7 سال پس از خاموشی به
آذین
به قلم رضا
نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
رضا نافعی
تحلیلی از
شین میم شین
به آذین
«آیا می توانیم به این بهانه که گذشت هفتصد سال
جامۀ دانسته ها و باورداشت های روزگار مولانا را بر پیکر مثنوی تنگ و کهنه و
نخ نما کرده است، آن را یادگار عصری مرده بدانیم که خود نیز مرده است و دیگر
هرگز نفس زندگی بر آن نخواهد دمید؟
1
·
به این حکم به آذین باید با دقتی دو چندان نظر کرد:
·
به آذین عملا دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دوئالیسم
جامه دانسته ها و باورداشت های روزگار مولانا و پیکر مثنوی بسط و تعمیم می دهد.
·
دانش زمان مولانا را به آذین فرم (جامه) تلقی می کند و
مثنوی را و به عبارت عام تر، عرفان را، محتوا (پیکر.)
·
شاید این اولین بار باشد که کسی دیالک تیک فرم و محتوا را
این چنین بی پروا وارونه می سازد.
·
هر آدم معمولی معمولا دانش هر عصر را محتوا و آثار هنری و
فلسفی و غیره مربوطه را فرم تلقی خواهد کرد.
·
اما چرا به آذین به این وارونه سازی غیر عادی مبادرت می ورزد؟
2
آیا می توانیم به این بهانه که گذشت هفتصد سال
جامۀ دانسته ها و باورداشت های روزگار مولانا را بر پیکر مثنوی تنگ و کهنه و
نخ نما کرده است، آن را یادگار عصری مرده بدانیم که خود نیز مرده است و دیگر
هرگز نفس زندگی بر آن نخواهد دمید؟
·
برای اینکه به آذین می داند که با گذشت هفتصد سال، فقط فرم هر
چیز «تنگ و کهنه و نخ نما» می شود، ولی محتوا رشد می کند.
·
چرا و به چه دلیل ما به این «پیشداوری» دست می زنیم؟
3
·
برای اینکه اصولا و قاعدتا، رشد روز افزون محتوا ست که به انفجار
فرم منجر می شود:
·
دلیل «تنگ و کهنه و نخ نما» شدن فرم هر چیز با گذشت هفتصد
سال نیز رشد شکوفان محتوای مربوطه است.
·
برای فهم این دیالک تیک، در سنت خود به آذین، کودکی را در
نظر بگیریم که با گذشت زمان رشد می کند و کت و شلوار سابق به تنش تنگ می شوند و چه
بسا پاره و نخ نما می شوند.
·
قاعدتا باید شعور بشری (به مثابه محتوا) با گذشت زمان رشد
کند و عرفان (به مثابه فرم شعور) «تنگ و کهنه و نخ نما» شود.
·
به آذین ولی قصد خودفریبی و خدا نکرده عوامفریبی دارد و به
همین دلیل شعور بشری (دانسته ها و باورداشت ها) را جامه (فرم) جا می زند و عرفان (مثنوی)
را پیکر (محتوا) قلمداد می کند، تا نتیجه ایراسیونالیستی (خرد ستیز) مورد علاقه
خود را بآسانی بگیرد:
4
آیا می توانیم به این بهانه که گذشت هفتصد سال
جامۀ دانسته ها و باورداشت های روزگار مولانا را بر پیکر مثنوی تنگ و کهنه و
نخ نما کرده است، آن را یادگار عصری مرده بدانیم که خود نیز مرده است و دیگر
هرگز نفس زندگی بر آن نخواهد دمید؟
·
بدین ترتیب اسباب خودفریبی و احیانا عوامفریبی آماده می
شود:
·
شعور بشری سلب اعتبار می گردد و مثنوی و یا عرفان به پدیده
ای بالنده و دم به دم شکوفنده استحاله می یابد.
·
آن سان که با گذشت هفتصد سال روز به روز تازه تر و شاداب تر
و زنده تر و تابنده تر تلقی می شود.
·
این همان کاری که ایدئولوژی طبقه حاکمه با ادیان و مذاهب و
خرافات و عرفان کرده است و می کند.
·
هر روز فرقه مذهبی و خرافی جدیدی اختراع می شود و بوسیله
مسیونرهای زیباتر از گل در اقصی نقاط جهان اشاعه داده می شود.
·
هر کالای مصرفی، ورزشی، هنری و غیره با واژه میستیک (عرفان)
و یا با عناوین مکاتب فلسفی و ایدئولوژیکی امپریالیسم مزین می گردد تا هم کالا به
فروش رود و هم ایدئولوژی مورد علاقه طبقه حاکمه تبلیغ و بی سر و صدا تحمیل شود.
پنداشتی – این چنین – نه همان شتابزده که خام است.
نه می توان از مثنوی برید، نه می توان هم
ناشناخته با آن همخانه بود.
باید پرسید که این توده ی بیشمار واژه ها چیست؟
به زبان امروز چه می گوید؟
1
·
به آذین بسان هر عوام فریب کار کشته ای خواننده یاوه های خود
را خام و خر می کند تا زهر ایدئولوژیکی طبقه حاکمه را به حلقش بریزد:
·
شعور بشری پس از گذشت هفتصد سال تنگ و کهنه و نخ نما شده
است، ولی فرم شعور (عرفان) هفتصد سال قبل تازه تر و شاداب تر و بهتر گشته است.
·
نتیجه اینکه مثنوی صرفنظر ناپذیر است:
·
نه می توان از آن برید و نه می توان ناشناخته با آن همخانه
شد.
·
بلکه باید به شناخت مثنوی کمر بست.
2
باید پرسید که این توده ی بیشمار واژه ها چیست؟
به زبان امروز چه می گوید؟
·
ایده بدی نیست.
·
چه بهتر از تحلیل عینی عرفان و بطور کلی، میراث گذشتگان!
·
اما به آذین در پی تحلیل چیزی نیست.
·
از این رو، پیشنهاد می کند که واژه های مثنوی را به زبان
امروزین ترجمه کنیم.
·
شاید منظورش از جا به جائی مفاهیم هم همین بوده است:
·
ترجمه مفاهیم به زبان معاصر.
به زبان امروز چه می گوید؟
برای جهان سراسیمه و تنگ حوصله ی کنونی، برای این
دوران جنگ ها و انقلاب ها و زیر و روئی ها، چه پیامی دارد و آن پیام، اگر هست،
کدام است؟
1
·
تعریف به آذین از مفهوم «دوران ما» تعریفی از سر تا پا
سوبژکتیویستی، سطحی، مبتذل و غیر علمی است:
·
جهان
سراسیمه و تنگ حوصله
·
دوران
جنگ ها و انقلاب ها و زیر و روئی ها
الف
جهان سراسیمه و تنگ حوصله
·
چنین تعریف شلخته و تق و لق و بی در و پیکر از جهان را فقط
از نمایندگان خرد ستیز طبقه حاکمه می توان انتظار داشت، از کسانی از قبیل هایدگر و یاسپرس و غیره می توان انتظار
داشت و نه از نمایندگان سپاه پیشرفت اجتماعی.
·
در هر صورت تصور و تصویر به آذین از جهان کنونی، تصور و
تصویری پسیکولوژیکی است:
·
جهانی انسان واره است و بسان انسان بلحاظ روحی و روانی بیمار،
سراسیمه و تنگ حوصله است.
·
به آذین بیشک حال و وضع روحی و روانی خود را تعمیم می دهد و
شامل حال جهان کنونی می سازد.
ب
دوران جنگ ها و انقلاب ها و زیر و روئی ها
·
این تصور و تصویر به آذین اگرچه بهتر از تصور و تصویر قبلی
است، ولی تصور و تصویری سطحی و ظاهری است:
·
می توان گفت که به آذین دیالک تیک نمود و بود (پدیده و
ماهیت، ظاهر و باطن) جهان و دوران کنونی را تخریب می کند، ماهیت آن را دور می
اندازد و راجع به نمود و ظاهر آن داد سخن سر می دهد.
·
و مسئله را عملا مبهم و مخدوش و مه آلود می سازد.
·
چون دوران برده داری و فئودالیسم را نیز می توان دوران جنگ
ها و خونریزی های بی امان تلقی کرد.
2
·
عجیب است که شخصیتی در رهبری حزب توده از مهمترین مفهوم مارکسیستی
ـ لنینیستی بکلی بی خبر مانده است.
·
در ادبیات حزب توده تا قبل از تخریب بنیادی آن بوسیله طبقه
حاکمه، از مفهوم «دوران ما» تعریف علمی روشنی ارائه داده شده بود:
·
دوران ما نه دوران سراسیمگی ها، تنگ حوصلگی ها، جنگ ها و
زیر و روئی ها و غیره، بلکه بدرستی «دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم در
مقیاس جهانی» تلقی می شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر