آفرینش استدلال
ناصر کاخساز
سرچشمه:
اخبار روز
شین میم
شین
آدم گفت:
چگونه میتوان
مرگ و جاودانگی را در هم آمیخت.
مار گفت:
اگر شما به
این سیب گاز بزنید، نخست به دانش و سپس به عشق دست پیدا میکنید.
·
به این پرسش و پاسخ بهتر است که
اندکی دقت کنیم.
1
·
مار در پاسخ به پرسش آدم مبنی بر
اینکه مرگ و جاودانگی چه ربطی به هم دارند، دست به شعبده بازی می زند و می گوید که
سیب بخورند و بعد پرت و پلائی در زمینه عواقب سیب خوارگی تحویل حوا و آدم می دهد.
·
خود همین شیوه رفتار از عجز نویسنده
این مطلب در زمینه پیگیری فکری پرده برمی دارد.
·
هر متفکری قاعدتا باید به جای ویراژ
دادن و گرد و خاک به پا کردن جهت طفره رفتن از پاسخ درخور، به پرسش های مطروحه از
سوی کاراکترهای نوشته خویش پاسخ منطقی دهد.
·
عدم صداقت و عوام فریبی اما وجه
مشترک همه خردستیزان خرد و کلان ایران و جهان است.
2
اگر شما به
این سیب گاز بزنید، نخست به دانش و سپس به عشق دست پیدا میکنید.
·
گئورگ لوکاچ می گفت:
·
«هر
خیانتی با زیر پا نهادن دیالک تیک آغاز می شود.»
·
حق هم داشت.
·
از همین فرمولبندی مار می توان به
طرز تفکر ضد دیالک تیکی او، به تفکر دوئالیستی او پی برد که یکی از فرم های مشهور طرز
تفکر متافیزیکی است:
·
سیب خوردن همان و کسب دانش و بعد
عشق همان.
·
ناصر کاخساز این تفسیر از ماجرای
حوا و آدم و مار را از ایدئولوگ های بورژوائی واپسین اقتباس کرده است.
·
در کتب و مطبوعات و تلویزیون های
غربی هم به همین تفسیر بورژوائی ـ واپسین از اسطوره یاد شده برخورد می کنیم.
·
اما چرا باید گاز زدن
به سیبی منشاء دانش و سپس عشق باشد؟
3
اگر شما به
این سیب گاز بزنید، نخست به دانش و سپس به عشق دست پیدا میکنید.
·
این جفنگ مار را فقط در صورتی می
توان تا حدودی توجیه کرد که خوردن سیب را به مثابه کرد و کاری مادی محسوب داریم که
به شناخت محتوای سیب منجر می شود و شناخت به مثابه کار فکری می تواند لذت بخش باشد
و تا حدودی منشاء عشق.
·
به همین دلیل هم بوده که در ادبیات
قرون وسطی واژه های آشنا و بیگانه به مثابه دوست و دشمن معنی شده اند.
·
عشق در هر صورت دیالک تیکی از
عاطفه و احساس و نیازهای غریزی و شناخت و شعور است.
4
اگر شما به
این سیب گاز بزنید، نخست به دانش و سپس به عشق دست پیدا میکنید.
·
ایراد استدلالی مار اما در منظور او
از دانش و عشق است.
·
دانش نسبت به چی و عشق به کی و چی؟
·
حوا و آدم با گاز زدن سیب و یا با
خوردن گندم در بهترین حالت به شناخت سیب و گندم و احیانا به عشق به سیب و گندم نایل
می آیند و نه به دانش و عشق انتزاعی، کلی، مطلق و محض.
·
ترفند همیشگی خردستیزان از نیچه و
هایدگر تا مشد احمد بازی با مفاهیم انتزاعی
است:
من آن مفهوم مجرد را جسته ام.
من آن مفهوم مجرد را می جویم.
·
مفهوم مجرد مادر مرده، مثلا مفهوم عشق
فقط در چارچوب دیالک تیک مجرد و مشخص معنی کسب می کند.
·
و گرنه، عشق انتزاعی و هر چیز انتزاعی دیگر
فقط به درد عوام فریبی می خورد.
5
اگر شما به
این سیب گاز بزنید، نخست به دانش و سپس به عشق دست پیدا میکنید.
·
بر خلاف تصور مار، دانش و عشق در
روند کار و ببرکت کار ـ بسان تفکر و تکلم، مفهوم و واژه ـ نه یکی پس از دیگری،
بلکه توأمان پدید می آیند.
·
پیوند فی مابین، پیوندی دیالک تیکی
است و نه دوئالیستی.
·
بدون واژه، مفهومی وجود ندارد و
بدون مفهوم، واژه ای.
·
تفکر و تکلم همیشه دست در دست با
یکدیگر می روند.
·
حتی می توان به جرئت گفت که میزان توسعه
فکری هر کس به میزان گنجینه واژه های او ست.
·
حریفی بی خبر از عالم و آدم می
گفت:
·
فلانی با دو هزار کلمه حرف می زند،
ولی من با دویست کلمه.
·
حریف به نقش غول آسای مفاهیم واقف نبود.
·
چون با تفکر مفهومی بکلی بیگانه
بود و درست به همین دلیل فاجعه آفرید.
6
انسان با عشق
خودش را در قالبهای نوینی بازتولید میکند.
·
شیوه استدلال مار از عقب ماندگی تجربی
و نظری او حکایت دارد:
·
انسان خود را نه با عشق انتزاعی
بلکه با تولید مادی و در روند تولید مادی باز تولید می کند:
·
عشق یکی از رهاوردهای تولید است.
·
حتی اگر منظور مار تولید مثل باشد،
باز هم تعیین کننده غریزه تکثیر و توسعه نوع است که به کشش غریزی انسان ها نسبت به
هم منجر می شود و در لفافه عشق ایدئالیزه می شود. (به عرش اعلی برده می شود.)
·
عشق در سیستم مختصات تولید (مثل) و عشق، در بهترین حالت ثانوی است، نه اولین،
معلول است و نه علت.
·
عشق معلولی است که بنا بر قوانین دیالک
تیکی به نوبه خود در علت (تولید و تولید مثل) مؤثر واقع می شود.
·
انسان ها با عشق خود را و شیوه
زیست خود را باز تولید نمی کنند، بلکه با تولید (مثل) مادی به این کرد و کار مهم نایل می آیند.
7
حوا
گفت:
اما چرا اول دانش و سپس عشق؟
·
حوا در گرد و غبار ویراژهای مار
فراموش کرده که آدم پرسش دیگری از او داشته و به جای پاسخ درخور، یاوه گاز زدن به
سیب و پرت و پلاهای بعدی را تحویل گرفته است.
·
پرسش حوای «ناقص العقل» اما فی
نفسه پرسشی منطقی و دیالک تیکی است.
8
مار
گفت:
برای
این که عشق شعله ای است که پس از دیدن – مشاهده - زبانه میکشد.
·
شعبده بازی مار را باش!
·
انگار هر دیدنی بطور خود به خودی و
اوتوماتیک به عشقی دامن می زند.
·
مشاهده بدین طریق به فندکی استحاله
می یابد که شمع عشق را بلافاصله روشن می کند.
·
بزعم مار، دیدن سطحی (مشاهده) چیزها،
پدیده ها و سیستم ها همان و شعله ور شدن چراغ عشق به آنها همان.
·
یاوه که حتما نباید شاخ و دم داشته
باشد.
·
یاوه به همین جفنگیات مار می
گویند.
9
مار
گفت:
برای
این که عشق شعله ای است که پس از دیدن – مشاهده- زبانه میکشد.
·
برخلاف پندار مار میان عشق (نفرت) و
مشاهده نیز نه پیوندی دوئالیستی، بلکه دیالک تیکی برقرار است:
·
به همان سان که آشنائی و شناخت می
تواند محمل عشق و یا حتی نفرت باشد، به همان سان هم عشق و نفرت می تواند محمل کشش
و آشنائی و شناخت ژرفتر باشد.
10
حوا گفت:
پس زود سیب را
بده گاز بزنیم.
·
تورات و انجیل و قرآن و مار و
ابلیس و ناصر و حواریون رنگارنگ، حوا را خر حساب کرده اند:
·
سیبی (و یا گندمی) را
نشان «ضعیفه ی ناقص العقل» می دهند و آن را منشاء معجزات غیر قابل تصور جا می زنند:
·
گازی بر سیب همان و دانشمند شدن همان
و عاشق شدن همان.
·
و حوا مثل خری بدون تأمل و تفکر و
سؤال و جوابی سیب می خواهد که گازش زند و بلافاصله دانشمند و بعد عاشق شود.
·
عمله ای تفسیر بمراتب بهتری از اسطوره
اخراج حوا و آدم از بهشت داشت:
·
او می گفت نعمات دیگر بهشت ـ بر
خلاف گندم، یعنی نان ـ صد در صد جذب اندام
می شدند.
·
بخشی از نان ولی به مدفوع بدل می
شد و در بهشت خدا، مستراح وجود نداشت.
·
به همین دلیل هم خدا از خوردن گندم
منع کرده بود.
·
و وقتی حوا و آدم به
وسوسه مار گندم می خورند، خدا نمی خواهد که بهشتش به گند کشیده شود و بیرون شان می
کند.
بعضی از فضلا و علمای وطنی بهتر است که هنر تفکر منطقی را از عمله های ملی بیاموزند و نه از نیچه ها و حواریون شان.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر