فروغ
فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
اسیر
1331 (1952)
تحلیلی از شین میم شین
5
او
به من دل سپرد و بجز رنج
کی
شد از عشق من حاصل او
با
غروری که چشم مرا بست
پا
نهادم به روی دل او
·
فروغ در این دو بیت، به انتقاد جسورانه و بی رحمانه از
خود میپردازد.
·
انتقاد از خود انسان هفده ساله هم شگفت انگیز است و هم
ستایش انگیز!
·
انتقاد از خود به معنی تنبیه خود بدست خود برای تنبه
است.
·
تنبیه خود بدست خود برای امتناع از تکرار خطای مربوطه است.
·
تنبیه خود برای به خاطر سپردن اصول اساسی انسانیت طراز
نوین:
·
حقیقت و هومانیسم.
·
تنبیه خود برای خود داری از خود خواهی!
·
تنبیه خود برای تقدم همنوع و جامعه بر خویشتن و فرد.
6
من
به او رنج و اندوه دادم
من
به خاک سیاهش نشاندم
وای
بر من، خدایا خدایا
من
به آغوش گورش کشاندم
·
این ادامه انتقاد از خود فروغ است.
·
این تازیانه است که انسان هفده ساله بر ضمیر خویش فرود
می آورد، برای تطهیر خویش از «گناه»، به قول ارسطو
·
این وجه مشترک پارسایان و پاکان از هر سنخ و
گرایش و دسته و طبقه و گروه است.
7
در
سکوت لبم ناله پیچید
شعله
شمع ـ مستانه ـ لرزید
چشم
من از دل تیرگی ها
قطره
اشکی در آن چشم ها دید
همچو
طفلی پشیمان، دویدم
تا
که در پایش افتم به خواری
تا
بگویم که دیوانه بودم
می
توانی به من رحمت آری؟
·
از انسان حقیقتگرای هومانیست جز این هم نمی شود انتظار
داشت:
·
طلب پوزش از ستمدیده.
·
انتقاد از خود باید مادیت یابد و جامه عمل بپوشد
و آب رفته باید به جوی باز گردد.
·
سرکوفت زدن بر خویشتن خویش کافی نیست.
8
دامنم
شمع را سرنگون کرد
چشم
ها در سیاهی فرو رفت
ناله
کردم:
«مرو،
صبر کن، صبر!»
لیکن
او رفت، بی گفتگو رفت
وای
برمن که دیوانه بودم
من
به خاک سیاهش نشاندم
وای
بر من که من کشتم او را
من
به آغوش گورش کشاندم
·
این انعکاس راستین جامعه فروغ هفده ساله است.
·
جهنم جامعه طبقاتی بر مراد پاکان و پارسایان نمی گردد.
·
داغ ـ چه بسا ـ بر پاکترین دل ها می نشیند!
·
خنجر ـ چه بسا ـ بر صاف ترین سینه ها می روید.
·
حالا که فروغ به انتقاد صادقانه از خود پرداخته و پوزش
می طلبد، تا دل شکسته ای را ترمیم کند، طرف مقابل عشوه می ریزد و فکر می کند، که
«تحفه نطنز» است و علیرغم التماس و خواهش سرخترین سرخگل زمین ـ بی گفت و گوئی ـ می
رود و چه بهتر.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر