اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367)
سرچشمه
راه توده
ویرایش از شین میم شین
10
جــنـبـــــش مــزدکــــــی
ادامه
18
·
در زمان هوشنگ هنوز جامعه به
طبقات تقسیم نشده است.
19
·
هوشنگ برای نخستین بار «چاره
آب» می کند، تخم و بذر می افشاند تا هر کسی نان خود را فراهم آورد:
برنجید پــس، هر کـسی
نان خـویش
بورزید و بشـناخت
سـامان خویش
20
·
کیخسرو پس از پیروزی بر
افراسیاب دست به بذل و بخشش می زند.
·
از جمله به زحمتکشان:
به شــهر اندرون
هـرک درویــش بود
و گر خوردش از کوشش
خویش بود
بـر آن نـیـز گـنجی
پراکـنـده کـــرد
جهـانی به داد و
دهـــش بنــده کــــرد
21
·
بهرام گور نیز به درویشان کمک کی
کند.
زگــیتی دگــر هر که
درویـــش بود
و گــر نانـش از
کوشش خویش بود
22
·
روشن است که فردوسی نمی تواند
حدود هزار سال قبل، به علل واقعی تقسیم طبقات جامعه آشنا باشد و مبارزه طبقاتی را
به روشنی درک کند.
·
شاید هم از روی اعتقاد گمان می
کند که بندگی نتیجه کاهلی است.
·
ولی اصل مطلب این نیست.
23
·
در همبود های روستایی ایران نیز
برده داری وجود داشته و در زمان فردوسی قرمطیان که قاطع ترین انقلابیون بودند و
نوعی کمونیسم تخیلی و ابتدایی را تبلیغ می کردند، وجود برده داری را ضروری می
شمردند.
24
·
در لحسا که زمام امور به دست
قرمطیان بود، هزاران برده وجود داشت که مالکیت آنها اشتراکی بود.
25
·
شگفت انگیز نیست، اگر فردوسی هم
بندگی را از کاهلی بداند.
·
مهم این است که فردوسی تأکید می
ورزد که بردگان در تقسیمات جمشید نبوده اند.
·
پایه اصلی تقسیم طبقاتی جمشید
را کشتکاران تشکیل داده اند که خود می کارند و خود می خورند، آزاده اند.
26
·
فردوسی با دلسوزی و احساس
همدردی به روزگاری می اندیشد که این آزادگان، که نان از دسترنج خویش می خوردند، از
کسی سرزنش نمی شنیدند.
·
دنیا را آباد می کردند.
·
کسی بر آنان فرمان نمی راند و
پیغاره نمی گفت.
·
تا پایان شاهنامه نیز این احساس
دلسوزی و همدردی نسبت به گروه کشت ورز و دهقان که از دسترنج خویش می خوردند،
همواره در قلب فردوسی باقی بوده است.
27
·
فردوسی همه جا مدافع آنان است.
·
هیچ گونه گزندی را از جانب گروه
های اجتماعی دیگر به ویژه شاهان و سپاهیان، بر این مردم زحمتکش نمی بخشد.
·
توصیه مداوم او به سپاهیان این
است که مردم کشت ورز را نیازارند.
·
از کسی چیزی نستانند.
·
ستایش آبکی او ازشاهان براین
مبنا ست که به دهقانان توجه کنند و بر مردم خویش کار دهند و از آنان خراج نستانند.
28
·
تقسیم جامعه به طبقات چهارگانه
در زمان جمشید در سایر منابع هم ذکرشده، ولی بلحاظ محتوا با شاهنامه تفاوت دارند.
·
در تقسیم بندی طبقاتی جامعه که
ثعالبی می آورد، اسمی از کشتکاران نیست و کمترین تأکیدی نیز بر آزادگی آنان، نان
خوردن از رنج خویش، آباد شدن گیتی توسط آنان و... نمی شود.
·
ثعالبی می گوید که جمشید جامعه
را به طبقات تقسیم کرده است:
الف
·
«سپاهیان که از مرزها دفاع کنند.
ب
·
دانشمندان مدنی و دینی
ت
·
دبیران و حسابداران
پ
·
بازرگانان و پیشه وران»
29
·
تنها توصیه ای که ثعالبی از قول
جمشید می کند، این است که طبقات چهارگانه در امور یکدیگر دخالت نکنند و هر کس به
کار خودش مشغول باشد.
30
·
طبری نیز از تقسیم طبقاتی جامعه
در زمان جمشید سخن می گوید.
·
اما کاملا بی طرفانه.
·
به گفته او جمشید:
·
«از سال صدم تا صد و پنجاهم مردم را به چهار
طبقه کرد:
الف
·
طبقه جنگاوران
ب
·
طبقه فقیهان
ت
·
طبقه دبیران
پ
·
صنعتگران و کشاورزان.
·
طبقه ای را نیز به خدمت خویش
گرفت و بگفت تا هر یک از طبقات به کار خویش به پردازند.»
31
·
از برخورد جانبدارانه فردوسی و
از دلسوزی نسبت به کشاورزی که خود می کارد و خود می درود و زیر فرمان کسی نیست، در
ثعالبی و طبری و منابع نظیر آن به چشم نمی خورد.
·
این تفاوت برخورد تنها نتیجه
تفاوت منابع و ناشی از «امانت» فردوسی نبوده است.
·
در این تفاوت بینش سیاسی-
اجتماعی فردوسی انعکاس می یابد.
32
·
توجه فردوسی به طبقه کشت ورز و تأکید
مکرر او که باید از این طبقه زحمتکش، از کسانی که نان از رنج خویش می خورند حمایت
شود، در دوره سوم، یعنی در دوره ساسانی، برجستگی خاصی کسب می کند.
·
برای اینکه در این دوره زورگویی
طبقات ستمگر و بویژه شاهان و سپاهیان نیز شدید تر و آشکارتر گشته است.
33
·
از زمان بهرام گور و بعد فرزندش
یزدگرد و فرزند او پیروز برخورد طبقاتی میان دارا و ندار اوج می گیرد تا به جنبش
مزدکیان منتهی می شود.
·
در این زمان فردوسی آشکارا از
تقابل توانگران و درویشان سخن می گوید.
·
او در عین حال که نمی خواهد
درویشان از حد خرد تجاوز کنند، با صراحت از ضرورت تأمین رفاه آنان، از این که باید
به کشاورز کمک کرد تا زمین را آباد کند و زندگی راحت و بی دردسری داشته باشد، دفاع
می کند و ستمگری توانگران زورمند را عامل بدبختی می داند.
34
·
تقریبا همه داستان هایی که
شاهنامه در رابطه با شاهی بهرام گور آورده، خصلت طبقاتی دارند:
الف
·
داستان لنبک آبکش
ب
·
داستان بازرگان ثروتمند خسیسی
که حاضر به پذیرایی شایسته از شاه نیست، ولی شاگردش در عین بینوایی از شاه پذیرایی
می کند.
ت
·
داستان زن و مرد روستایی که از فقر
خود و زورگویی سپاهیان شکوه دارند.
پ
·
داستان آسیابانی که چهار دختر
دم بخت دارد، اما هیچ ندارد که جهیز آنان کند.
·
همه و همه اینها محتوای طبقاتی
دارند.
در همه این داستان ها، فاصله
طبقاتی، فقر و غنا مطرح شده است.
35
·
بهرام گور این نوع مسائل را با
دستورات شاه پسندانه به اصطلاح حل می کند.
·
اموال بازرگان را مصادره کرده و
به شاگردش می دهد، دختران بی جهیز آسیابان را به حرمسرای خود می فرستد و آسیابان
را خوشحال می کند.
·
اما این طرز «حل مسائل» جنبه
تبلیغاتی دارد و مشکل را حل نمی کند.
·
به هنگام سلطنت او با گذشت زمان
وضع اقتصادی بدتر و مقاومت مردم بیشتر می شود.
·
بهرام گور که به کمک ارتش
بیگانه به سلطنت رسیده، جز زن بارگی و شکمبارگی هنری ندارد.
·
در پایان عمر با وضع بسیار
آشفته ای روبرو می شود.
36
·
به سرتاسر کشور موبدان و کارآگاهان
فرستاده می شود تا او را از اوضاع با خبر کنند.
·
خبری که به او فرستاده می شود،
این است که «جوانان ندانند ارج مهان» و اینکه مردم کشت نمی کنند:
بشـد رأی و اندیشه
کشـت و ورز
به هر کشـوری را سـت
بیکار مـرز
پـراکـنـده
بــیـنـیــم گــاوان کــــار
گیا رسـت از دشـت وز
کشـتزار
37
·
ادعای کارآگاهان و موبدان این
است که این همه از سر سیری است و گویا مردم آنقدر در آمد دارند که نمی خواهند تن
به کار بدهند.
·
اما تصمیماتی که بهرام گور می
گیرد، نشان می دهد که علت بایر ماندن زمین ها سنگینی خراج و بدی وضع معیشت مردم
است.
·
بهرام گور برای باز گرداندن
مردم به کشت و ورز، فرمان می دهد که از فقرا مالیات نگیرند، به آنان زمین بدهند تا
از گرسنگی فریادشان بلند نشود، به کسانی که بذر و گاو ندارند، کمک کنند، خسارت
خشکسالی و ملخ را بدهند.
نباید کـس آسـوده از
کشـت و ورز
ز بـی ارز مــردم
مـجـوئــیــد ارز
...
و را داد بـایـــد
دو و چــاردانـــــگ
چـو گرســنه شود تا
نیـاید به بانـــگ
کسی کاو ندارد بـر و
تخــم و گاو
تو با او به تنـدی و
زفتی مــکاو
بخوبی نوا کن مر او
را به گنـج
کـس از نـیــستی تا
نـیاید به رنــج
گـر ایدونک باشــد
زیان از هــوا
نـباشــد کسـی بر هـــوا
پادشــــاه
چو جائی بپــوشد
زمین را مــلخ
بـرد ســبزی
کشــتمندان به شــــخ
تـو از گـــنــج،
تــاوان او بــاز ده
به کشــــور ز فــــــرموده
آواز ده
38
·
بهرام گور فرمان می دهد که
درویشان را از گنج شاهی توانگر کنند و آنگاه مهتوران خبر می دهند که زمین آباد
شده، همه جا آفرین است، مگر درویش مردان که از شهریار می نالند و می گویند؛ چرا
توانگران هنگام می خوردن رامشگر دارند و ما نداریم.
39
·
بهرام:
بپرسـید هر جا که بی
رنـج کیســـت
به هر جای درویش و
بی گنج کیسـت
بـیـامـدش پاســـخ ز
هــر کشـــوری
ز هــر نــامـــداری
و هـر مـهـتـری
کـه آبــاد
بـیـنـیـــم روی زمـیــــــن
به هـر جای
پـیـوســـته شــد آفــریــن
مگــر مـرد درویــش
کـز شـــهریار
بـنــالـــد
هــمـــی از بـــد روزگـــار
که چون می گســـارد
توانگر هـمی
به ســر بــر ز گـل
دارد افســـر همــی
بـه آواز
رامشـــگران مـی خـورنـد
چو ما مردمان را به
کـس نشــــمرند
تهی دست بی رود و گل
می خورد
تـوانگــر همــانــا
نــدارد خـــــــرد
40
·
در این ابیات تقابل توانگر و
درویش آشکار است و خواست برابری تا به جایی می رسد که درویشان حتی این را هم طلب
می کنند که هنگام می خوردن مانند توانگران رامشگر داشته باشند.
·
این البته افسانه ای است از قول
«نامداران» و مهتورانی که به شاه نامه نوشته اند.
·
اما از همین چند بیت بخوبی می
توان دریافت که مسئله مقابله تهی دستان با توانگران تا چه پایه ای جدّی مطرح بوده
است.
·
بهرام گور برای راضی کردن مردم
فرمان می دهد که از هند لوریان بیاورند که برایگان برای درویشان رامشگری کنند تا
آنان به هنگام می خوردن نیز در سطح توانگران باشند:
چو لــوری بیامـد به
درگاه شــــاه
بـفــرمــود تا بر
گشــادنــــد راه
به هر یک یکی گاو
داد و خـــری
ز لوری همی ساخت
برزیگری
...
کند پیــش درویش
رامشـگری
چو آزادگان را کـنـد
کهــتــری
ادامه دارد.
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفویرایش:
پاسخحذف«چاه آب» درست است.
با پوزش