سعدی شیرازی
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت هفتم
(گلستان با ب اول، ص 27 ـ 28)
تحلیلی
از شین میم شین
پادشاهی با
غلام عجمی در کشتی نشست.
اتفاقا غلام
که دریا ندیده بود و محنت کشتی نیازموده، گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش
اوفتاد.
چندان که
ملاطفت کردند، آرام نمی گرفت و ملک را عیش از او منغص بود.
چاره
ندانستند.
حکیمی در آن
کشتی بود.
ملک را گفت:
«اگر فرمان دهی،
من او را به طریقی خاموش گردانم.»
گفت:
«اگر بکنی،
غایت لطف و کرم باشد.»
بفرمود، تا
غلام را به دریا انداختند.
باری چند غوطه
خورد و به آخر مویش گرفتند و به پیش کشتی آوردند و به دو دست، در سکان کشتی آویخت.
چون بر آمد،
به گوشه ای بنشست و نطق نزد. (دم نزد)
·
شیوه تربیتی (پداگوژیکی) در سیستم اجتماعی
فئودالی ـ بنده داری و ضمنا همین امروز در جهنم تحت سیطره فوندامنتالیسم شیعی که
آمیزه ای نظامات بنده داری، فئودالی و سرمایه داری واپسین است، از همین قرار است:
1
بفرمود، تا
غلام را به دریا انداختند.
باری چند غوطه
خورد و به آخر مویش گرفتند و به پیش کشتی آوردند و به دو دست، در سکان کشتی آویخت.
چون بر آمد،
به گوشه ای بنشست و نطق نزد. (دم نزد)
·
کودکی ترس از کشتی دارد.
·
چون برای اولین بار مسافرت با کشتی
را تجربه می کند.
·
به عبارت دقیقتر، ترس کودک ناشی از
فقدان شناخت نسبت به پدیده جدیدی است.
·
حکیم کذائی حداقل باید به دیالک
تیک علت و معلول واقف باشد:
·
علت ترس و بی تابی کودک، فقدان
دانش و شناخت و شعور است.
·
ترس و لرز و زاری کودک معلول
نادانی و نا آگاهی او ست.
·
قاعدتا باید برای غلبه بر ترس، علت
ترس را «به دریا انداخت» و نه کودک معصوم بی پدر و مادر را، غلام را.
2
·
اکنون این سؤال پیش می آید که پس
چرا حکیم که حامل حکمت (خرد و یا فلسفه) است، به جای روشنگری و توضیح مسئله، کودک
را به دریا می اندازد؟
3
·
خواننده باید به این سؤال جوابی و
یا جواب هائی بجوید.
·
چون در کشور سعدی هنوز هم همین
شیوه تربیتی به مثابه حتی شیوه اداری تمامکشوری در پیش گرفته می شود.
·
همین دکتر مشد حسن روحانی زمانی که
هنوز کلید تازه ای در اختیار نداشت، همان حکم حکیم را تعمیم داده بود و نه فقط در
حق غلامی خردسال، بلکه در حق ملتی فریب خورده و در کشتی تق و لق طبقه حاکمه فئودالی
ـ بورژوائی واپسین نشسته صادر کرده بود:
·
«مخالفین اجنه اطهار را باید در نمازهای جمعه
به دار آویخت!» (نقل به مضمون)
4
·
حالا حتما حریفی می پرسد:
·
اینکه بدتر از به دریا انداختن
غلام است.
·
غلام را بالاخره نجات می دهند:
باری چند غوطه
خورد و به آخر مویش گرفتند و به پیش کشتی آوردند و به دو دست، در سکان کشتی آویخت.
·
آری.
·
به دو دلیل:
الف
·
اولا به این دلیل، که روزگار ملت
ایران بمراتب بدتر از روزگار غلام بی پدر و مادر است.
·
ملت ایران واقعا بی کس تر و بی
پناه تر از غلامان بی حق و حقوق است.
ب
·
ثانیا به این دلیل که مشد حسن
اگرچه دکتر است، ولی از حکمت (فلسفه و یا خرد) بکلی بی بهره است.
·
حتی بدتر، عاری از حکمت و خرد است.
·
حتی بمراتب بدتر، خردستیز است.
·
جزو اجنه اطهار است.
·
دشمن آشتی ناپذیر شناخت و شعور
است.
5
·
حکیم در حقیقت به سبب قلت وقت در
کشتی، دست به ریشه می برد و اندیشه را از سرم تجربه شخصی به رگ روح غلام هراس زده
تزریق می کند:
·
شناخت اصولا چهار فرم دارد:
الف
·
شناخت حسی که غلام در آغوش امواج
دریا و با بلعیدن آب شور و کثیف دریا و غیره به نصیب می برد.
ب
·
شناخت عقلی که در نتیجه حلاجی سیگنال
های حاصل از شناخت حسی در کله اش پدید می
آید.
ت
·
شناخت تجربی که با تجربه کردن غوطه
خوردن و غرق شدن و غیره نصیبش می شود.
پ
·
شناخت نظری (تئوریکی) که از حلاجی
فکری و منطقی تجارب شخصی و تاریخی پدید می آید.
6
·
حکیم به خیال خود، در مدتی کوتاه، از
طریق تجربه تحمیلی، شناخت عقلی و نظری خود را به غلام منتقل و عملا اثبات می کند.
·
چون غلام ظاهرا ساکت و خاموش به کنجی
می نشیند و دم نمی زند.
7
·
حکیم اما به سبب تعجیل و پرهیز از
روشنگری به انتقال خرد به کودک نایل نمی آید.
·
نمی تواند هم نایل آید.
·
چون انتقال خرد زمان می طلبد و به خوداندیشی
کودک نیز نیاز دارد.
·
حکیم به احتمال قوی ترس کوچک آغازین
غلام را با ترس بمراتب بزرگتر و رادیکال تر جایگزین می سازد.
·
کودک خاموشی پیشه می کند، نه به
دلیل آگاهی و رهائی از ترس.
·
بلکه به دلیل ترس جان.
·
بلکه به دلیل ترس از اینکه دوباره
حکیم قسی القلب بسان جلادی فرمان دهد و به دریا پرتابش کنند و از شرش رها شوند.
8
·
پسیکولوژی (روانشناسی) غلام همان پسیکولوژی
ملت ایران است.
·
به حکم حکام شرع «انور» هر نفسکشی
را با دلیل و بی دلیل «شرعی» از بین می برند تا ملتی را بسان غلام بی پناه، بطرز
ریشه ای و رادیکال تروریزه، وحشت زده و
خاموش کنند.
9
·
دلیل اعدام ها و کشتارهای زنجیری و
مخفیانه و وحشیانه از سوی امپریالیسم، فاشیسم و فوندامنتالیسم شیعی و سنی و یهودی
و مسیحی و غیره در دیالک تیکی از وحشت است:
·
چرا دیالک تیک وحشت؟
10
·
برای اینکه خود طبقه حاکمه وحشت
زده است.
·
برای اینکه خود طبقه حاکمه فاقد
پایگاه اجتماعی اصیل و راستین و استواری است.
·
وحشت هم علت کشتار توده ها ست و هم
معلول کشتار توده ها.
·
تا زمانی که این وحشت در دل طبقه
حاکمه هست، کشتار توده ها و توده ای ها به بهانه های مختلف امری طبیعی و عادی
خواهد بود.
·
و هرچه وحشت طبقه حاکمه شدت یابد،
به همان اندازه ترور و کشتار تشدید خواهد شد.
·
به همین دلیل است که پس از روی کار
آمدن مشد حسن و تشدید ستم بر تود ها اعدام فرزندان خلق نیز تداوم و شدت یافته است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر