بهروز خلیق
آیا در حوزه تاریخ و جامعه، کشف قوانین مطرح است یا
پارادایمسازی و نظریه پردازی توسط انسان؟
آیا تاریخ و جامعه از قوانین معینی پیروی
میکنند؟
آیا میتوان در علوم اجتماعی از قوانین جامع و
فراگیر صحبت کرد و یا اینکه در علوم اجتماعی پارادایمهائی مطرح است که برای تبیین
پدیدههای اجتماعی توسط نظریهپردازان ارائه میشوند؟
سرچشمه :
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
میم حجری
سؤال چهارم
آیا تاریخ و جامعه از قوانین معینی پیروی
میکنند؟
·
این سؤال نویسنده محترم را با سؤال
قبلی ایشان مقایسه می کنیم:
سؤال سوم
آیا در حوزه تاریخ و جامعه، کشف قوانین
مطرح است یا پارادایمسازی و نظریه پردازی توسط انسان؟
·
روشن ترین نشانه ی پریشان
اندیشی شاید همین باشد:
·
کسی که سؤال قبلی (سوم)
را طرح می کند، جامعه را عملا تحت حاکمیت قوانین عینی قرار می دهد.
·
وگرنه طرح این سؤال
که « آیا
در حوزه تاریخ و جامعه، کشف قوانین مطرح است؟» بی اساس خواهد
بود.
·
چون پیش شرط کشف چیزی، وجود پیشاپیش آن چیز است.
·
این خطای فکری نویسنده
محترم اما به چه معنی است؟
1
·
این بدان معنی است که نویسنده محترم
فرق کشف با اختراع را نمی دانند.
·
شاید منظور ایشان از مفهوم «کشف قوانین جامعه» در واقع «اختراع
قوانین کذائی جامعه» بوده است.
·
به احتمال قوی هم همین بوده است.
·
اکنون این سؤال پیش می آید که
منظور ایشان از مفهوم «پارادایمسازی و نظریه پردازی توسط
انسان» چیست؟
2
·
«پارادایمسازی و نظریه پردازی توسط
انسان» بزعم پوپر و اعوان و
انصارش ظاهرا به معنی اختراع دلبخواهی مفاهیم و نظریه ها ست.
·
در آن صورت دیگر کسی کاری به چیزها، پدیده ها، سیستم ها
و روندهای عینی نخواهد داشت.
·
هر کس به میل خود به اختراع یاوه و یا به
قول نویسنده این مطلب «پارادیم» خواهد پرداخت.
·
فقط باید وقت داشت و جهانی را تصور
کرد که هر کس به نوبه خود به اختراع دلبخواهی پارادیم
های خود مشغول است.
·
در آن صورت به تعداد سکنه جهان
حقیقت خواهیم داشت و جهان به عرصه ای بمراتب بدتر از طویله و جنگل بدل خواهد شد.
3
آیا تاریخ و جامعه از قوانین معینی پیروی
میکنند؟
·
جامعه بخشی از طبیعت است.
·
جامعه بخش انسانی شده طبیعت است.
·
جامعه طبیعت دست ساخت انسان است.
·
جامعه طبیعت دوم است.
·
جامعه تجسم دیالک تیک طبیعت و انسان
است.
·
جامعه از قوانین معینی پیروی نمی
کند.
·
جامعه در ذره ذره اش، در سلول به
سلولش قانونمند است.
4
·
همانطور که هر عمارتی زیربنا و
روبنا دارد، جامعه هم حاوی زیربنا و روبنای خاص خویش است:
·
زیربنای جامعه را مناسبات تولیدی تشکیل
می دهد.
·
کسی نمی تواند جامعه ای پیدا کند
که فاقد مناسبات تولیدی باشد.
·
مناسبات تولیدی مناسبات و روابطی
اند که میان اعضای جامعه برقرار شده اند تا مایحاج اولیه مردم تولید شود.
·
مهمترین عنصر این مناسبات را فرم مالکیت
بر وسایل تولید تشکیل می دهد.
·
مراجعه کنید به مناسبات تولیدی در تارنمای
دایرة المعارف روشنگری
5
آیا تاریخ و جامعه از قوانین معینی پیروی
میکنند؟
·
برای کسب یقین در زمینه قانونمندی جامعه
بشری، فقط کافی است که همین زیربنا عوض شود.
·
یعنی فرم
مالکیت بر وسایل اساسی تولید (صنایع، معادن، کارخانجات، بانک ها، املاک،
مستغلات و غیره) عوض شود.
·
در آن صورت جامعه زیر و زبر خواهد
شد.
·
در آن صورت روبنای جامعه رنگ دیگری
خواهد گرفت:
·
بشریت مثلا از قرون
وسطی فئودالی به عصر جدید خواهد گذشت.
·
در آن صورت دولت و قضاوت و حقوق و اخلاق و غیره دستخوش تحول بنیادی
خواهند گشت.
·
مثلا معیارهای ارزشی فئودالی (امتیازات
مبتنی بر اصل و نسب، برتری خونی و تباری اشرافیت فئودالی و سلسله مراتب مربوطه در جامعه
و تفکر و غیره) بی اعتبار خواهند گشت.
6
آیا تاریخ و جامعه از قوانین معینی پیروی
میکنند؟
·
خود این زیربنا (مناسبات تولیدی)
نه فی نفسه و ایزوله، بلکه مثل هر چیز دیگر با جفت دیالک تیکی ناگسستنی خود وجود
دارد و تحول می یابد.
·
جفت دیالک تیکی مناسبات
تولیدی را نیروهای مولده تشکیل می دهد که از انسان های مولد، وسایل تولید، علم، مواد خام و غیره تشکیل می یابد.
·
رابطه مناسبات تولیدی با
نیروهای مولده، رابطه فرم با محتوا ست.
·
با توسعه نیروهای مولده (با
توسعه تجربه و دانش مردم، توسعه وسایل تولید، توسعه و تکمیل استخراج مواد خام و
غیره) مناسبات تولیدی به مثابه فرم و قالب نیروهای
مولده نیز باید دیر یا زود عوض شود و گرنه جامعه دچار بحران می گردد.
·
همه بحران های اساسی در همه دوران
ها (خواه دوران اشتراکی آغازین، خواه دوران برده داری،
خواه دوران فئودالی و خواه دوران سرمایه داری) از همین دیالک تیک نیروهای
مولده و مناسبات تولیدی نشئت می گیرند.
·
توسعه و تکامل و تکثیر محتوا (نیروهای مولده) انفجار
فرم (مناسبات تولیدی) را و تحول آن را الزامی می سازد.
·
درست به همان سان که رشد جسمی کودک جر خوردن البسه
او را و خرید البسه گشادتر را الزامی می سازد.
·
آری.
·
جامعه بشری (تاریخ) قانونمند است و
نه خر تو خر و آنارشی.
6
آیا میتوان در علوم اجتماعی از قوانین
جامع و فراگیر صحبت کرد و یا اینکه در علوم اجتماعی پارادایمهائی مطرح است که
برای تبیین پدیدههای اجتماعی توسط نظریهپردازان ارائه میشوند؟
·
مسائل بنیادی جامعه بشری موضوع فلسفه
تاریخ است که ماتریالیسم تاریخی نام دارد.
·
ماتریالیسم تاریخی بسط و تعمیم ماتریالیسم
دیالک تیکی در عرصه جامعه (تاریخ) است.
·
به عنوان مثال، دیالک تیک جزء و کل در ماتریالیسم
دیالک تیکی در عرصه جامعه به شکل دیالک تیک فرد و
جامعه، شخصیت و تاریخ، عنصر ـ ساختار ـ سیستم در ماتریالیسم
تاریخی بسط و تعمیم می یابد.
·
علوم اجتماعی هر کدام عرصه معینی
از جامعه را موضوع پژوهش خود قرار می دهند و در حیطه خاص خود قوانین و قانونمندی
های عینی معینی را کشف می کنند.
·
کسی (به غیر از عوامفریبان) به دلخواه و میل خود «پارادیم» نمی سازد:
·
این قوانین عینی جامعه و طبیعت اند
که در روند کار و ببرکت کار در آئینه ضمیر انسان ها منعکس می شوند و به تشکیل مفاهیم، مقوله ها، قوانین و غیره منجر می گردند.
·
منشاء مفهوم درخت نه کله خالی انسان ها،
بلکه وجود عینی سرو و سپیدار و صنوبر و غیره است.
·
قانون ماهیتا وقتی می تواند قانون
باشد که جامع و فراگیرباشد و گرنه همه چیز می تواند باشد، مگر قانون.
·
مراجعه کنید به علوم اجتماعی در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر