۱۳۹۲ بهمن ۱۷, پنجشنبه

سیری در شعری از نیکا نیکزاد (8)


سرچشمه:
صفحه فیس بوک نیکا نیکزاد
تحلیلی از شین میم شین

سایه
·        در من سایه ی کودکی قدم می زند،
·        که هنوز از ترکه های سُنّت می سوزد.

·        با نوجوانی
·        که خنده هایش را
·        انقلابیون دزدیده اند.
·         
·        و دخترکی که هراس از چشمانی هیز،
·        او را به کتمان جوانی اش
·        واداشته!
·        .....
·         
·        در من سایه ی زنی قدم می زند
·        با کوله باری از آرمان هائی سوخته،
·        اما هنوز
·        عاشقانه
·        می خواند!
·        .....

·        در من سایه ی فریادی است
·        در تمنای بذرهای نو
·        برایِ
·        فرداها!
پایان

در من سایه ی کودکی قدم می زند،
که هنوز از ترکه های سُنّت می سوزد.

با نوجوانی
که خنده هایش را
انقلابیون دزدیده اند.

·        پارادوکس این شعر در همین بند آغازین آن است.
·        از این رو، نمی توان به آسانی از آن گذشت و به بقیه شعر پرداخت. 
·        پارادوکس اما به چه معنی است؟ 
 
پارادوکس اثری از رنه مگری
1
·        پارادوکس به ادعا و یا حکمی اطلاق می شود که بظاهر باطل و بی معنا ست، ولی پس از تجزیه و تحلیل دقیقتر بر حقیقت غول آسائی دلالت می کند. 
2
·        نوجوانی که خنده هایش را «انقلابیون» دزدیده اند، به احتمال قوی از طبقه حاکمه بوده و بر ضد طبقه حاکمه بوده که بوسیله طبقه حاکمه «لبخندش غارت شده است.»  
·        این تصور ما شاید بنظر خواننده خود پارادوکسی دیگر جلوه کند.
·        واقعا هم پارادوکسی است.
·        دلیلش در شرایط جامعه شاعر و در آرایش طبقاتی جامعه شاعر است.
·        این نکته در روند بررسی این مسئله شاید روشن شود.
·        هدف اصلی هم از تحلیل این شعر سوسیولوژی همین جامعه است.
3
·        نوجوان به احتمال قوی یکی دیگر از اعضای طبقه حاکمه بوده است.
·        چون خود شاعر نیز یکی از اعضای طبقه حاکمه است و بعید بنظر می رسد که سایه کودکی شاعر با پسر کلفت و یا نوکرش قدم بزند و علاوه بر آن عاشقش هم باشد.
·        با توجه به سن شاعر، ما با نسل پس از کودتای 28 مرداد و به احتمال قوی با نسل انقلاب سفید سر و کار داریم. 
4

·        انقلاب بورژوائی سفید بساط فئودالیسم را برمی چیند و زمینه را برای نوسازی جامعه و توسعه شتابان آن فراهم می آورد.
·        سکاندار کشتی این انقلاب ضد فئودالی از قضا دربار است که افسارش به دست امپریالیسم است.
·        درباری که به ضرب کودتائی حکومت قانونی مصدق را سرنگون کرده و حزب توده را با خشونتی خونین درهم کوبیده است.
·        پارادوکس هم همین جا ست:
·        جلاد انقلاب و انقلابیون راستین، داوطلبانه به انجام بخش اساسی وظایفی تن در داده که جزو برنامه اصلی حزب توده بوده است.  
·        همین انقلاب سفید، حزب توده در هم شکسته ی خونین و مالین را دچار بحرانی وخیم می سازد.
·        ضمن قطع حمایت توده های دهقانی و کارگری از حزب توده، بخش مهمی از کادرهای حزبی هم به پشتیبانی از انقلاب سفید می پردازند.
·        حزب توده به ترفند انقلاب سفید آچمز می شود و تا حد بی معنائی تنزل می یابد.
·        به همین دلیل، منظور شاعر از «انقلابیونی» که لبخند نوجوان را ربوده اند، نمی تواند حزب توده باشد.
·        اگر حدس ما درست باشد، اکنون باید به دنبال این گمشده در شعر شاعر گشت.
·        برای یافتن این گمشده، باید به حوادث پس از انقلاب سفید نظری افکند.   
5

·        انقلاب سفید برای برچیدن بساط فئودالیسم مجبور به برچیدن بساط روحانیت هم می شود، روحانیتی که هم طبقه است و هم ایدئولوگ طبقه:
·        هم فئودال، موقوفه خوار، زمیندار و مستغلات دار و هم آخوند و مبلغ ایدئولوژی فئودالیسم یعنی مذهب و خرافه است.
·        این که هنوز چیزی نیست.
·        روحانیت و فئودالیسم در پیوند ژرفی با بورژوازی و بویژه بورژوازی تجاری (بازاری های شهرها و حتی قصبات)  است.
·        خود بورژوازی کشور نیز نه بورژوازی ناب، بلکه نیمه بورژوا ـ نیمه فئودال است.
·        خود دربار هم تا قبل از اجبار به انجام انقلاب سفید، فئودال بوده است.
6
·        با انقلاب سفید پایگاه توده ای (دهقانی ـ کارگری ـ نسوانی) دربار گسترش چشمگیر می یابد.
·        ولی همزمان جبهه ای بر ضد دربار و امپریالیسم حامی آن (ایالات متحده امریکا) گشوده می شود، جبهه ای که مؤلفین کتاب «انقلاب سفید»، بدرستی ارتجاع سرخ و سیاه می نامند:
 
الف

·        منظور از ارتجاع سرخ، سازمان های ماهیتا فئودالی ـ روحانی ـ بازاری اما با علامت داس و چکش و هارت و پورت شبه کمونیستی از قبیل فدائیان و مجاهدین و مائوئیست ها و غیره و غیره است که خود بدترین و هارترین نمایندگان آنتی کمونیسم اند.
ب

·        منظور از ارتجاع سیاه، فئودال ها، خان ها، روحانیت و بازار و مجاهدین وفدائیان اسلام و غیره است.
 
7

·        انقلابیون مورد نظر شاعر را باید در این طیف هشلهف جست و جو کرد:
·        لبخند نوجوان را باید یکی از دار و دسته های این طیف ارتجاعی اعم از سرخ و یا سیاه ربوده باشند.
·        به همین دلیل بود که حریفی در ویرایش این بند شعر، واژه انقلابیون را با واژه ارتجاعیون جایگزین کرده بود.
·        کسی که روحانیت و سازمان های فئودالی ـ فدائی ـ مجاهد ـ اسلامی را انقلابی تلقی کند، در بهترین حالت از معنی  مفاهیم انقلاب و انقلابی بی خبر است:
·        انقلابی ماهیتا طرفدار پیشرفت اجتماعی است، طرفدار ترقی و توسعه نیروهای مولده است، طرفدار علم و خرد و روشنگری است.
·        چگونه می توان مبلغین خرافه و یاوه و هارت و پورت توخالی را انقلابی جا زد؟
8
·        اگر در رویاروئی دربار با ارتجاع فئودالی در زر ورق های رنگارنگ، دنبال انقلابیون بگردیم، بیشتر در صفوف کارگزاران دربار و ساواک و ارتش و غیره یافت می شوند تا در حوزه های علمیه و حجره های بازار و خانه های تیمی و غیره.
·        انقلابیون اصیل هرگز لبخند کسی را به غارت نمی برند.
·        انقلابیون اصیل مظاهر هومانیسم اند و طالب بی ریای سعادت مردم.
·        به همین دلیل حدس ما این است که شاعر دچار نوعی وارونه اندیشی بوده است و در تمیز مترقی (انقلابی) از مرتجع دچار اشتباه گشته است. 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر