۱۳۹۲ اسفند ۱, پنجشنبه

سیری در حماسه داد (82)

 
اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367)
سرچشمه
 راه توده  
ویرایش از شین میم شین 
 
12
قیام بهرام چوبین

1
·        بزرگترین داستان حماسی دوره ساسانی قیام بهرام چوبین است که فردوسی آن را با علاقه ای آتشین، به یاد روزگار خوش رستم ها و گودرزها می آراید.

2
·        مقدمات قیام، می توان گفت، که از زمان نوشیروان فراهم می آید.
·        سرکوب خشن و بیرحمانه جنبش مزدکی، دوگانگی گفتار و کردار نوشیروان، که در حرف و تبلیغات بازاری دادگر بود و در عمل بیدادگری خونخوار که در بلوچستان گله ها را بی شبان می گذارد و با بزرگمردی چون بوذرجمهر چنان رفتار ناشایستی دارد، اساس حکومت را می پوساند.

3
·        نوشیروان مدافع علنی امتیازات طبقاتی و حافظ فاصله رتبه ها و درجه ها ست.
·        زمانیکه دولت نیازمند پول است، بوذرجمهر می خواهد از کفشگری وام بگیرد.
·        نوشیروان نمی پذیرد.
·        می ترسد کفشگران در دستگاه حکومت او راه یابند.

4
·        کفشگر به ازای پرداخت پول، فقط می خواهد که فرزندش را به فرهنگیان سپارد تا بلحاظ فرهنگی پرورش یابد:

بدو کفشگر گفت کای خوب چهر
به رنجـی بگـوئی بـه بوذرجمهـــر

که اندر زمـانه مــرا کودکی اسـت
که بازار او بر دلم خوار نیسـت

بگـوئی مگـر شـهــریـار جهـان
مـرا شــاد گــرداند اندر نهــــان

که او را ســپارد به فرهـنگـیان
که دارد ســـر مایه و هــنگ آن
 (هنگ یعنی هوش، استعداد)

5
·        بوذرجمهر با شادی به شاه خبر می دهد:

بر شــاه شــد ـ شــاد ـ بـوذرجمهــر
بر آن خواسته شاه بگشاد چهـر

6
·        اما شاه وقتی می فهمد که در برابر دریافت پول باید اجازه پرورش و تحصیل به فرزند کفشگر بدهد، به خشم می آید و رو به بوذرجمهر:

بدو گفت شـاه:
«ای خردمنـد مرد
چرا دیـو، چشــــم تو  را تیـره کرد؟

برو هم چنان باز گـردان شــتـر
مبادا کز او ســــیم خواهـیـم و در

چو بازارگان بچــه گردد دبـیــر
هنرمنــد و با دانــش و یادگـیــر

چو فرزند ما، بر نشـیند به تخت
دبیــری ببــایدش پیـروز بخـت

هنـر باید از مرد مـوزه فـروش
بدین کار، دیگر تو با من مکوش!»

7
باز

·        نوشیروان در حفظ فاصله طبقات و اقشار اجتماعی هم به همین نسبت کوشا ست.
·        روزی به او خبر می دهند که بازت عقابی شکار کرده است.
·        فرمان می دهد باز را بکشند تا کسی به بزرگتر از خود جسارت نکند:

 دگـر گفت:
«بـاز تـو، ای شــــهریار
عقــابـی گـرفـته است روز شـــکار»

چنین گفت، کاو را بکوبید پشـت
که با مهتر خود چرا شد درشت

بـیــاویــز پـایـــش ز دار بلــنــد
بــدان تا بدو باز گــردد گــزنـد

کـه از کهـتران نـیز در کارزار
فــزونی نجـوینـد با شـــهــریار

8
·        نوشیروان به هنگام شاهی خود همین فرمان را در عمل اجرا می کند.
·        پشت هر بازی را که عقابی را شکار کند، می کوبد.
·        نظام سلطنت خودکامه ای تشکیل می دهد، وزیرانی را که به او خدمت کرده اند (مانند مهبود و بوذرجمهر) از میان می برد و یا به زندان می افکند و خود دست آخر تنها می ماند.

9
·        پس از کسری پسرش ـ هرمز ـ به شاهی می رسد که او نیز خوی پدر دارد:
·        بزرگان را یکی پس از دیگری از میان می برد و خود تنها می ماند. 

10
·        هرمز نیز در آغاز از داد سخن می راند و از توجه به درویش دم می زند، اما به محض این که جای خود را محکم می کند، از تعهد خویش سر می پیچد و بیداد پیشه می کند.
·        هرمز در آغاز شاهی می گوید:

به هــر کار درویــــش دارد دلـــم
نخـواهم که اندیشه زو بگســـلم

هـمی خواهـم از پاک پروردگار
که چنـدان مرا بر دهــد روزگار

که درویش را شاد دارم به گنج
نــیــارم دل پارســـا را به رنج

11
·        این گفته هرمز گنجداران را نگران می کند:

چو بشـــنـید گفـتـــار او انــجـمـــن
پر اندیشـــه گشـــتند زان تن به تن

ســر گنجداران پر از بیــم گشــت
ســتمکاره را دل بدو نیــم گشــــت

خردمند و درویش ز آن هر که بود
بدلـش انـدرون شــــادمانـــی فزود

12
·        از این بیت ها آشکارا پیدا ست که فردوسی جانبدار درویشان است:
·        او خردمند و درویش را در کنار هم می گذارد و گنج دار و ستمکاره را در کنار هم.
·         شادمانی یکی را قطب مقابل بیم و نگرانی دیگری می داند.

13
·        فردوسی هرمز را به خاطر این موضعی که گرفته، دادگر معرفی می کند.
·        اما روزگار «دادگری» هرمز کوتاه بوده است.
·        جایش که محکم می شود، بر می گردد:

چنین بود تا شـــد بزرگی اش راست
هر آن چیز در پادشاهی که خواست

بر آشفـت و خـوی بد آورد پـیــــش
به یکســو شــد از راه آئیـن و کیـــش

هر آن کـس که نزد پدرش ارجـمنــد
بدی شـــاد و ایمــن ز بـیــم گــــزند

یکایک تـبــه کـــردشـــان بـیـگنــاه
بدین گــونه بـد رأی و آیـیــن شـــاه

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر