سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
·
خواب می بینم
·
که دماوند گرانسنگ از میان رفته است
·
کوه ورجاوند پیروزی
·
کوه پیشانی بلند آسمان آهنگ
·
از میان رفته است
·
(ورجاوند: بلندپایه، ارجمند، نیرومند)
·
خواب می بینم
·
کز همه موی سپید و یال سیم اندود
·
ریشه هایی مانده خون آلود
·
کوه زیبا از میان رفته است
·
و تهی جای عظیمش معبر بادی است، پیچنده
·
گرد من تا چشم می بیند
·
سر به سر لوت بیابان است
·
و اندر آن جا سوگوارانند
·
آشنایانند و یارانند
·
خسته یا افتاده یا بشکسته جان درهم
·
مردمی همچون کلوخ کهنه اند و بی قرارانند
·
آسمان بسته است
·
آسمان بسته است همچون طاق های ضربی مسجد
·
کاشی اش را سیم های خارداری نقش افکنده است
·
بر فراز پشته ای از کاه، بنشسته
·
مرد لوچی کز فلز اعتقاد مردمان بر پای شان زنجیر می بندد
·
وز هراسی سخت
·
سخت می خندد
·
خواب می بینم
·
کز کنار بام
·
دختری گردن کشیده چون نهال لاله ای غمگین
·
دستمال آبی اش را می دهد بر باد
·
رهگذاری پاپتی، مشتاق
·
می دود آغوش بگشوده
·
در پی آن آبی ژولیده ی با باد پیچیده
·
تا میان شهر خلوتشهر آسوده
·
خواب می بینم
·
در کنار بوته زاری، شاعری فریاد می دارد:
·
«دامن گل های یاس آبی ام هر شب
·
عطر نیلی فام خود را پخش خواهد کرد
·
و من از دریای تنهایی
·
غنچه مرجان رنگارنگ خواهم چید.»
·
در کنار بوته زار اما
·
سوسمار از تشنگی بر خاک می میرد
·
عاشقی آنسوترک آواز می خواند:
·
«همره پرواز لک لک های وحشی از دیار ما
·
مرغ شب پیما، سفر کردی
·
باز، اما باز
·
من مسیرت را به روی جاده های کهکشان تا صبح
·
پاس خواهم داد.»
·
من ولی در خواب می بینم
·
کوه کوهان از میان رفته است
·
خواب های تیره می بینم
·
من در اعماق سیاه خواب
·
مردمی بی چهره می بینم
·
مردم بی چهره خاموشند
·
مردم بی چهره ـ سر تا پا ـ سیه پوشند
·
دستمال کوچک آبی
·
از میان مردم خاموش می لغزد
·
پاپتی ـ پوینده
و خواهان ـ میان شهر می رقصد
·
مردم بی چهره می جنبند
·
مردم بی چهره در مهتاب می رقصند.
·
(پاپتی: پابرهنه)
·
یکنفرشان دست را در رقص وحشت می کند از تن جدا، آنجا
·
یک نفر، سر
·
یک نفر، پا
·
وای
·
خواب دهشت زا
·
هر کسی دست آوریده های خون آلود خود را کنده از پیکر
·
می نهد بر خاک
·
باشد از این هدیه ها، کم کم
·
پر شود ویرانه ی ماتم
·
قد برآرد کوه یکتایی که سر می سود بر افلاک
·
مردم بی چهره ـ پا
کوبان و وحشتناک ـ می رقصند
·
پیش می آیند با آهنگ طبل قلب شان، بی باک می رقصند
·
من به خود در خواب می تابم
·
من ـ هراسان ـ چشم
می بندم، درون خواب می خوابم
·
باز می بینم
·
یک به یک از طاق ضربی، کاشی گلدار می ریزد
·
(طاق ضربی: نوعی از طاق یا سقف محدب که با آجرساخته می شود.)
·
باد
·
در مسیرش عطر نیلی فام شب از قله های شعر می روبد
·
عاشقان خفته را انگشت سرد صبحدم بر شیشه می کوبد
·
دستمال آبی پندار
·
همچو رؤیاهای مهتابی شبان، پردار
·
بر تمام کوچه های خواب من پروازمی گیرد
·
گاه، چون دریا
·
دامن افشان، بی کران، مواج
·
گاه همچون پاره ای از آسمان، خوش رنگ
·
خستگی از چشم های خسته ی من باز می گیرد .
·
(پردار، ضد بی پر)
·
و سر انگشتان مرد رهگذر، چون خار
·
از تمام شهر می روید
·
جنگلی می گردد از انگشت ها و ز میوه های دوستی سرشار
·
و صدای تاپ تاپ مردمان پاپتی در شهر می پیچد
·
می گشایم چشم
·
در اتاقم هستم و سرما ست
·
از میان نقش های یخ که روی شیشه ها بسته
·
قله ـ پنهان در غبار مه ـ
·
قامت رعنای کوه جاودان پیدا ست.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر