هانیبال الخاص (1309 ـ 1389)
نقاش، منتقد و مدرس هنری، مترجم و نویسنده ایرانی
پیرایه یغمائی
·
به سرزمینِ من نقّاشی هست
·
كه تمامِ درماندگان دوستش میدارند
·
و دوستش میدارند تمامِ
خیابانخوابها،
·
تمامِ خاكسترنشینان
·
و تمامِ آواره گانی كه به
عمرِ خویش یك پرده ی او را نیز به چشم ندیده اند
·
امّا سكوت شان رَدای نعره ی پوشیده
در ضیافتِ آن پردهها ست.
·
نقّاشی كه از سپیدیِ بومها،
آینه میسازد
·
و هر كس را رخصتِ آن هست
·
كه به آینه هایش
·
تنهاییِ عظیمِ انسان را به
تماشا بنشیند
·
با عشقها و آرزوها و آرمانهایش،
·
با زخمها و دردها و دروغ هایش،
·
با سرخوشیها و ستمگَریها و
ستمبَریهایش
·
تمامِ دیوارهای جهان
·
با شوقِ بر خود داشتنِ پرده ای
از او به خواب میروند
·
چرا كه پردههایش
·
دیوارها را تبرئه می كنند از
تباهیِ بودن شان.
·
در سرزمینِ من نقاشِ بزرگی است
به نامِ هانیبال،
·
كه لرزشِ دستان اش
·
نبضِ تاریخِ تبارِ مَرا رسم می
كند
·
ـ روزگار گذراندهاند بر تیغهی
قدّارهها ـ
·
و چشمانِ او آبروی جهان اند!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر