سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
شعری از سیاوش کسرائی
در
رثای فروغ
·
آی، گل های فراموشی باغ،
·
مرگ از باغچه ی خلوت ما می گذرد، داس
به دست
·
و گلی چون لبخند
·
می برد از بر ما
·
سبب این بود، آری
·
راه را گر گره افتاد به پای
·
باد را گر نفس خوشبو در سینه شکست
·
آب را اشک اگر آمد در چشم زلال
·
گل یخ را پرها ریخت، اگر
·
در تک روزی، آری
·
روشنایی می مرد
·
شبنمی ـ با همه جان ـ می شد، آه
·
اختران را با هم
·
پچ پچی بود شب پیش که می دیدم من
·
ابرها با تشویش
·
هودجی را در تاریکی ها می بردند
·
و دعاهایی چون شعله و دود
·
از نهانگاه زمین بر می
شد
·
شاعری دست نوازشگر از پشت جهان بر می داشت
·
زشتی از بند رها می گردید
·
دختر عاصی و زیبای گناه
·
ماند با سنگ صبورش تنها
·
او نخواهد آمد
·
«او
نخواهد آمد»، اینک آن آوازی است
·
که بیابان را در بر
دارد
·
او نخواهد آمد
·
عطر تنهایی دارد با خویش
·
همره قافله شاد بهار
·
که به دروازه رسیده است، کنون
·
او نخواهد آمد
·
و در این بزم که چتری زده یادش بر ما
·
باده ای نیست که بتواند شستن از یاد
·
داغ این سرخ ترین سرخگل فریاد
·
کودکی را که در این مه سوی صحرا رفته است
·
تا که تاجی بنشاند از گل بر زلفان
·
یا که بر گیرد پروانه ی رنگینی
از بیشه غم
·
با چه نقل سخنی
·
بفریبیمش، آیا
·
بکشانیمش تا آبادی؟
·
پای گهواره خالی چه عبث
خواهد بود
·
پس از این لالایی
·
خواب او سنگین است
·
و شما ای همه مرغان جهان در غوغا، آزادید
·
شعر در پنجه مهتابی
·
گریه سر داد و غریبانه نشست.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر