۱۳۹۲ مرداد ۸, سه‌شنبه

سیری در جهان بینی به آذین (27)


7 سال پس از خاموشی به آذین
به قلم رضا نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک رضا نافعی
تحلیلی از شین میم شین 

به آذین
«آیا می توانیم به این بهانه که گذشت هفتصد سال جامۀ  دانسته ها و باورداشت های روزگار مولانا را بر پیکر مثنوی تنگ و کهنه و نخ نما کرده است، آن  را یادگار عصری مرده بدانیم که خود نیز مرده است و دیگر هرگز نفس زندگی بر آن نخواهد دمید؟

1

·       به این حکم به آذین باید با دقتی دو چندان نظر کرد:
·       به آذین عملا دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دوئالیسم جامه دانسته ها و باورداشت های روزگار مولانا و پیکر مثنوی بسط و تعمیم می دهد.
·       دانش زمان مولانا را به آذین فرم (جامه) تلقی می کند و مثنوی را و به عبارت عام تر، عرفان را، محتوا (پیکر.)
·       شاید این اولین بار باشد که کسی دیالک تیک فرم و محتوا را این چنین بی پروا وارونه می سازد.
·       هر آدم معمولی معمولا دانش هر عصر را محتوا و آثار هنری و فلسفی و غیره مربوطه را فرم تلقی خواهد کرد.

·       اما چرا به آذین به این وارونه سازی غیر عادی مبادرت می ورزد؟

2

آیا می توانیم به این بهانه که گذشت هفتصد سال جامۀ  دانسته ها و باورداشت های روزگار مولانا را بر پیکر مثنوی تنگ و کهنه و نخ نما کرده است، آن  را یادگار عصری مرده بدانیم که خود نیز مرده است و دیگر هرگز نفس زندگی بر آن نخواهد دمید؟

·       برای اینکه به آذین می داند که با گذشت هفتصد سال، فقط فرم هر چیز «تنگ و کهنه و نخ نما» می شود، ولی محتوا رشد می کند.

·       چرا و به چه دلیل ما به این «پیشداوری» دست می زنیم؟

3
·       برای اینکه اصولا و قاعدتا، رشد روز افزون محتوا ست که به انفجار فرم منجر می شود:
·       دلیل «تنگ و کهنه و نخ نما» شدن فرم هر چیز با گذشت هفتصد سال نیز رشد شکوفان محتوای مربوطه است.

·       برای فهم این دیالک تیک، در سنت خود به آذین، کودکی را در نظر بگیریم که با گذشت زمان رشد می کند و کت و شلوار سابق به تنش تنگ می شوند و چه بسا پاره و نخ نما می شوند.
·       قاعدتا باید شعور بشری (به مثابه محتوا) با گذشت زمان رشد کند و عرفان (به مثابه فرم شعور) «تنگ و کهنه و نخ نما» شود.

·       به آذین ولی قصد خودفریبی و خدا نکرده عوامفریبی دارد و به همین دلیل شعور بشری (دانسته ها و باورداشت ها) را جامه (فرم) جا می زند و عرفان (مثنوی) را پیکر (محتوا) قلمداد می کند، تا نتیجه ایراسیونالیستی (خرد ستیز) مورد علاقه خود را بآسانی بگیرد:

4
آیا می توانیم به این بهانه که گذشت هفتصد سال جامۀ  دانسته ها و باورداشت های روزگار مولانا را بر پیکر مثنوی تنگ و کهنه و نخ نما کرده است، آن  را یادگار عصری مرده بدانیم که خود نیز مرده است و دیگر هرگز نفس زندگی بر آن نخواهد دمید؟

·       بدین ترتیب اسباب خودفریبی و احیانا عوامفریبی آماده می شود:
·       شعور بشری سلب اعتبار می گردد و مثنوی و یا عرفان به پدیده ای بالنده و دم به دم شکوفنده استحاله می یابد.
·       آن سان که با گذشت هفتصد سال روز به روز تازه تر و شاداب تر و زنده تر و تابنده تر تلقی می شود.

·       این همان کاری که ایدئولوژی طبقه حاکمه با ادیان و مذاهب و خرافات و عرفان کرده است و می کند.
·       هر روز فرقه مذهبی و خرافی جدیدی اختراع می شود و بوسیله مسیونرهای زیباتر از گل در اقصی نقاط جهان اشاعه داده می شود.

·       هر کالای مصرفی، ورزشی، هنری و غیره با واژه میستیک (عرفان) و یا با عناوین مکاتب فلسفی و ایدئولوژیکی امپریالیسم مزین می گردد تا هم کالا به فروش رود و هم ایدئولوژی مورد علاقه طبقه حاکمه تبلیغ و بی سر و صدا تحمیل شود.   

پنداشتی – این چنین – نه همان شتابزده که خام است.
نه می توان از مثنوی برید، نه می توان هم ناشناخته با آن همخانه بود.
باید پرسید که این توده ی بیشمار واژه ها چیست؟
به زبان امروز چه می گوید؟

1

·       به آذین بسان هر عوام فریب کار کشته ای خواننده یاوه های خود را خام و خر می کند تا زهر ایدئولوژیکی طبقه حاکمه را به حلقش بریزد:
·       شعور بشری پس از گذشت هفتصد سال تنگ و کهنه و نخ نما شده است، ولی فرم شعور (عرفان) هفتصد سال قبل تازه تر و شاداب تر و بهتر گشته است.

·       نتیجه اینکه مثنوی صرفنظر ناپذیر است:
·       نه می توان از آن برید و نه می توان ناشناخته با آن همخانه شد.

·       بلکه باید به شناخت مثنوی کمر بست.

2
باید پرسید که این توده ی بیشمار واژه ها چیست؟
به زبان امروز چه می گوید؟

·       ایده بدی نیست.
·       چه بهتر از تحلیل عینی عرفان و بطور کلی، میراث گذشتگان!

·       اما به آذین در پی تحلیل چیزی نیست.
·       از این رو، پیشنهاد می کند که واژه های مثنوی را به زبان امروزین ترجمه کنیم.

·       شاید منظورش از جا به جائی مفاهیم هم همین بوده است:
·       ترجمه مفاهیم به زبان معاصر.

به زبان امروز چه می گوید؟
برای جهان سراسیمه و تنگ حوصله ی کنونی، برای این دوران جنگ ها و انقلاب ها و زیر و روئی ها، چه پیامی دارد و آن پیام، اگر هست، کدام است؟

1

·       تعریف به آذین از مفهوم «دوران ما» تعریفی از سر تا پا سوبژکتیویستی، سطحی، مبتذل و غیر علمی است:
·       جهان سراسیمه و تنگ حوصله
·       دوران جنگ ها و انقلاب ها و زیر و روئی ها

الف
جهان سراسیمه و تنگ حوصله

·       چنین تعریف شلخته و تق و لق و بی در و پیکر از جهان را فقط از نمایندگان خرد ستیز طبقه حاکمه می توان انتظار داشت، از کسانی از  قبیل هایدگر و یاسپرس و غیره می توان انتظار داشت و نه از نمایندگان سپاه پیشرفت اجتماعی.

·       در هر صورت تصور و تصویر به آذین از جهان کنونی، تصور و تصویری پسیکولوژیکی است:
·       جهانی انسان واره است و بسان انسان بلحاظ روحی و روانی بیمار، سراسیمه و تنگ حوصله است.

·       به آذین بیشک حال و وضع روحی و روانی خود را تعمیم می دهد و شامل حال جهان کنونی می سازد.

ب
دوران جنگ ها و انقلاب ها و زیر و روئی ها

·       این تصور و تصویر به آذین اگرچه بهتر از تصور و تصویر قبلی است، ولی تصور و تصویری سطحی و ظاهری است:
·       می توان گفت که به آذین دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت، ظاهر و باطن) جهان و دوران کنونی را تخریب می کند، ماهیت آن را دور می اندازد و راجع به نمود و ظاهر آن داد سخن سر می دهد.
·       و مسئله را عملا مبهم و مخدوش و مه آلود می سازد.

·       چون دوران برده داری و فئودالیسم را نیز می توان دوران جنگ ها و خونریزی های بی امان تلقی کرد.  

2

·       عجیب است که شخصیتی در رهبری حزب توده از مهمترین مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی بکلی بی خبر مانده است.
·       در ادبیات حزب توده تا قبل از تخریب بنیادی آن بوسیله طبقه حاکمه، از مفهوم «دوران ما» تعریف علمی روشنی ارائه داده شده بود:
·       دوران ما نه دوران سراسیمگی ها، تنگ حوصلگی ها، جنگ ها و زیر و روئی ها و غیره، بلکه بدرستی «دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم در مقیاس جهانی» تلقی می شد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر