هنری اکتسابی است و باید
تمرین شود و فراگرفته شود.
·
هنر تفکر را کسی از شکم مادر به
همراه نمی آورد.
·
هنر تفکر مفهومی را باید بزحمتی
عرقریز فراگرفت.
·
به همین دلیل است که مفاهیم، مقولات و قوانین فلسفه مارکسیستی ـ
لنینیستی بزحمتی عظیم ترجمه و منتشر می شوند.
·
مارکسیسم ـ لنینیسم نه دستاویزی
برای هارت و پورت، خودنمایی و فخر فروشی، بلکه چراغی فروزان برای پیدا کردن و نشان
دادن صراط مستقیم در جنگل صعب العبور زندگی است.
6
این
سخن آخرتان نغز است و فی نفسه عاری از ایراد
(حریف)
·
حریف فرم سخن میم را می پسندد، ولی
تلاشی در جهت درک محتوای آن به عمل نمی آورد.
·
چون بلافاصله اضافه می کند:
اما
مجموعه کامنت های تان بی عملی را تشویق
می کند.
·
وقتی کسی «سوراخ دعا را گم کرده
باشد» به همین روز می افتد.
·
حریف فکر می کند که کشف و افشای
«دروغ» به معنی تشویق به بی عملی است.
·
مفهوم عمل کذائی در قاموس حریف خود حدیث
دیگری است که باید کشف شود و مورد بحث قرار گیرد.
·
ولی آنچه که در عمل روزمره ی حریف عیان است،
تحقیر اشاعه دشوار تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی از سوئی و تخریب شعور اطرافیان خویش از سوی دیگر
است.
·
چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه
می رسیم؟
7
·
حریف در صفحه فیسبوک خود به تبلیغ
اثر پدر فاشیسم ـ حضرت نیچه ـ تحت عنوان «چنین گفت، زرتشت» می پردازد که به قول
گئورک لوکاچ، «سطر سطر نوشته هایش بر ضد مارکس و
مارکسیسم است، بی آنکه حتی سطری از نوشته های مارکس و انگلس خوانده باشد.»
·
حریف ظاهرا نمی داند و یا نمی
خواهد بداند که مبارزه ایدئولوژیکی بزعم لنین یکی از فرم های صرفنظر ناپذیر مبارزه
طبقاتی (عمل) است و به همین دلیل است که به جای معرفی آثار خردگرایان، به معرفی
لاطائلات مؤسس خردستیزی (ایراسیونالیسم) همت می گمارد.
8
·
شاید حریفی دیگر بگوید که انسان
جایزالخطا ست و حریف هم انسان است و طبیعی است که سوراخ دعا را گم کند.
·
شاید حق با حریف دیگر باشد.
·
ما که کسی نیستیم تا کسی را مورد
انتقاد قرار دهیم.
·
حریف اما یکی از مبلغان پییگر اندیشه واره های
آنارشیسم است و آنارشیست های تر و تمیز کلی هلهله و هورا برایش ارزانی می دارند.
·
حتی تشابهات صوری میان چامسکی و
حریف کشف و یا اختراع می کنند تا حریف بگوید:
عجب چیزی گفتی!
تا حالا کسی این را نگفته.
دوستم ـ شاعر مازندرانی ـ یک بار حرف جالبی زد:
"وقتی دو یا چند آدم درون شان یکی باشه،
بیرون شان هم شبیه می شه."
9
·
تحلیل نظر شاعر مازندرانی و سطح فکری
نازل حریف بماند به فرصتی دیگر.
· آنچه گفتن و دانستنش عاجل است، این
است که آنارشیسم در طول تاریخ و بویژه در حال حاضر هدف و آماجی جز آنتی کمونیسم
(کمونیسم ستیزی) نداشته و ندارد.
·
همه دکه ها و دکاکین متنوع
آنارشیستی مبلغ لاطائلات خرافی و ضد کمونیستی اند.
·
حریف نمی تواند از این حقیقت امر
غافل باشد.
·
چون علاوه بر سایت های متعدد پارازیت
و غیره، در همین اخبار روز مقالات مفصلی از نادر تیف بر ضد کمونیسم و مارکسیسم ـ
لنینیسم و جمهوری خلق چین و غیره مرتب منتشر می شود.
·
سؤال تکاندهنده فقط این است که چگونه
کسی می تواند هم توده ای باشد و هم آنارشیست دو آتشه؟
·
آن سان که درون و برونش با چامسکی
یکی باشد؟
10
من به لحاظ فکری خیلی تحت تأثیر چامسکی هستم.
نکته ی کلیدی اغلب تحقیقات دانشگاهی ام متأثر
از اوست.
آن
وقت من آن را بسط می دم و از کتاب های دیگر که استدلال های مشابه دارند،
کمک می
گیرم تا آن نکته ی کلیدی پربارتر شود.
·
این دیگر نور علی نور است.
·
وقتی میم در کامنتی می نویسد، «بیچاره
حزب توده!»
·
منظورش همین چیزها ست.
·
شاید به همین دلیل هم احسنت و
مرحبا از حریف و همرهان حریف درو می کند:
اما
مجموعه کامنت های تان بی عملی را تشویق می کند.
·
شاید سایه با توجه به این پدیده ها
بوده که نالیده:
فرو خلید در دلم، غمی که نیست مرهمش
و گرنه خار او بدی، به نشتری در آمدی
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر