۱۳۹۲ تیر ۱۴, جمعه

سیری در جهان بینی به آذین (23)


7 سال پس از خاموشی به آذین
به قلم رضا نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک رضا نافعی
تحلیلی از شین میم شین 



طبری به سخن چنین ادامه می دهد:
تمام این صفات عالی انسانی که در مقابل صفات خشک و جامد و محدود و رذیل و عبوس و خشن و قسی عصر  به حد شگقت آوری کامل و پیش افتاده است به ویژه در اشعار دل آویز و سحر انگیز دو شاعر نابغه یعنی مولوی و حافظ منعکس است و علت جاذبه شگرف این دو تن مرد واقعا بزرگوار همانا در همین تجلیات یک روح فوق العاده انسانی ، پر شور، فروتن، مهربان، لطیف، رها از عصبیت، سرشار از عشق به بشر در عین حال مغرور و بلند پرواز ، قوی و پیکار جو است . 

1

تمام این صفات عالی انسانی که در مقابل صفات خشک و جامد و محدود و رذیل و عبوس و خشن و قسی عصر  به حد شگقت آوری کامل و پیش افتاده است.

·       طبری در این فراز از «پژوهش» و یا یادداشت خود صفات اهل طریقت و عرفان را با صفات طبقه حاکمه مورد مقایسه قرار می دهد و عملا دوئالیسم خیر و شر را به شکل دوئالیسم عرفان و تئولوژی حاکم بسط و تعمیم می دهد.

2

·       در این «کشف» طبری که میان صفات طبقه حاکمه بنده داری ـ فئودالی و صفات اوپوزیسیون بورژوائی نطفه ای (اهل طریقت و عرفان) تفاوت و تضاد بوده و باید هم باشد، تردیدی نیست.
·       مسئله اما تحقیر مطلق یکی و تجلیل مطلق از دیگری است.

3

·       اولا صفات اهل طریقت و عرفان را به هیچ ترفندی نمی توان به عنوان «صفات عالی انسانی» و «به حد شگفت آوری کامل و پیش افتاده» تلقی کرد.
·       این به معنی بی اعتنائی به حقیقت عینی خواهد بود.
·       ثانیا صفات طبقه حاکمه را نیز نمی توان مطلقا منفی جا زد و راهی سطل زباله نمود.
·       ما در تحلیل آثار نمایندگان فئودالیسم (سعدی و حافظ) و  مثنوی مولوی صحت و سقم این برداشت طبری را نشان داده ایم و خواهیم داد.

4
به ویژه در اشعار دل آویز و سحر انگیز دو شاعر نابغه یعنی مولوی و حافظ منعکس است.

·       طبری ظاهرا بسان عوام الناس بی خبر از تئوری رهائی بخش، از تفاوت ماهوی مولانا و حافظ بکلی بی خبر است.
·       بنا بر تحلیل عینی اشعار حافظ، می توان به جرئت گفت که حافظ سرسخت ترین دشمن عرفان انقلابی است و در سنت سعدی و به پیروی اکید از سعدی، فقط بخش خردستیز عرفان را به خدمت گرفته و بطرز همه جانبه ای توسعه داده و در سطح وسیعی متأسفانه تبلیغ کرده است.

5
به ویژه در اشعار دل آویز و سحر انگیز دو شاعر نابغه یعنی مولوی و حافظ منعکس است.

·       معلوم نیست که طبری به چه دلیلی حافظ و مولانا را نابغه قلمداد می کند.

·       تنها هنری که حافظ دارد، فرم زیبای غزلیات او ست.
·       ولی تفکر حافظ به غایت عقب مانده، کپک زده و فوق العاده ارتجاعی و در خطوط معینی حتی آنتی هومانیستی و شبه فاشیستی است.
·       غفلت طبری از این حقیقت امر خود مسئله بزرگی است.
·       شاید دلیل این پندار طبری عدم تحلیل حداقل اوبژکتیف اشعار حافظ و مولانا باشد.
·       طبری به احتمال قوی با دیالک تیک ماتریالیستی بیگانه بوده است.
·       چون از این «پژوهش» های شتابزده طبری بوی اسلوب دوئالیستی (متافیزیکی) و سوبژکتیویسم معرفتی به مشام می رسد.

6
 و علت جاذبه شگرف این دو تن مرد واقعا بزرگوار همانا در همین تجلیات یک روح فوق العاده انسانی ، پر شور، فروتن، مهربان، لطیف، رها از عصبیت، سرشار از عشق به بشر در عین حال مغرور و بلند پرواز ، قوی و پیکار جو است.

·       «تحلیل» سوبژکتیویستی به همین می گویند:
·       طبری بسان دوئالیست تمامعیاری هر صفت مثبت و پسندیده که به ذهنش می رسد با یک من سریش قوی به قبای حافظ و مولانا می چسباند.

·       بدین طریق روح حضرات به بوته منور در کوه طور موسی کلیم الله شباهت پیدا می کند.

7

·       حیرت انگیز است که طبری حافظ را پیکارجو جا می زند:
·       حافظی که کسب و کار اصلی اش دعوت به تسلیم و رضا و تخدیر مستمر توده ها ست.
·       ما به مثالی چند اکتفا می کنیم و می گذریم:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

·       معنی تحت اللفظی:
·       برای کسب آسایش دنیا و عقبی باید  دو شیوه رفتار زیر را پیشه کرد:
·       با دوستان باید مهربان و جوانمرد بود.
·       با دشمنان باید مدارا داشت.
·       یعنی با دشمنان رفتار مبتنی بر ملاطفت و نرمی و لطافت داشت.

8
·       خوب.

·       چگونه می توان چنین کسی را پیکارجو جا زد؟

·       پیش شرط پیکارجوئی سرسختی و آشتی ناپذیری در حل تضادها ست.
·       با مدارا و ملاطفت چگونه می توان حتی ساده ترین تضاد خانوادگی را حل کرد، چه برسد به تضاد با قبایل وحشی خونریز از مغول و تاتار و غیره؟

9
ساقیا می ده که رندی‌های حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
·       معنی تحت اللفظی:
·       ساقیا می برسان که پادشاه جرم بخش و عیب پوش، به رندی های حافظ پی برد.

·       خوب از کجای چنین کسی پیکارجوئی می تراود؟

·       اینکه جز مداحی بی پرده و عریان قلدران حاکم نیست.

10

·       مگر حافظ همان حافظی نیست که سودائی جز تهدید و تخریب و سرکوب دگراندیشان ندارد.

کجا ست صوفی دجالفعل ملحد شکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید!

·       معنی تحت اللفظی:
·       صوفی ئی که کردوکارش ابلیس واره و ریخت و قیافه اش کافر واره است، کجا مخفی شده است؟
·       خبرش دهید که مهدی دین پناه از راه رسید.

·       خوب این چه موضع اجتماعی و سیاسی است که حافظ اتخاذ کرده است؟

·       این مگر نوعی انتقامگیری از اهل طریقت و عرفان و هر مخالفی نیست؟

·       این مگر نوعی خبرچینی و جاسوسی در حق آنان نیست؟

·       این مگر نوعی چاپلوسی به پادشاه متواری بازگشته پس از بند و بست با اجانب وحشی نیست؟

·       چگونه می توان چنین کسی را دارنده «روح فوق العاده انسانی» تلقی کرد؟

11
نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من، برهان نادانی بود

·       معنی تحت اللفظی:
·       اگر طالب نام نیکی با بدان معاشرت مکن.
·       چون خودپسندی دلیل نادانی است.

·       خوب.
·       این رهنمود خواجه به چه معنی است؟

·       این همان خواجه است که «مدارا» با اجانب و دشمنان را توصیه کرده است.
·       وقتی نوبت به اوپوزیسیون می رسد، حتی معاشرت با آنان مذموم تلقی می شود، چه برسد به مدارا.
·       ضمنا لجن «خودپسندی» بر صورت اهل طریقت و عرفان یعنی همان مولانا پرتاب می شود.

12

·       چگونه می توان حافظی را که از سر تا پا لات و لاابالی و رند و لومپن است، دارنده ی «روح فوق العاده انسانی، پر شور، فروتن، مهربان، لطیف، رها از عصبیت، سرشار از عشق به بشر» محسوب داشت.

بی خبرند زاهدان، نقش بخوان و لا تقل
مست ریا ست محتسب، باده بده و لا تخف

·       معنی تحت اللفظی:
·       زاهدان بی خبرند، نقش بخوان و به کس مگو.
·       محتسب مست ریا ست، می بیار و نترس.

صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می ‌خورد
پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف

·       معنی تحت اللفظی:
·       صوفی شهر را نگاه کن که لقمه مشکوک می خورد.
پاردم (تسمه ای ‌که به زین ‌یا پالان ‌اسب ‌و خر‌ می بندند) این حیوان خوش خوراک دراز باد.

·       خوب از کجای این برخوردهای حافظ، سجایای فوق الذکر را احسان طبری استنتاج کرده است؟

13

·       حافظی که فلسفه اجتماعی اش بر تئوری تسلیم و تحمل و رضا مبتنی است، چگونه می تواند پیکارجو و انساندوست و غیره باشد؟

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشاده است


من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت.

چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضا ست خرده مگیر

·       طبری نباید از محتوای فلسفی و سیاسی این ابیات خواجه بی خبر باشد.
·       سؤال فقط این است که طبری چرا و به چه دلیل به انعکاس وارونه حقایق مبرهن مبادرت می ورزد.

14



·       چگونه می توان حافظی را مترقی جا زد که بسان مولانا تئوری شناخت مطلقا ارتجاعی (ندانمگرائی، تردیدگرائی و غیره) را بی وقفه تبلیغ می کند:

15
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست

·       معنی تحت اللفظی:
·       ای کسی که با توسل به عقل به تعریف عشق مبادرت می ورزی، فکر نمی کنم که موفق گردی.

·       این مگر همان یاوه مولانا مبنی بر «چوبین بودن پای استدلالیان» و خردگرایان نیست؟

·       کسب و کار معرفتی و نظری اصلی حافظ  همان کسب و کار معرفتی و نظری اهل طریقت و عرفان است:
·        تبلیغ خستگی ناپذیر خردستیزی
·       تحقیر پیگیرعقل
·       تخریب بی مهابای خانه تفکر و شناخت و شعور توده ها  

16
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سربسته چه دانی خموش

·       معنی تحت اللفظی:
·       از لطف سبقتگیر خدا نومیدم مکن.
·       تو از کجا می دانی که در پشت پرده چی خوب است و چی بد.
·       لطف خدا از جرم ما بیشتر است.
·       تو از نکات سربسته خبر نداری، پس خفه شو!

·       مگر این به معنی انکار لومپن مآبانه لیاقت معرفتی انسان نیست؟

·       مگر این به معنی روشنگری ستیزی علنی نیست؟

·       مگر این به معنی طرفداری از تئوری شناخت اگنوستیسیستی (ندانمگرائی) عریان نیست؟

17

·       چگونه می توان حافظی را که حرفه اش روشنگری ستیزی خستگی ناپذیر است، ایدئالیزه کرد و به عرش اعلی برد؟

من اگر خوبم و گر بد، تو برو خود را باش
هر کسی آن درود، عاقبت کار که کشت 

·       معنی تحت اللفظی:
·       من اگر خوبم و یا بد، به تو ربطی ندارد.
·       هر کس نهایتا هر چه کشته درو می کند.

·       خوب این حکم حافظ به چه معنی است؟

·       مگر مستبدین تاجدار و عمامه دار و  غیره، بی رحمانه تر از این پوزه بند بر پوزه هر دگراندیش جسوری نهاده اند؟

·       این مگر به معنی نهی از انتقاد اجتماعی نیست؟

·       این رهنمودهای حافظ را امروزه نمایندگان طبقات واپسین  در سطح وسیعی اشاعه می دهند.

·       به قول حریفی در کامنتی بر این بیت، «اگر رهنمود خواجه عملی شود، آنگاه نه از تاک نشان می ماند و نه از تاکنشان.

·       حتی هر خرفتی می داند که بشریت سکنه کشتی بزرگی اند و اگر کسی سوراخی در آن پدید اورد، جان همه به خطر می افتد.
·       آزادی هر کس بدانجا ختم می شود که آزادی همه کس (جامعه، همبود) شروع می شود.
·       جامعه و جهان که طویله نیست تا هر کس آن کند که میلش می کشد و دلش می خواهد.
·       فرد فقط در دیالک تیک فرد و جامعه وجود دارد و باید پاسخگوی عمل خویش باشد.
·       در غیر این صورت جامعه به جهنم بدل می شود.
·       انتقاد از خود و همنوع خود یک ضرورت اجتناب ناپذیر است.
·       برای روشنگری بدیلی وجود ندارد.
·       انتقاد بهترین خدمتی است که کسی در حق آدمی می تواند انجام دهد.
·       انتقاد که به معنی خصومت نیست.
·       کسب و کار هر مادر و پدری انتقاد از بچه خویش است، بی آنکه آندو، دشمن پاره تن خویش باشند.»

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر