سیاوش کسرائی
شین میم شین
من
خوشه چین کشته ی دهقانم
من
بازگشت هر سخن و سرگذشت را
آنچه
ام سپرده اند
در
پیشگاه داد به پیمانم
اما
تا دانه را ز پوست نپردازم
تا
نگذرد ز چرخه دستاس آزمون
تا
ورز ناورم
تا
دور آتش اندیشه نفکنم
ز آن
نان
نمی دهم.
·
معنی تحت اللفظی:
·
من دروگر کشت دهقانم و در پیشگاه داد پیمان بسته ام که سخن
و سرگذشت را که به من محول شده، تبیین دارم.
·
اما تا زمانی که دانه های گندم اندیشه را پوست زدائی نکنم،
از زیر آسیاب دستی آزمون نگذرانم، تا خمیر حاصله را ورز نیاورم، تا در تنور تفکر نپزم،
هرگز از آن نان نمی دهم.
1
·
این پاسخ فردوسی به پرخاش های سهراب است.
·
در این پاسخ فردوسی غنا و ژرفای غول آسای تفکر سیاوش نمودار
می گردد.
·
سیاوش روند و روال کار فکری را در شباهت شگرفی به کار مادی
تصور و تصویر می کند.
·
ماتریالیسم زنده و شاداب مارکس را بهتر از این نمی توان جامه
عمل پوشاند.
2
من
خوشه چین کشته ی دهقانم
·
فردوسی و یا به عبارت دقیقتر، سیاوش خود را به دروگری تشبیه
می کند که خوشه های گندم اندیشه را می چیند، خوشه هائی که ثمره کار درازمدت دهقان
است.
·
او بدین طریق دیالک تیک کار مادی و کار فکری را به شکل دیالک
تیک کشت و درو بسط و تعمیم می دهد و عملا نقش تعیین کننده را از آن کار مادی دهقان
می داند.
·
یعنی بر ثانویت کار
فکری تأکید می ورزد.
3
من
خوشه چین کشته ی دهقانم
·
سیاوش ضمنا از جایگاه اجتماعی فردوسی و خود پرده برمی دارد
و خود را به عنوان پرولتر معرفی می کند که از قبل کار فکری خویش امرار معاش می کند
و نه از قبل کار غیر.
·
در ایدئولوژی سیاوش از منم منم های شعرای طبقات واپسین و
خرده بورژوازی از خود راضی کمترین خبری نیست.
·
فردوسی از دید سیاوش شاعری زحمتکش با خصایل پرولتری است.
·
در ادامه همین بند شعر این خصایل فردوسی روشن تر تصویر می
شوند:
4
من
بازگشت هر سخن و سرگذشت را
آنچه
ام سپرده اند
در
پیشگاه داد به پیمانم
·
فردوسی درست به همان سان که دروگر خوشه های گندم را با
احساس مسئولیت می چیند، خوشه های سخن و سرگذشت را ، قصه های باستانی را، شاهنامه
را گرد می آورد و خود را در پیشگاه داد مسئول می داند.
·
سیاوش بدین طریق از تشابه شگرف میان کار مادی و کار فکری پرده
برمی دارد.
·
اتیک و اخلاق پرولتری همین است.
·
فردوسی کار محوله را بسان پرولتر بنا بر پیمان منعقده با داد
انجام می دهد:
·
دیالک تیک داد و ستد بدین طریق به شکل دیالک تیک شاهنامه و
پیمان منعقده (دستمزد، حقوق) بسط و تعمیم می یابد.
5
اما
تا دانه را ز پوست نپردازم
تا
نگذرد ز چرخه دستاس آزمون
تا
ورز ناورم
تا
دور آتش اندیشه نفکنم
ز آن
نان
نمی دهم.
·
سیاوش اکنون از قول فردوسی روال و روند قانونمند تولید نان
را برای توضیح دقیق روند و روال قانونمند تدوین شاهنامه به خدمت می گیرد تا هم از
یگانگی ماهوی کار مادی و فکری پرده بردارد و هم به تفهیم ملموس تر و ساده تر مسئله
نایل آید:
·
قصه های شاهنامه از حماسه تا تراژدی به همان سان تدوین می
یابند که تولید نان صورت می گیرد:
·
هم تولید مادی و هم تولید فکری در روندی انجام می گیرند.
·
یعنی از مراحل مختلفی می گذرند:
6
اما
تا دانه را ز پوست نپردازم
تا
نگذرد ز چرخه دستاس آزمون
تا
ورز ناورم
تا
دور آتش اندیشه نفکنم
ز آن
نان
نمی دهم.
·
دانه اندیشه نخست پوست زدائی می شود.
·
بعد از زیر چرخه آسیاب تجربه (آزمون) می گذرد و فرم آرد به
خود می گیرد تا در ترکیب با آب خمیر شود.
·
وقتی خمیر اندیشه ورز آمد و از تنور تفکر گذشت، تولید نان (تراژدی)
به پایان می رسد.
·
در غیر این صورت نمی توان از دانه های گندم، نان قابل خوردن
تهیه کرد.
·
گذار گندم به نان روندی ضرور و قانونمند است و نه تصادفی و
دلبخواهی.
·
سیاوش بطور غیر مستقیم به توضیح روال و روند ضرور و قانونمند
تشکیل تراژدی رستم و سهراب می پردازد.
·
برای درک بهتر همین توضیح سیاوش بار دیگر همین بند شعر را
مورد تأمل دقیقتر قرار می دهیم:
7
اما
تا دانه را ز پوست نپردازم
تا
نگذرد ز چرخه دستاس آزمون
تا
ورز ناورم
تا
دور آتش اندیشه نفکنم
ز آن
نان
نمی دهم.
·
اجزای متشکله تراژدی رستم و سهراب نخست بسان دانه گندم پوست زدائی می شوند.
·
بعد از زیر چرخه دستاس آزمون و آزمایش (تجارب زنده زندگی)
می گذرند.
·
این به معنی رخنه تجربه در حادثه خام است.
·
این به معنی رخنه روح در ماده است.
·
این به معنی توسعه و تکامل نخستین اجزای تراژدی است.
·
تحول بعدی اجزای تراژدی در نتیجه گذار گام به گام آن از
کوره تفکر صورت می گیرد:
·
حادثه سرشته به شناخت تجربی در گذر از کوره تفکر به زره شناخت
عقلی و نظری مجهز می شود و سرانجام تراژدی رستم و سهراب تدوین می یابد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر