سرچشمه :
صفحه فیسبوک شیده رضائی
"گاهی اوقات باید
بگذری و
بگذاری و
بروی ....
وقتی می مانی و تحمل می کنی ،
از خودت یک احمق می سازی!"
«مالون مي ميرد»
ساموئل بکت
بگذری و
بگذاری و
بروی ....
وقتی می مانی و تحمل می کنی ،
از خودت یک احمق می سازی!"
«مالون مي ميرد»
ساموئل بکت
میم حجری
·
آره، ایده بدی نیست.
·
، باید پاشنه پاها را بکشی و بروی تا ببینی که «آسمان همه جا همین رنگ است؟»
1
·
ولی همه چیز زندگی بسته به این است که کی باشی.
2
·
میلیونر باشی و یا میلیونر زاده،
وطنت همیشه در کیف پولت است و یا در حساب بانکی ات.
·
می روی و وطنت را با خود می بری و
هر جا دلت خواست در همانجا خیمه می زنی و وطن تر و تمیزت را برپا می کنی:
·
اسرائیلی دیگر در بعدی کوچکتر.
3
·
مفلس فی الارض باشی هر کجا هم که
بروی «آسمان همیشه همان و همین رنگ است.»
4
·
ظرفشوئی می کنی عمری در هتلی و
فرار می کنی مادام العمر از انظار هر کس و ناکسی و زندانی می کنی خود را در
چاردیواری تا آماج تیر نگاه تنفربار کسی قرار نگیری که مانده است و تو آمده ای و
بیشک هوای اش را از طریق آلودگی زدائی ها آلوده کرده ای و میهمانناخوانده و نامطلوبی، چرا که بی زر و زوری.
5
·
این در تحلیل نهائی بدان معنی است
که از زندانی می گریزی و در زندانی بظاهر شیک تر، ولی بمراتب شکننده تر بسر می
بری.
6
·
روز و روزگارت شباهت غریبی به روز
و روزگار سرباز صلاح الدین بی دین پیدا می کند که نه پلی پشت سر داری که بگریزی و
نه راهی پیش رو که پیش گیری.
7
·
تنها چاره ناشی از بی چارگی ات،
این می شود که بستیزی تا به زندگی بی معنی ات، بطور الکی هم که باشد، معنی بخشی و
به حیات بی محتوایت، بطور کشکی هم اگر باشد، محتوائی بی محتوا ببخشی.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر