۱۳۹۲ مرداد ۵, شنبه

سیری در جهان بینی احسان طبری (31)


تحلیلی از میم حجری
سرچشمه:
صفحه فیسبوک نصرالله آقاجاری 
 شمه ای از «در باره انسان و جامعه انسانی»
اثری از احسان طبری
نشر حزب توده

·        «عبدالله مبارک گوید غلامی خریدم.
·       گفتم:
·       «چه نامی؟»
·       گفت:
·       «تا چه خوانی.»
·        
·       گفتم:«چه خوری؟»
·       گفت:«تا چه خورانی.»
·        
·       گفتم:
·       «چه پوشی؟»
·       گفت:
·       «تا چه پوشانی.»
·        
·       گفتم:
·       «چه خواهی؟»
·       گفت:
·       «بنده را با خواست چه کار!»
·        
نگویَمَت که چنین باش یا چنان با ما
تو پادشاهی و با بنده هرچه خواهی کن!

·       این داستان غم انگیز و زیبا وصف بردگان قرون وسطایی کشور ما و خودِ داستان دارای روح عرفانی است، ولی برای آن دوران های شوم نمونه وار است.

·       آیا ما مطمئنیم که در نیاکان ما برده ای اسیر نبوده؟

·       احدی نمی تواند مطمئن باشد.
·       اربابان سیاست برده داری داشتند. 


·       در قابوسنامه فصلی است در آداب رفتار با بردگان و بندگان که خواندنی است. 

·       اربابان با ایجاد تفرقۀ نژادی و سرزمینی و عقیدتی و شغلی بین بردگان، آنها را به جان هم می انداختند.
·       در رُم باستانی، نبرد بردگان یک ارباب با گروه بردگان ارباب دیگر، سخت باب بوده است.
·       بردۀ جاهل به خاطر اثبات بزرگواری ارباب خود، هم زنجیر خود را می کشت. 

·       ستم و جهالت بازو به بازو می روند.
·       تا فقر و جهالت باقی است، ستم باقی است.
·       تا ستم باقی است، فقر و جهالت باقی است.
·        
·       چنان که گفتیم، در نظام بردگی خاور زمین تسلط شاه بر مجاری آب او را سخت نیرومند می کرد و به خداشاهی (دسپوتیسم شرقی) می رساند و عملاً او مالک جان و مال و ناموس کشور بود.
·       یعنی «بردگی جمعی» بود.
·       همه برده بودند.

همه بندگانیم خسرو پرست
من و گیو و گودرز و هر کس که هست
(شاهنامه فردوسی)
·        
·       ویل دورانت در «تاریخ تمدن» خود بدرستی یادآور می شود که یونانیان بردگان شرقی را از بردگان دیگر خوارتر می شمردند.
·       زیرا می گفتند که آنها به بندگی شاهان مستبد و جباران (تیران ها) خو گرفته اند و لذا حرجی نیست که با آنها رفتاری هرچه خشن تر شود.
بر گرفته از کتاب
«در باره انسان و جامعه انسانی»
نوشته احسان طبری
انتشارات حزب توده ایران

میم

·       این فراز از نوشته احسان طبری فقط بظاهر بی عیب و نقص جلوه می کند، ولی در واقع حاوی ایرادات نظری جدی است.

·       چرا این سؤال احسان طبری ناقص و معیوب است؟

1
«آیا ما مطمئنیم که در نیاکان ما برده ای اسیر نبوده؟»

·       این سؤال احسان طبری، فی نفسه درست است، ولی این سؤال فقط یک روی مدال است.
·       روی دیگر مدال از قرار زیر است:
·       «آیا مطمئنیم که نیاکان ما خود برده نبوده اند؟»

·       ما مطمئنیم که نیاکان مان و حتی پدران مان بنده و رعیت و پرولتر و گدا و درویش بوده اند.

2

·       ثانیا این سؤال نادرست است،  به این دلیل که خود طبری از «بردگی جمعی» یعنی از برده کلکتیف سلاطین بودن خلق سخن می گوید.
·       این عملا نافی سؤال مبتنی بر داشتن برده در خانه خویش است.

·       مگر اینکه تعریف نادرستی از مفهوم «برده» داشته باشیم.

3

·       برده به طبقه اجتماعی ئی اطلاق می شود که ابزار سخنگو ست.
·       مالک حتی خویشتن خویش نیست.
·       مملوک است.
·       چیز واره است.
·       اوبژکت واره است.

4
«آیا ما مطمئنیم که در نیاکان ما برده ای اسیر نبوده؟»

·       در این صورت، سؤال طبری به معنی نقض تعریف مفهوم «برده» خواهد بود.
·       چون نمی توان در آن واحد هم برده کلکتیف بود و هم خانه داشت و علاوه بر آن برده داشت.

5

·       شاید منظور طبری از بردگی کلکتیف در تحلیل نهائی باشد.

6

·       ایراد نظری دیگر طبری در این فراز این است که او خصلت طبقاتی جامعه را مخدوش جلوه گر می سازد.
·       بزعم طبری در جامعه برده داری ایران باستان، طبقه حاکمه وجود ندارد، بلکه فرد حاکمه وجود دارد که در هیئت سلطان تجسم می یابد.

7

·       تصورش حتی دشوار است که یک نفر به تنهائی حاکم بر توده باشد.
·       طرفداران تز امپریالیستی «توتالیتاریسم» نیز چنان وانمود می کنند که گویا افرادی از قبیل هیتلر و یا استالین همه کاره بوده اند.

·       یاوه حضرات بنظر ساده لوحان  فقط مقبول می آید.

·       چرا؟
·        
·       برای اینکه چنین شخصیت هائی محبوبیت تام و تمام کسب می کنند و پرستیده می شوند و خلق به فرمان شان از روی جسد خویش می گذرد.

8


·       این پدیده اما مثل هر پدیده دیگر، فرم نمودین ماهیتی معین است:
·       در هیئت هیتلر به عنوان مثال اراده ی طبقه سرمایه دار واپسین (بورژوازی انحصاری) تبلور و تجسم مادی می یابد.
·       بدون پشتیبانی طبقه یاد شده هیتلر نمی توانست پشیزی هم ارزش داشته باشد و کمترین تفاوتی با دیگر لات ها و لومپن های سرگردان در خیابان های آلمان داشته باشد.

9


·       در لنین و استالین اراده توده زحمت تبلور و تجسم مادی یافته بود.

·       لنین و استالین و مائو و هوشی مین و کاسترو نه افراد شخصی محض، بلکه اشخاص حقوقی محسوب می شوند و اراده توده زحمت را نمایندگی می کنند.

·       لنین در مصاحبه با خبرنگاران به این حقیقت امر صریحا اعتراف می کند و تأکید می ورزد.

·       حتی مارکس و انگلس بدون پیوند ارگانیک با توده زحمت (پرولتاریای صنعتی) نمی توانستند به کشف حقیقت عینی پنهان از نظرها و به تدوین مارکسیسم نایل آیند.

10

·       آنچه از دید طبری پنهان می ماند، رشته های مادی و معنوی نامرئی است که شخصیت را به طبقه پیوند می دهد.
·       از این رو، پذیرش فردی خودکامه به مثابه برده دار مطلق و توده به مثابه برده کلکتیف دشوار است.

·       خیلی از چیزها، ماهیتا آن نیستند که جلوه می کنند.
·       به قول سایه شاعر: 
«یا رب چقدر فاصله دست و زبان است!»

·       سایه در این مصراع زیبا، دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک دست و زبان بسط و تعمیم می دهد و از دره عمیق فی مابین پرده برمی دارد.
·       از ناهمخوانی حرف با عمل.

11

·       احسان طبری از سوی دیگر، بدرستی توضیح می دهند که «اربابان با ایجاد تفرقۀ نژادی، سرزمینی، عقیدتی و شغلی بین بردگان، آنها را به جان هم می انداختند.»
·       ولی نتیجه ای ـ اگرچه درست ـ اما سطحی می گیرند:

«ستم و جهالت بازو به بازو می روند.
تا فقر و جهالت باقی است، ستم باقی است.
تا ستم باقی است، فقر و جهالت باقی است.»

·       این استنتاج طبری به استنتاجات جاری در جامعه شبیه است و فاقد رادیکالیته مارکسیستی است.

·       چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

1

·       برای اینکه بدین طریق مسئله در دایره بسته ای (دایره ابلیسی) طرح می شود و لاینحل جلوه داده می شود:

تا فقر و جهل (علت) هست، ستم (معلول) هست.

·       هر آدم خود اندیشی نتیجه خواهد گرفت که پس برای از بین بردن ستم باید فقر مادی و معنوی (فقر مادی و جهالت) از بین برود.

·       اکنون می توان راه حل مارکسیستی مسئله را ارائه داد:
·       برای محو ستم باید نظام مبتنی بر استثمار مادی و معنوی محو شود:

·       یعنی باید مالکیت خصوصی بر وسایل تولید لغو شود.
·       باید انقلاب اجتماعی و روشنگری علمی و انقلابی صورت گیرد.

2

·       طبری ولی مثل فاتالیست ها (تقدیر باوران) به جای ارائه راه حل رادیکال، دیالک تیک علت و معلول را وارونه می کنند:
·       جای علت و معلول را عوض می کنند:

« تا ستم (علت) باقی است، فقر و جهالت (معلول) باقی است.»

3



·       علت این دایره ابلیسی در شیوه توضیح نادرست طبری است.
·       شاید خود طبری ندانند.

·       اشکال استدلال ایشان این است که با توسل به دیالک تیک علت و معلول به توضیح مسئله می پردازند.

·       با این دیالک تیک به تنهائی نمی توان به راه حلی رسید.

·       علتش این است که در زنجیر علی (علت و معلولی)، حلقه اول و آخر وجود ندارد:
·       هر علتی معلولی را پدید می آورد و هر معلولی ناشی از علتی است.
·   علتی یافت نمی شود که خود معلول علت دیگری نباشد و معلولی یافت نمی شود که علتی را پدید نیاورد.
·        
·       هگل شاید به همین دلیل از «بی پایانی کریه» سخن می گوید.

نصرالله
یک سؤال:
آیا شما این کتاب را مطالعه کرده اید که قضاوت این چنینی می کنید؟

·       نه همین الان دیدیم.

نصرالله
 خیلی عجولانه قضاوت کردید!

·       شاید در خود کتاب این عیب رفع شده باشد.
·       ولی در این فراز این عیب چشمگیر است.
·       بدی نقل قول هم همین است.
·       نقل قول ها بریده هائی از متون است و نتیجتا ناقص و نارسا هستند.

نصرالله
این فراز فقط برای جلب توجه برای مطالعه این کتاب است و پیش از آن نیز فراز دیگری از این کتاب را بر این صفحه گذاشتم که نافی نوشته شما است.

·       ما همین فراز را نقد کردیم.
·       آره.
·       شعری بود زیبا.
·       ما هم با اشتراک گذاشتیم.

نصرالله
 مطالعه این کتاب به نمایندگان آشکار و نهان بورژوازی که ذره ای صداقت علمی دارند و سیاست ایدئولوژی زدایی را پیش می برند، پیشنهاد می شود.

1
·       آثار پیشینیان باید نقد شوند.

2
·         آثار پیشینیان آیه که نیستند تا دربست پذیرفته شوند.

3

·       مارکسیسم تئوری انتقاد است و نه آئین تأیید صرف.

4

·       فقط باید جنبه های درست تأیید شوند و توسعه داده شوند.
·       ایرادات اما باید نقد و حذف و رفع شوند تا موجب سرگیجه توده نشوند.

5

·       بهتر آن است که خوداندیشی و خودمختاری و به قول خود طبری «جسارت مدنی» در عرصه نظر و عمل تشویق شود و از اختناق و سرکوب پرهیز شود.

6

·       با انگ زدن که نمی توان بانی خدمت به خلق بود.

7

·       ضمنا معنی نقد نظریات غلط که ایدئولوژی زدائی نیست.

8

·       معنی نقد صریح و عاری از اوپورتونیسم نظریات غلط که  فقدان صداقت علمی نیست.
·       اتفاقا برعکس.

9
·       ضمنا نظرات ما هم باید تحلیل و نقد شوند.
 
·       هماندیشی امری عادی، متداول، متمدنانه و مثبت است. 

·       نمی توان از انسان های خردگرا و خود اندیش فقط انتظار تأیید داشت.
·       برده که نیستند تا رفتاری پیش گیرند که طبری از یادآوری اش تأسف می خورد و رنج می برد.

نصرالله
دوست عزیز تصور من این بود گفتگوی ما پایان یافته بود.
چون شما گفتید که کتاب را نخوانده اید.
و آنجه من در پایان نوشتم (پیشنهاد مطالعه کتاب) به هیچ روی اشاره به شما نبود
و در ضمن من هم چنین ذهنیتی ندارم که باید دربست پذیرفت و خود نویسنده هم چنین ادعایی ندارد، شما کتاب را بخوانید، خواهید دید که چنین تصورات غیر ضروری بوده است.

·       خیلی ممنون.
·       روزگار غریبی است.
·       تجارب روزمره ما نه شیرین، بلکه بشدت تلخ اند.
·       با کمال حسن نیت نظری را تحلیل می کنیم که خود هم گشایش دری به روی هماندیشی است و هم نشانه عشق و علاقه به صاحب نظر.
·       ولی چنان برخورد می شود که انگار عداوت و بد خواهی و تخریب و سوء نیت در بین است.
·       هماندیشی با دعوا و مرافعه عوضی گرفته می شود.
1

·       میدان هماندیشی اما نه «بازار خرید و فروش گاو خر» (هانس هاینتس هولتس)، بلکه میدان دفاع صریح و صادقانه از حقیقت عینی است.
2

·       به همین دلیل فکر کردیم که نمی خواهید ابراز نظر کنیم و دنبال به به و تأیید می گردید.
·       ببخشید.
3

·       ما کسی را که عمیقا دوست نداشته باشیم، اصلا آثارش را دست نمی زنیم، چه برسد به خواندن و تأمل روی آنها.
4
·       به عنوان مثال، ما می دانیم که تحلیل و نقد آثار شعرا و علمای طرفدار فاشیسم و فوندامنتالیسم ضرورت مبرم دارد.
·       ولی فقط بزور شلاق و بالاجبار، نظری به آنها می افکنیم و از مواضع هومانیستی توده دفاع می کنیم.

5
·       ما خیلی هم از انتشار آثار علمای توده شاد می شویم و قدردان کسانی هستیم که زحمت انتشار آنها را به خود می دهند.
·       شما شخصا یکی از فهمنده ترین و فهمیده ترین شخصیت ها در فیسبوک هستید.
·       خیلی ها اصلا مطالبی را که منتشر می کنند، نمی خوانند و شاید اگر هم بخوانند، نمی فهمند.

6
·       ولی درد موضعمندی طبقاتی و ایدئولوژیکی همین است:
·       دوست یابی آسان است ولی حفظ دوست دشوار و چه بسا محال.
7
·       اگر کسی طرفدار باد باشد، کمبودی از بابت «دوست» نخواهد داشت.
·       ولی روی این جور دوست ها و دوستی ها هم نمی توان حساب کرد.
·       با امتنان مجدد
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر