فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
عصیان بندگی
(1337)
· این شعر فروغ تحت عنوان «عصیان بندگی» در سال
1337 یعنی در 25 سالگی شاعر سروده شده است.
· بعد از این شعر دو شعر عصیانی دیگر تحت عناوین
«عصیان خدائی» و «عصیان خدا» سروده خواهد شد.
· عصیان خدائی را مورد تأمل و تحلیل قرار داده ایم
و منتشر کرده ایم.
· اکنون با تحلیل «عصیان بندگی» آغاز می کنیم و اگر
بخت یار باشد، به تحلیل « عصیان خدا» کمر
خواهیم بست.
· دلیل اینکه چرا تحلیل خود را با عصیان بندگی آغاز
نکرده ایم، این است که تحلیل اشعار و افکار این و آن برای ما نه امری دلبخواهی و
ارادی، بلکه چه بسا امری جبری و تحمیلی است.
بر لبانم سایه ای از پرسشی مرموز
در دلم دردی است بی آرام و هستی سوز
راز سرگردانی این روح عاصی را
با تو خواهم در میان بگذاردن امروز
· معنی تحت اللفظی:
· پرسشی مرموز بر لبانم سایه افکنده و دردی بی تاب
و هستی سوز در دلم موج می زند.
· امروز می خواهم راز آشوب درونی خود را به مثابه
روحی عاصی با تو در میان بگذارم.
1
بر لبانم سایه ای از پرسشی مرموز
در دلم دردی است بی آرام و هستی سوز
· فروغ در این بیت، نخست دیالک تیک داخلی و خارجی (درونی
و برونی) را به شکل دیالک تیک لب و دل بسط و تعمیم می دهد.
2
· بعد دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک لب
و سایه پرسش از سوئی و دیالک تیک دل و درد از سوی دیگر بسط و تعمیم می دهد.
3
بر لبانم سایه ای از پرسشی مرموز
در دلم دردی است بی آرام و هستی سوز
· بعد به توصیف پرسش و درد می پردازد:
· پرسش شاعر مرموز است.
· پرسش شاعر مبهم و مه آلود است.
· یعنی برای درک آن باید کلید رمزی در اختیار داشت.
· درد شاعر دردی به خود تپنده و سوزناک است.
4
راز سرگردانی این روح عاصی را
با تو خواهم در میان بگذاردن امروز
· شاعر در این بیت خود را به روحی عاصی تشبیه می
کند.
· روح عاصی سرگردان.
· روحی کولی صفت، بی آرام و بی تاب و بی قرار.
· روحی از جنس ارواح سرگردان در آثار شکسپیر.
· روحی رازمند.
5
راز سرگردانی این روح عاصی را
با تو خواهم در میان بگذاردن امروز
· شاعر اکنون می خواهد که راز این روح سرگردان را،
یعنی راز خود را با خدا در میان نهد.
· فروغ بدین طریق دیالک تیک فراز و فرود را به شکل
دیالک تیک خدا و انسان، خدا و خود بسط و تعمیم دهد.
· بدین طریق می توان به جهان بینی فروغ پی برد:
· فروغ به وجود خدای ماورای طبیعی، خدای ماورای
اجتماعی ایمان دارد.
· فروغ بلحاظ جهان بینی ایدئالیست است.
· ایدئالیستی عاصی است.
گر چه از درگاه خود می رانی ام، اما
تا من اینجا بنده، تو آنجا خدا باشی،
تا من اینجا بنده، تو آنجا خدا باشی،
سرگذشت تیره من سرگذشتی نیست
کز سرآغاز و سرانجامش جدا باشی
· معنی تحت اللفظی:
· اگرچه مرا از درگاه خود می رانی، ولی تا زمانی که
تو خدا باشی و من بنده باشم، سرگذشت من، سرگذشتی نخواهد بود که تو از آغاز و انجام
آن جدا باشی.
1
· فروغ در این دو بیت، اولا دیالک تیک فراز و فرود
را به شکل دیالک تیک خدا و بنده بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن
فراز (خدا) می داند.
· این نقش را با پیگیری تام و تمام تا آخر همین شعر
به رسمیت می شناسد و مبنای گفتگوی انتقاد آمیز خود با خدا قرار می دهد.
2
· فروغ عملا خود را بنده تلقی می کند و نه آزاد.
· ضمنا خدا را تعیین کننده سرگذشت خویش از آغاز تا
انجام می داند.
· فروغ بلحاظ جهان بینی فرق ماهوی با مذهبیون دیگر
ندارد.
· تنها فرقی که فروغ با بقیه مذهبیون دارد، عصیان
او ست.
· مذهبیون عادی هم هر از گاهی عاصی می شوند و کفر
می گویند.
· این اما پدیده ای استثنائی است.
· در حالیکه عصیان فروغ، نه استثناء، بلکه قاعده
است.
· فروغ زنی عاصی است.
آلبر کامو (1913 ـ 1960)
برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات
آثار:
بیگانه
طاعون
افسانه سیزیف
کتاب یاغی
...
· عصیان و طغیان از مقولات اساسی فلسفه ایدئالیستی
ـ ذهنی امپریالیستی موسوم به اگزیستانسیالیسم اند که احتمالا در زمان سرودن این
شعر در اروپا بشدت مد بوده و آثار نمایندگان آن، به توصیه مستشاران امپریالیسم در
ایران ترجمه و ترویج می شدند.
· آلبر کامو هم درمان درد پوچی هستی را در طغیان می
داند.
3
گر چه از درگاه خود می رانی ام، اما
تا من اینجا بنده، تو آنجا خدا باشی،
تا من اینجا بنده، تو آنجا خدا باشی،
سرگذشت تیره من سرگذشتی نیست
کز سرآغاز و سرانجامش جدا باشی
· فرق دیگر فروغ با مذهبیون عادی در این است که او خود
را مطرود از درگاه الهی می داند، مطرودی که علیرغم طرد، همچنان بنده خدا می ماند و
سرگذشتش از آغاز تا انجام بوسیله خدا رقم می خورد.
· فروغ به همین دلیل نوعی قرابت و خویشاوندی میان
خود و ابلیس احساس می کند.
· دلیل این تصور احتمالا سرپیچی فروغ از فرامین
شرعی بوده است.
· برای اگزیستانسیالیست ها لذات مادی از قبیل می و
معشوق و افیون و غیره جزو مقدسات محسوب می شوند.
· همه نمایندگان طبقات واپسین در می و معشوق و
افیون و غیره منبع معنای زندگی را می جویند.
· به همین دلیل است که می و معشوق موضوع مرکزی در
آثار خیام و حافظ و غیره است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر