۱۳۹۲ اسفند ۱, پنجشنبه

پراتیک (7)

پروفسور دکتر دیتر ویتیچ 
برگردان شین میم شین


IV 
پراتیک به مثابه منشاء، نیروی محرکه و آماج شناخت

·        پراتیک نه تنها بنیان مادی شناخت و معیار شناخت، بلکه در عین حال منشاء، نیروی محرکه و آماج شناخت است:
·        زیرا بالاخره این نیازهای ناشی از کردوکار پراتیکی (عملی)  اند که انسان ها را به شناخت چیزها، پدیده ها و روندها بر می انگیزند.

1
·        توسعه آن نیازها ست که به توسعه شناخت منجر می شود و برآورده کردن آن نیازها ست که به شناخت خدمت می کند.

2
·        در ممالک سوسیالیستی باید احزاب و سازمان های این کشورها برای علوم وظایف بالاتری را در برنامه خود محول سازند:
به عنوان مثال

الف
·         کیهان شناسی
ب
·        توسعه و تکمیل وسایل لازم برای پروازهای فضائی

ت
·        توسعه سیبرنتیک
پ
·        پژوهش روش های عقلائی تولید انرژی

ث
·        کشف منابع جدید انرژی

ج
·        پژوهش سنتز مواد مصنوعی جدید

خ
·        پژوهش قانونمندی های جدید ساختمان سوسیالیسم و کمونیسم و غیره.

3
·        انجام این وظایف به تحکیم و توسعه جامعه سوسیالیستی خدمت می کند و گذار به کمونیسم را امکان پذیرمی سازد.

4
·        بدینوسیله امکان رفع همه جانبه نیازهای مادی و معنوی مردم در این کشورها فراهم می آید.

5
·        این امر ـ در تحلیل نهائی ـ مبارزه کشورهای سوسیالیستی در راه صلح را تقویت می کند و امکانات بیشتری را برای حمایت از نیروهای ضدامپریالیستی در کشورهای دیگر فراهم می آورد.
6
·        توسعه جامعه سوسیالیستی و بویژه ساختمان جامعه کمونیستی بدون شالوده مادی ـ فنی ثمربخش و بدون افزایش راندمان کار، که خود محتاج سطح بالاتری از رشد علم است، امکان پذیر نیست.
7
·        علم در جوامع سوسیالیستی وظیفه خدمت به رفع نیازهای مردم (رفاه، پیشرفت اجتماعی و صلح) را به عهده دارد.

8
·        این نیازها خود بازتاب وظایف پراتیکی (عملی)  اند که انسان ها بر عهده دارند و بازتاب امکانات مادی و معنوی اند که پراتیک برای انسان ها پدید آورده است.

9
·        ازیان رو، نیازها بسته به درجه و نوع توسعه پراتیک گوناگون اند:
·        به همین دلیل، پراتیک آغاز و انجام شناخت، مقصد و مقصود شناخت است.

10
·        وقتی انسان ها به تغییر پراتیکی یعنی به تغییر مادی جهان می پردازند، برای آنان ضرورت شناخت جهان افزایش می یابد.

11
·        زیرا طبیعت را و جامعه را نمی توان بدون شناخت شرایط، خواص و روابط حاکم، آماجگرایانه و آگاهانه تغییر داد.

12
·        وظایف و آماج هائی که شناخت انسانی تعیین می کند، از نیازهای پراتیک اجتماعی ناشی می شوند و برای رفع آن نیازها تعیین می شوند.

13
·        مارکسیسم ـ بدین طریق ـ به حل قدیمی ترین مسئله مربوط به معنا و هدف شناخت انسانی نایل می آید.

14
·        شناخت کردوکاری نیست که در مقابل انسان ـ به عنوان موجود عملا فعال ـ قرار گرفته باشد.
·        شناخت در شرایط اجتماعی انسان ها وظایف و آماج های خود را و راه تحقق آنها را می یابد.

15
·        بلحاظ اسلوبی (متدیکی) می توان گفت که علم تنها در وحدت با پراتیک اجتماعی است که می تواند شکوفا شود وعلم در بی اعتنائی نسبت به نیازهای پراتیکی مهم مردم دچار بیگانگی نسبت به زندگی خواهد شد.

16
·        اما در عین حال با آموزش مارکسیستی ـ لنینیستی پراتیک اهمیت عظیم علم و شناخت بطور کلی برای زندگی انسانی معلوم می شود.

17
·        شناخت راهنمای پراتیک اجتماعی است و پراتیک اجتماعی بدون بهره گیری از سطح موجود شناخت به منجلاب پرکتیسیسم فرو می غلتد.

·        مراجعه کنید به پرکتیسیسم (عملگرائی)  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·        (پرکتیسیسم عبارت است از درک یکجانبه رابطه تئوری و پراتیک:

·        مطلق کردن پراتیک در دیالک تیک پراتیک و تئوری و هیچ انگاشتن تئوری.

·        پرکتیسیسم گرایشی است که جنبه عملی فعالیت تولیدی و اجتماعی ـ تاریخی انسان ها را مطلق می کند و ضمنا به جنبه نظری (تئوریکی) آن کم بها می دهد.

·        پرکتیسیسم فقط نتایج بی واسطه کردوکار عملی انسان ها را در نظر می گیرد.

·        پرکتیسیسم استقلال نسبی تئوری را نادیده می گیرد.

·        پرکتیسیسم ارزش گرانبهای تئوری را در پیش بینی نتایج کردوکار عملی و نقش راهنمای آن را برای پراتیک به باد فراموشی می سپارد. مترجم)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر